بازگشت

ترجمه


[92] -92- صفار با سند از اسحاق جلاب نقل مي كند كه گفت:

براي امام هادي عليه السلام گوسفندان فراواني خريدم، پس مرا خواست، و در منزلش به اصطبل وسيعي كه نمي شناختم برد، و در آنجا گوسفندان را به هر كه دستور داد تقسيم كردم، سپس اجازه خواستم تا به بغداد نزد مادرم برگردم، آن روز، روز ترويه بود، به من نوشت: فردا نزد ما باش، سپس برو. من هم بماندم، و چون روز عرفه شد، نزد حضرت عليه السلام ماندم، و شب عيد قربان را نيز در ايوان خانه اش گذراندم، چون سحر شد نزد من آمد و فرمود: اسحاق! برخيز و من برخاستم، تا چشم گشودم خود را جلو خانه ام در بغداد ديدم، خدمت مادرم رسيدم، و در جمع يارانم قرار گرفتم، و به ايشان گفتم: روز عرفه در سامره بودم، و روز عيد به بغداد آمدم.