بازگشت

ترجمه


فارس بن حاتم بن ماهويه قزويني از اصحاب امام هادي عليه السلام بود كه به واسطه اي اظهار غلو و فساد، امام او را لعن و طرد كرد، و جعفر [كذاب] پسر دوم امام به تبرئه و تزكيه ي او پرداخت، فارس با گروهي ديگر دور جعفر را گرفته مي خواستند او را جانشين امام عليه السلام سازند. [اقتباس از معارف و معاريف 7 / 667].

[194] -194- و نيز طوسي رحمه الله با سند خود از سهيل بن محمد نقل مي كند كه گفت:

[به امام هادي عليه السلام نوشتم:] سرورم! جماعتي از ياران تو درباره ي حسن بن محمد بن بابا به شك افتاده اند، حرف هاي زيادي درباره ي او گفته مي شود، سرورم! فرمان شما چيست؟ آيا او را يار خود بگيريم، يا از او بيزاري جوييم، يا كاري با او نداشته باشيم؟

در پاسخ با خط خود نوشت: او و فارس [بن حاتم] از رحمت خدا بدورند، از ايشان تبري جوييد، خدا ايشان را لعنت كند، و لعن خود را بر فارس [بن حاتم] دو چندان سازد.

[195] -195- طوسي رحمه الله از سعد نقل مي كند كه گفت:

گروهي از ياران عراقي و غير عراقي ما اين حديث را از جنيد براي من نقل كردند، سپس من آن را از خود جنيد شنيدم، او مي گفت: امام هادي عليه السلام كسي را نزد من فرستاد، و فرمان داد تا فارس بن حاتم را به قتل برسانم. گفتم: نه تا آن را از زبان خود حضرت عليه السلام بشنوم، امام عليه السلام فرستاد و مرا خواست، به خدمتش رسيدم فرمود: فرمانت مي دهم كه فارس بن حاتم را بكشي، و پولي داد و فرمود: با اين سلاحي بخر و آن را به من نشان ده، رفتم شمشيري خريدم، و به امام نشان دادم، فرمود: اين را برگردان و يكي ديگر بخر. آن را پس دادم و به جايش ساطوري خريدم، چون نشان دادم فرمود: اين خوب است. پس سراغ فارس بن حاتم رفتم او بين مغرب و عشا از مسجد بيرون مي آمد، با ساطور بر سرش زدم، افتاد، بار ديگر زدم، و او را كشتم فرياد برخاست و من ساطور را دور انداختم، مردم جمع شدند، و مرا - كه كسي جز من آنجا نبود - دستگير كردند، ولي سلاح و كاردي از من نديدند، و نيز كوچه ها و خانه ها را گشتند و چيزي پيدا نكردند، و پس از آن نيز ساطور پيدا نشد.

[196] -196- طوسي از عبدالله بن جعفر حميري نقل مي كند كه گفت:

امام هادي عليه السلام با خط خود به علي بن عمرو قزويني نوشت: در پيروي از خداي سبحان باور داشته باش كه: باطن فارس بن حاتم - كه درباره ي او پرسيده اي - همانست كه بيان كردم - خدا او را از رحمت خود دور سازد، تو نبايستي جز در لعن و بدگويي و دشمني او بكوشي، تا راه داري در اين زمينه بكوش، چنان نيست كه فرمان دهم تا خدا با عمل نادرستي پيروي شود، پس در لعن و هتك و قطع اسباب و منع اصحاب ما از او، و باطل كردن فعاليتش تلاش كن،و اين را براي اصحاب ما از من برسان و نقل كن، از اين دستور مؤكد، در پيشگاه خدا از شما مي پرسم، و واي بر گنهكار و منكر، اين نامه را با خط خود در شب سه شنبه نهم ربيع الاول سال دويست و پنجاه قمري نوشتم، بر خدا توكل مي كنم، و بسيار سپاسش مي گويم.

[197] -197- و نيز طوسي رحمه الله با سند خود از ابراهيم بن داود يعقوبي نقل مي كند كه گفت:

به امام هادي عليه السلام نامه نوشتم، و از فعاليت [گمراه كننده ي] فارس بن حاتم آگاهش كردم. در پاسخم نوشت: به او اهميت نده، و اگر نزد تو آمد سبكش بشمار.

[198] -198- و نيز با همين سند از موسي نقل مي كند كه گفت:

عروه به امام هادي عليه السلام درباره ي فارس بن حاتم نوشت: و امام عليه السلام در پاسخش نوشت: او را تكذيب، و بي آبرو كنيد، خدا او را از رحمت خود دور و خوار كند، او در همه ي ادعا و بيان خود دروغ مي گويد، ولي خود را از بحث و سخن درباره ي او باز داريد، و از مشورت با او دست برداريد، و براي بدخواهي اش بهانه اي نگذاريد، خدا ما را از شر او و امثال او نگهدارد.

[199] -199- و نيز از سعد نقل مي كند كه گفت:

محمد بن عيسي بن عبيد برايم نقل كرد كه: به ايوب بن نوح نامه نوشت و از او پيرامون نامه ي امام هادي عليه السلام به او درباره ي فارس بن حاتم - كه در پاسخ نامه ي جبلي علي بن عبيدالله دينوري بوده است - پرسيد.

ايوب به او نوشت: از من خواسته اي كه از نامه ي امام عليه السلام درباره ي فارس به حاتم قزويني برايت بنويسم، در اين نامه از كار او - كه سبب خيانت، و برگشت او به برادرش بوده مي نويسم: امسال او نزد من آمد، و از من خواست كه كاري برايش بكنم، و نامه اي به امام هادي عليه السلام بنويسم، من نپذيرفتم، پيوسته اصرار كرد تا قبول كردم. نامه اي فرستادم، و به حج رفتم، از سفر برگشتم و ديدم پاسخ نامه هاي قبل از حج نرسيده است، كسي را فرستادم تا ببينم چه شده است؟

امام عليه السلام اين نامه را كه مي نويسم برايم نوشت، اگر نوشته ي امام عليه السلام نبود من كاري با اين كارها نداشتم، امام عليه السلام به من نوشت:

جبلي به من نوشته كه او پيشاپيش و تازگي ها توسط فارس خائن چيزهايي گرانقيمتي را فرستاده است، ما به جبلي اعلام كرديم كه هيچ يك به دست ما نرسيده است، و به او دستور دادم تا ديگر چيزي را به آن ملعون ندهد، و كارهايش را به تو ارجاع دهد، و جبلي يكي از نامه هاي فارس را كه با خط خود [به دروغ از جانب ما] به او نوشته كه [هدايا] رسيد فرستاده است، خدا او را لعنت كند، و عذابش را دو چندان سازد، چه با جسارت بزرگي، بر خداي سبحان و بر ما دروغ بسته، و به اموال دوستان ما خيانت كرده است! و خدا براي انتقام و كيفر او بس است، پس [اي ايوب!] از كار زشت فارس همه ي اصحاب ما - جبليون و ديگران - را آگاه كن، و نگذار مخالفين ما بفهمند، تا دوستان ما از فارس بن حاتم دوري جويند، و از او پرهيز كنند، خدا شر او را بردارد، ما از خدا سلامتي در دين و دنيا مي خواهيم، و از او مي خواهيم كه از آن بهره مندمان سازد. والسلام.

[200] -200- و نيز با سند خود از ابومحمد رازي نقل مي كند كه گفت:

فرستاده اي از جانب امام هادي عليه السلام اين پيام را براي ما آورد: اما فارس بن حاتم قزويني، فاسق و گمراه است، او سخني ناپاك بر زبان مي راند، خدا او را لعنت كند.

[201] -201- و نيز مي گويد:

ابراهيم بن محمد همداني در سال دويست و چهل و هشت، توسط فرزندش جعفر نامه اي براي امام هادي عليه السلام فرستاد، و پرسيد كه كارهاي خود را به كداميك از عليل و قزويني ارجاع دهيم، زيرا هر يك از ديگري تبري مي جويد، و مردم سرگردانند.

امام در پاسخ نوشت: اين كه سؤال و شك ندارد، خدا حرمت عليل را بزرگتر از اين قرار داده كه قزويني با او سنجيده شود، همه ي نام [و ويژگي] هر يك، [در ازل] مشخص است، نيازهاي خود را نزد او ببر، و به هر كه از همشهريانت كه از تو حرف شنوي دارند بگو كه كارهاي خود را به او ارجاع دهند، و نگذاريد كه قزويني در هيچ يك از كارهاي شما دخالت كند، من از نيرنگهاي او با مردم آگاهم، به خواست خدا به او توجه نكنيد.

منصور بن عباس و برخي از كوفيان اين نامه را خواندند.