بازگشت

ترجمه


[97] -97- هاشم بن زيد مي گويد: ديدم نابينايي را نزد امام هادي عليه السلام آوردند، و او شفايش داد و ديدم از گل همچون پرنده مي ساخت و در آن مي دميد و پرواز مي كرد، به او عرض كردم: ميان تو و عيسي عليه السلام فرقي نيست. فرمود: من از او هستم، و او از من است.

[98] -98- راوندي از ابوهاشم جعفري نقل مي كند كه گفت:

مردي از اهل سامرا بيماري جذام گرفت، و زندگيش ناگوار شد، روزي نزد ابوعلي فهري نشسته بود، و از بيماري خود شكوه مي كرد، فهري به او گفت: اگر روزي نزد امام هادي عليه السلام بروي، و بخواهي كه برايت دعا كند، اميدوارم بهبود يابي.

آن مرد روزي در وقت بازگشت امام عليه السلام از قصر متوكل، در راه او نشست، چون امام عليه السلام را ديد، برخاست تا نزديك شود و درخواست كند، كه امام عليه السلام سه بار با اشاره ي دست، فرمود: كنار برو، خدا شفايت دهد.

آن مرد برگشت، و جرات نكرد كه نزديك شود، در راه فهري را ديد، و جريان و فرموده ي امام عليه السلام را براي او گفت: فهري گفت: امام عليه السلام، پيش از آن كه تو بخواهي برايت دعا كرده است، برو كه به زودي شفا مي يابي.

مرد به خانه ي خود برگشت، و شب را گذراند، چون صبح شد، در بدن خود هيچ اثري از بيماري نديد.

[99] -99- طبرسي از حمران نقل مي كند كه گفت:

به امام هادي عليه السلام نوشتم: فدايت شوم، در همسايگي من يكي از مواليان شما بيماري حبس بول گرفته است، از شما مي خواهد كه دعا بفرماييد خدا شفايش دهد، و نام او نفيس خادم است.

امام عليه السلام پاسخ داد: خدا بيماري و اندوه تو را برطرف، و گرفتاري دنيا و آخرت را از تو دور كند، و به او سفارش اكيد كن قرآن بخواند، كه به خواست خدا بهبود مي يابد.