بازگشت

ترجمه


[65] -65- طبرسي از زيد بن سهلويه نقل مي كند كه:

زيد بن موسي، بارها به عمر بن فرج گلايه مي كرد، و مي خواست تا او را بر پسر پسر برادرش مقدم بدارد، و مي گفت: او نوجوان است، و من عموي پدر او هستم.

عمر خواسته ي او را به امام هادي عليه السلام رساند، امام عليه السلام فرمود: يك كاري بكن، فردا مرا پيش از او [در صدر مجلس] بنشان، و ببين [چه رخ مي دهد].

چون فردا شد، عمر، امام عليه السلام را، در صدر مجلس نشاند، سپس به زيد بن موسي اجازه داد، او وارد شد، و در برابر امام عليه السلام زانو زد، و چون روز پنجشنبه شد، پيش از امام عليه السلام، به زيد بن موسي اجازه داد، [او وارد شد] و در صدر مجلس نشست، سپس به امام هادي عليه السلام اجازه داد، و او وارد شد، زيد چون امام عليه السلام را ديد، از جاي خود برخاست، و امام عليه السلام را در جاي خود نشاند، خود در برابر او زانو زد.