بازگشت

ترجمه


[139] -139- كليني رحمه الله با سند خود از خيران اسباطي نقل مي كند كه گفت:

در مدينه خدمت امام هادي عليه السلام رسيدم، فرمود: از واثق چه خبر داري؟ عرض كردم: فدايت شوم! در سلامتي كامل بود كه از او جدا شدم، من از همه ي مردم ديدارم به او نزديكتر است، ده روز پيش او را ديدم. فرمود: مردم مدينه مي گويند كه او مرده است، همين كه فرمود: «مردم [مي گويند]»، فهميدم كه خبر از خود حضرت عليه السلام است. سپس فرمود: جعفر [متوكل عباسي] چه مي كرد؟ عرض كردم: با بدترين حال در زندان بود. فرمود: او فرمانروا شد، ابن زياب [وزير واثق] چه مي كرد؟ عرض كردم: فدايت شوم! مردم با او بودند و فرمان، فرمان او بود. فرمود: بدان اين رويداد براي او نامبارك بود. سپس اندكي سكوت كرد، و فرمود: مقدرات و احكام خداي سبحان بايستي جاري شود، اي خيران! واثق مرد، متوكل جعفر جاي او نشست، و ابن زيات هم كشته شد. عرض كردم: فدايت شوم! چه زماني؟ فرمود: شش روز پس از بيرون آمدن تو از سامرا.

[140] -140- مسعودي از خيران خادم، غلام فراطيس مادر واثق نقل مي كند كه گفت:

در سال دويست و سي و دو هجري قمري به حج رفتم، و به خدمت امام هادي عليه السلام رسيدم، فرمود: حال مولايت - يعني واثق - چگونه بود؟ عرض كردم: بيمار بود، شايد مرده باشد. فرمود: نمرده است، ولي بيماري را دارد، سپس فرمود: چه كسي جانشين او مي شود؟ عرض كردم: پسرش. فرمود: مردم گمان دارند كه جعفر [متوكل] است. عرض كردم: نه. فرمود: آري، جانشين او همين است كه گفتم. عرض كردم: خدا، و پيامبر صلي الله عليه و آله و فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله راست مي گويند.

پس به همانگونه شد كه امام عليه السلام فرمود.

[141] -141- و نيز از محمد بن عيسي، و او از ابوعلي بن راشد نقل مي كند كه گفت:

در سال دويست و سي و دو، امام هادي عليه السلام فرمود: اين مرد - يعني واثق - چه مي كند؟ عرض كردم: بيمار است، يا مرده. فرمود: نمرده است، ولي چيزي نمي گذرد كه مي ميرد.

[142] -142- و نيز مي گويد: يكي از اهل مدائن به امام هادي عليه السلام نامه نوشت، و از او پرسيد كه از سلطنت متوكل چه مقدار مانده است؟ امام عليه السلام در پاسخ [، اين آيات را] نوشت: بنام خداوند بخشنده ي مهربان، «هفت سال با جديت زراعت مي كنيد، و آنچه را درو كرديد، جز كمي كه مي خوريد، در خوشه هاي خود باقي بگذاريد [و ذخيره نماييد]، پس از آن، هفت سال سخت [و خشكي و قحطي] مي آيد، كه آنچه را براي آن سال ها ذخيره كرده ايد، مي خوريد، جز كمي كه [براي بذر] ذخيره خواهيد كرد، سپس سالي فرا مي رسد كه باران فراوان نصيب مردم مي شود، و در آن سال، مردم عصاره [ميوه ها و دانه هاي روغني را] مي گيرند [و سال پربركتي است].

پس در اولين روزهاي پانزدهمين سال، متوكل كشته شد.