بازگشت

ترجمه


[30] -30- امام عسكري عليه السلام از امام هادي عليه السلام نقل مي كند كه فرمود:

و اما داستان برگشتن نقشه ي [گودال و] سم به خود يهودياني كه قصد جان پيامبر را كرده بودند اين است: چون پيامبر صلي الله عليه و آله در مدينه شهرت يافت، حسادت ابن ابي [منافق]، به او بيشتر شد، از اين رو براي كشتن پيامبر، [به پيشنهاد دختر خود]، اين نقشه را كشيد كه در گوشه اي از اتاق نشيمن خود گودالي بكند، و در ته آن سرنيزه ها، و كاردهاي زهرآگيني را نصب كند، و بر روي آن فرشي بگسترد كه يك گوشه ي آن به ديوار بسته باشد، و پيامبر و اصحاب را با علي فرابخواند، تا چون آمدند، و پيامبر پا بر فرش نهاد، در گودال بيفتد.

اين كار را كرد، و مردان شمشير به دستي را پنهان كرد، تا چون پيامبر در گودال افتاد، آنان بر علي عليه السلام و همراهان، يورش برند، و ايشان را بكشند.

و نيز نقشه كشيد كه اگر پيامبر صلي الله عليه و آله نخواست در آنجا بنشيند، در خوراكشان سم بريزند تا همه بميرند.

جبرئيل آمد، و پيامبر صلي الله عليه و آله را از اين توطئه آگاه كرد، و گفت: خدا مي فرمايد: هر جايي كه [ابن ابي] گفت، بنشين، و از هر خوراك كه آورد، بخور، كه خدا آيات خود را بر تو آشكار مي كند، و اكثر توطئه گران را مي كشد.

پيامبر آمد، و بر روي آن فرش نشست، و ديگران نيز در اطرافش نشستند، او در گودال نيفتاد، ابن ابي در شگفت شد، چون به زير فرش نگريست، آن را پر ديد، براي پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام و همراهان، خوراك مسموم آورد، پيامبر صلي الله عليه و آله چون خواست دست به سوي خوراك برد فرمود: علي جان! بر اين خوراك دعايي بخوان، و علي عليه السلام چنين خواند: به نام خداي شفابخش، به نام خداي كفايت كننده، به نام خداي عافيت دهنده، به نام خدايي كه با [ياد و] نام او هيچ چيزي، و هيچ [آفت و] دردي در زمين و آسمان زيان نمي رساند، و او شنواي داناست. سپس پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام و همراهان، از آن خوردند تا سير شدند.

سپس ياران و دوستان عبدالله بن ابي آمدند، و با اين پندار كه شايد در خوراك - كه پيامبر صلي الله عليه و آله و همراهان را ضرر نزد - سم نباشد، از آن خوردند [، و مسموم شده مردند].

و [از سوي ديگر،] دختر ابن ابي كه اين نقشه را كشيده بود آمد، و چون [با كمال تعجب] زير فرش را پر ديد، با اطمينان بر روي آن نشست، و خدا گودال پر از سرنيزه و كارد را بر گردانده، او در آن افتاد، و مرد، و شيون آنان برخاست.

عبدالله بن ابي [به آنان] گفت: مبادا بگوئيد در گودال افتاده است، كه محمد صلي الله عليه و آله به توطئه ما پي مي برد، از اينرو شيون كنان مي گفتند: عروس ما كه پيامبر صلي الله عليه و آله را براي عروسيش دعوت كرده بوديم، مرد.

پيامبر صلي الله عليه و آله پرسيد: علت مرگ دختر، و اين مردم چه بود؟

ابن ابي گفت: عروس از بام افتاد، و اين مردم، رودل گرفتند.

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: [آري] مي دانم چرا مردند، و از آنان گذشت.