بازگشت

ترجمه


[205] -205- كليني با سند خود از محمد بن سنان نقل مي كند كه گفت:

خدمت امام هادي عليه السلام رسيدم فرمود: محمد! آيا براي آل فرج حادثه اي پيش آمده؟ عرض كردم: آري، عمر [بن فرج كه والي مدينه بود] درگذشت.

فرمود: الحمدلله، و شمردم تا بيست و چهار بار آن را تكرار كرد.

عرض كردم: سرورم! اگر مي دانستم از اين خبر اينقدر خوشحال مي شوي، پا برهنه و دوان دوان خدمت شما مي آمدم.

فرمود: محمد! آيا نمي داني او - كه خدايش لعنت كند - به پدرم امام جواد عليه السلام چه گفت.

عرض كردم: نه.

فرمود: درباره ي موضوعي پدرم با او سخن مي گفت: او گفت: به گمانم تو مستي، پدرم فرمود: خدايا! اگر تو مي داني كه امروز را براي رضاي تو روزه داشتم، مزه ي غارت شدن، و ذلت اسارت را به او بچشان، سوگند به خدا! پس از چند روز مال و دارايش غارت شد، و خود به اسيري رفت، و اينك هم مرده است، خدايش رحمت نكند، خدا از او انتقام گرفت، و همواره انتقام دوستانش را از دشمنانش مي گيرد.