بازگشت

ترجمه


[415] -24- مجلسي رحمه الله از شيخ مفيد نقل مي كند كه گفت:

امام حسن عسكري عليه السلام اين زيارت را از پدر بزرگوارش امام هادي عليه السلام نقل مي كند، و مي فرمايد: در روز غدير سالي كه معتصم او را احضار كرد، با اين زيارت، اميرمؤمنان عليه السلام را زيارت فرمود.

پس چون خواستي زيارت كني، بر آستانه ي حرم بايست، و اذن ورود بخواه، و با پاي راست داخل شو، و برو تا روبروي ضريح و پشت به قبله بايستي، و بگو:

سلام بر محمد پيامبر خدا خاتم پيامبران، و سرور رسولان، و برگزيده ي پروردگار عالميان، امين خدا بر وحيش، و واجبات امورش، و پايان بخش آنچه پيش بود، و گشاينده ي آنچه مي آيد، و چيره و مسلط بر همه ي آن ها، و رحمت و بركات و صلوات و تحيات خدا [بر او باد]، سلام بر پيامبران و رسولان خدا، و بر فرشتگان مقرب، و بندگان صالح او.

سلام بر تو اي اميرمؤمنان! و سرور اوصيا، و وارث علم پيامبران، و ولي پروردگار عالميان، و مولاي من، و مولاي همه ي مؤمنان! و رحمت و بركات خدا [بر تو باد].

سلام بر تو اي مولاي من! اي اميرمؤمنان! اي امين خدا در زمين، و سفير خدا در ميان مردم، و حجت بالغه ي خدا بر بندگانش! سلام بر تو اي آئين استوار، و صراط مستقيم خدا! سلام بر تو اي خبر بزرگي كه در آن [مردم] با هم اختلاف دارند، و از او مي پرسند! سلام بر تو اي اميرمؤمنان! تو به خدا ايمان آوردي در حالي كه آنان مشرك بودند، و حق را تصديق كردي در حالي كه آنان تكذيب كردند، و جهاد كردي در حالي كه آنان از ترس پشت كردند، و خدا را با اخلاص دينت براي او، و بردبارانه و براي رضاي او عبادت كردي تا يقين برايت رسيد، هان كه لعنت خدا بر ستمگران باد.

سلام بر تو اي آقاي مسلمانان، و پيشواي مؤمنان، و امام پارسايان، و رهبر روسفيدان! و رحمت و بركات خدا [بر تو باد].

شهادت مي دهم كه تو برادر، و وصي رسول خدا، و وارث علم او، و امين او بر شريعتش، و خليفه ي او در امتش هستي، و اولين كسي هستي كه به خدا ايمان آورد، و آنچه را بر پيامبرش فرستاد تصديق كرد، و شهادت مي دهم كه پيامبر، از جانب خدا آنچه را درباره ي تو نازل كرد رساند، و امر خدا را آشكارا اعلام كرد، و طاعت و ولايت تو را بر امت خود واجب كرد، و از ايشان براي تو پيمان گرفت، و تو را نسبت به مؤمنان، از خودشان سزاوارتر قرار داد، چنان كه خدا خود او را نسبت به مؤمنان سزاوارتر قرار داده بود، سپس خداي سبحان را بر ايشان گواه گرفت، و فرمود: آيا پيام خدا را نرساندم؟ گفتند: خدايا! چرا [رساندي].

و گفت: خدايا! گواه باش، و تو براي گواهي، و داوري ميان بندگان بس هستي، پس خدا لعنت كند آناني را كه پس از اقرار به ولايتت، آن را انكار كردند، و پس از پيمان با تو، آن را شكستند، و شهادت مي دهم كه تو به پيمان با خداي سبحان وفا كردي، و خداي سبحان نيز به پيمان با تو وفا كرد، «و هر كه بر آنچه با خدا عهد بسته وفادار بماند، به زودي خدا پاداشي بزرگ به او مي بخشد»، و شهادت مي دهم كه تو آن اميرمؤمنان به حقي كه قرآن، به ولايتت تصريح دارد، و پيامبر براي آن، از امتش پيمان گرفته است.

و شهادت مي دهم كه تو، عمو، و برادرت، كساني هستيد كه با خدا، با جان خود معامله كرديد، و خدا در شأن شما نازل كرد: «حقا كه خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به بهاي بهشت خريده است، همان كساني كه در راه خدا مي جنگند، و مي كشند و كشته مي شوند، اين به عنوان وعده ي حقي در تورات و انجيل و قرآن بر عهده ي اوست، و چه كسي از خدا بر عهد خويش وفادارتر است؟ پس به اين معامله اي كه با او كرده ايد شادمان باشيد، و اين همان كاميابي بزرگ است، [آن مؤمنان،] همان توبه كنندگان، عبادت كنندگان، سپاسگزاران، روزه داران، ركوع كنندگان، سجده كنندگان، وادارندگان به كارهاي پسنديده، بازدارندگان از كارهاي ناپسند، و پاسداران مقررات خدايند، و مؤمنان را بشارت ده».

شهادت مي دهم - اي اميرمؤمنان - كه شك كننده ي درباره ي تو، به پيامبر امين، ايمان نياورد، و روگردان از تو به غير تو، از دين استوار خدا - كه پروردگار عالميان براي ما پسنديد، و در غدير با ولايت تو كامل كرد - جدا گشت، و شهادت مي دهم كه تويي مقصود از فرموده ي خداي عزيز رحيم كه [فرمود]: «و اين است راه راست من، پس، از آن پيروي كنيد، و از راههاي ديگر كه شما را از راه وي پراكنده مي سازد پيروي مكنيد»،

سوگند به خدا! گمراه شده، و گمراه كرد هر كه جز تو را پيروي كرد، و از حق جدا شد هر كه با تو دشمني كرد.

خدايا! فرمان تو را شنيديم و اطاعت كرديم، و از راه راست تو پيروي نموديم، پس ما را هدايت فرما.

پروردگارا! پس از آن كه ما را به طاعتت هدايت كردي، دل هايمان را دستخوش انحراف مگردان، و ما را از سپاسگزاران نعمت هايت قرار ده.

و شهادت مي دهم كه تو پيوسته، مخالف هواي نفس، هم پيمان [و ملازم] تقوي، تواناي بر فرو بردن خشم، و بخشنده و خطاپوش مردم بوده اي، و چون خدا را معصيت كردند خشم گرفتي، و چون اطاعتش كردند خرسند شدي، و به آنچه با تو قرار بستند عمل كردي، و به آنچه از تو حفظش را خواستند نگهدار بودي، و آنچه را در نزدت به امانت سپردند نگهباني كردي، و تكليفي را كه بر دوشت نهادند، [به مقصد] رساندي، و وعده اي را كه به تو دادند انتظار كشيدي.

و شهادت مي دهم كه تقواي تو از روي ذلت و ناتواني نبود [، بلكه براي اطاعت خدا بود]، و خودداري از ستاندن حقت، از روي بي قراري [در برابر ناگواري ها] نبود، و دست كشيدن از درگيري با عاصي [و نافرمان]ات، از روي ترس نبود، و در برابر آنچه خدا نمي پسندد، از روي سازشكاري، ابراز رضايت نكردي، و براي آن مصائبي كه در راه خدا به تو رسيد، سست نشدي، و از روي انتظار [و توقع منافع دنيوي]، از طلب حق خود، ناتوان و زبون نشدي، پناه بر خدا كه چنين باشي! بلكه چون ظلم ديدي، به حساب پروردگارت گذاشتي، و كار خود را به او سپردي، و به آنان يادآوري كردي، و نپذيرفتند، و اندرز دادي، و پند نگرفتند، و از خدا ترساندي، و نترسيدند.

و شهادت مي دهم كه تو - اي اميرمؤمنان! - خالصانه خدا را پرستش كردي، و بردبارانه در راه او به جهاد پرداختي و براي رضاي او جان خود را به خطر انداختي، و به كتاب خدا و سنت پيامبرش عمل كردي، و نماز را بپا داشتي، و زكات را پرداختي، و تا توانستي به كارهاي پسنديده واداشتي، و از كارهاي ناپسند بازداشتي، اين در حالي بود كه مقام عندالله را خواستار، و به وعده هاي خدا مشتاق بودي، به پيشامدهاي ناگوار روزگار اهميت نمي دادي، و در سختي ها سست نمي شدي، و از [تعقيب و كيفر] محارب، دست نمي كشيدي، دروغ گفت آن كه غير اين ها را به تو نسبت داد، و افتراي باطل بر تو بست، و واي بر آن كه از تو جدا شد و به راه ديگري رفت، حقا كه تو حق جهاد در راه خدا را انجام دادي، و براي خدا در برابر آزارها صبر كردي، و تو نخستين كسي هستي كه به خدا ايمان آورد، و برايش نماز گزارد، و جهاد كرد، و در ديار شرك، سينه سپر كرد، در حالي كه زمين لبريز از گمراهي بود، و شيطان، آشكارا پرستش مي شد. و تويي كه مي گفتي: فراواني جمعيت اطرافم، بر عزتم نمي افزايد، و بيم و هراس، ايشان را از من جدا نمي سازد، و اگر همه ي مردم دست از من بردارند، زبوني و زاري نخواهم كرد، [آري] خدا را داشتي و عزيز شدي، و آخرت را بر دنيا برگزيدي و [از علائق] رهيدي، و خدا تو را تأييد، و هدايت، و خالص كرد، و برگزيد، از اين رو كارهايت، متناقض، و سخنانت، ناهمگون، و احوالت دگرگون نبود، و ادعاي دروغ نكردي، و دروغ بر خدا نبستي، و به دنياي فاني آزمند نشدي، و دامن به گناهان نيالودي، و پيوسته با [برهان و آيت و] حجتي از پروردگارت، و يقين در كارت، به حق، و راه راست هدايت كردي.

از روي حق شهادت مي دهم، و صادقانه به خدا سوگند ياد مي كنم كه محمد و آلش - كه صلوات خدا بر ايشان باد - سروران همه ي خلق اند، و تو مولاي من، و مولاي مؤمناني، و تو بنده و ولي خدا، و برادر و وصيي و وارث رسول خدايي، و پيامبر در حق تو فرمود: سوگند به خدايي كه مرا به حق برانگيخت، هر كه به تو كفر ورزد به من ايمان نياورده، و هر كه تو را انكار كند، به خدا اقرار نكرده، و هر كه از تو باز دارد، گمراه شده، و هر كه به تو ره نيابد، به خدا، و به من ره نيافته است، و اين است فرموده ي خداي سبحان كه: «و من هر كه را توبه كند، و ايمان آورد، و عمل صالح انجام دهد، سپس [- به ولايت تو -] ره يابد، مي آمرزم».

مولاي من! برتري تو پنهان نمي ماند، و نور تو خاموش نمي شود، و هر كه تو را انكار كند، بسيار ستم پيشه و بدبخت است. مولاي من! تو بر بندگان خدا حجتي، و به راه رشد و كمال، هدايتگري، و براي معاد ذخيره اي. مولاي من! خدا در دنيا، رفعت منزلت، و در آخرت، علو درجه عطايت فرمود، و آنچه را كه بر مخالفان، و بر جدايي افكنان ميان تو و مواهب خداونديت پنهان ماند، بر تو نماياند، خدا حرمت شكنان و باز دارندگان حقت را لعنت كند.

و شهادت مي دهم كه ايشان آن زيانكارترينند كه آتش چهره ي آن ها را مي سوزاند در حالي كه در آنجا ترشرويند.

و شهادت مي دهم كه تو به انجام هيچ كاري شتاب نگرفتي، و باز نايستادي، و هيچ سخني را نگفتي و دست از آن نكشيدي مگر آن كه به فرمان خدا و پيامبرش بود، فرمودي: سوگند به خدايي كه جانم در دست اوست! رسول خدا صلي الله عليه و آله به من نگريست كه پيشاپيش همه شمشير مي زنم [يا از ديرباز براي اسلام شمشير مي زنم]، فرمود: علي جان! منزلت تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسي است جز اينكه پس از من، پيامبري نيست.

و به تو اعلام فرمود كه: مرگ و زندگي تو با من، و بر سنت من است. [و فرمودي:] سوگند به خدا! دروغ نمي گويم و به من دروغ نگفته اند، گمراه نشدم و گمراهم نكرده اند، و پيمان خدا با خود را فراموش نكرده ام، من از خداي خود حجتي دارم كه آن را براي پيامبرش بيان كرد، و پيامبر نيز براي من بيان كرد، و من بر راه روشنم، كه به حق اين را مي گويم.

سوگند به خدا راست فرمودي، و حق گفتي، خدا لعنت كند كسي را كه تو را با دشمنت يكسان شمرد، در حالي كه خداي سبحان مي فرمايد: «آيا آنان كه مي دانند با آنان كه نمي دانند برابرند»؟ خدا لعنت كند كسي را كه تو را همسنگ كسي قرار داد كه خدا ولايت تو را بر او واجب فرمود، تو ولي خدا، و برادر رسول خدا، و حامي دين خدا، و كسي هستي كه قرآن در فضيلتش سخن مي گويد، خداي سبحان فرمود: «خدا مجاهدان را بر خانه نشينان، با پاداشي بزرگ برتري بخشيده است، [پاداش بزرگي كه] به عنوان درجات [مهمي] از ناحيه خداوند، و آمرزش و رحمت [نصيب آنان مي شود]، و خدا آمرزنده ي مهربان است»، و نيز فرمود: «آيا سيراب ساختن حاجيان و آباد كردن مسجدالحرام را همانند [كار] كسي پنداشته ايد كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده و در راه خدا جهاد مي كند؟ [اين دو] نزد خدا يكسان نيستند، و خدا مردم ستمگر را هدايت نخواهد كرد، كساني كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداخته اند نزد خدا مقامي هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند، پروردگارشان آنان را از جانب خود به رحمت و خشنودي و باغ هايي [در بهشت] كه در آن ها نعمت هايي پايدار دارند، مژده مي دهد، جاودانه در آن ها خواهند بود، حقا كه نزد خدا پاداشي بزرگ است».

شهادت مي دهم كه تو مدح ويژه ي خدا داري، خالصانه خدا را اطاعت كردي، هيچ جايگزيني را در برابر هدايتش نخواستي، و هيچ كسي را در عبادت پروردگارت، شريك نساختي، و خدا دعاي پيامبرش را درباره ي تو اجابت كرد، سپس فرمانش داد تا ولايتي را كه به تو داد براي امتش آشكار نمايد، تا تو را عالي مقام، و حجتت را آشكار، و اباطيل [پوچ گويان] را نابود، و بهانه ها را قطع كند، پس چون از فتنه ي فاسقان، بيمناك شد، و براي تو از [كيد] منافقان ترسيد، پروردگار عالميان به او وحي فرمود: «اي پيامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده، ابلاغ كن، و اگر نكني پيامش را نرسانده اي، و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مي دارد»، پس بارهاي گران اين راه [مخوف] را بر [دوش] خود نهاد، و در گرماي سخت هنگام ظهر [دشت غدير] برخاست، و خطبه خواند و [همه را] شنواند، و ندا كرد و [پيام تو را به همه] رساند، سپس از همه پرسيد: آيا [پيام خدا را] رساندم؟ گفتند: خدا گواه است آري. و پيامبر گفت: خدايا! شاهد باش.

سپس فرمود: آيا من از خود مؤمنان، به ايشان سزاوارتر نيستم؟ گفتند: آري. پس دست تو را گرفت و فرمود: هر كه را من مولايم، اين علي مولاي اوست، خدايا! هر كه با او دوستي كند دوستش باش، و هر كه با او دشمني كند دشمنش باش، و هر كه او را ياري كند ياريش كن، و هر كه او را رها كند رهايش كن.

پس به آنچه خدا درباره ي تو به پيامبرش نازل كرد، جز عده ي كمي ايمان نياوردند، و بيشتر ايشان را جز زيان نيفزود، و با اينكه آنان خوش نداشتند، قبلا نيز خداي سبحان در شأن تو نازل فرمود: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودي خدا گروهي [ديگر] را مي آورد كه آنان را دوست مي دارد، و آنان نيز او را دوست مي دارند، اينان با مؤمنان، فروتن، [و] بر كافران، سرافرازند، در راه خدا جهاد مي كنند، و از سرزنش هيچ ملامتگري نمي هراسند، اين فضل خداست و آن را به هر كه بخواهد مي دهد، و خدا گشايشگر داناست، ولي شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كساني كه ايمان آورده اند: همان كساني كه نماز برپا مي دارند، و در حال ركوع زكات مي دهند، و هر كس خدا و پيامبر او و كساني را كه ايمان آورده اند ولي خود بداند [پيروز است، چرا كه] حزب خدا همان پيروزمندانند».

«پروردگارا! به آنچه نازل كردي ايمان آورديم، و پيامبرت را پيروي كرديم، پس ما را از زمره ي شاهدان بنويس» و «پروردگارا! پس از آن كه ما را هدايت كردي، دل هايمان را دستخوش انحراف مگردان، و از جانب خود، رحمتي بر ما ارزاني دار كه تو خود بخشايشگري».

خدايا! ما مي دانيم كه اين، همان حق از جانب توست، پس هر كه را با آن بستيزد، و كبر ورزد، و تكذيب و ناسپاسي كند، لعنت كن، «و آنان كه ستم كرده اند به زودي خواهند دانست به كدام بازگشتگاه برخواهند گشت».

سلام بر تو اي اميرمؤمنان! و سرور اوصياء! و اول عابدان! و زاهدترين زاهدان! و رحمت و بركات و صلوات و تحيات خدا [بر تو باد].

تويي كه براي رضاي خدا، طعام را - با اينكه مورد [نياز و] علاقه ات بود - به مسكين و يتيم و اسير خوراندي، و از ايشان هيچ پاداش و سپاسي را نخواستي، و خدا در شأن تو نازل فرمود: «آن ها را بر خودشان مقدم مي دارند، هر چند در خودشان احتياجي مبرم باشد، و هر كس از خست نفس خود مصون ماند، ايشانند كه رستگارانند».

و تو فروبرنده ي خشم، و بخشنده ي مردمي، و خدا نيكوكاران را دوست مي دارد، و تو در سختي و زيان، و به هنگام جنگ بردباري، و تو [اموال خدا را] برابر تقسيم مي كني، و در ميان مردم، عادلانه رفتار مي كني، و از همه ي مردم به حدود [و قوانين] خدا داناتري، و خداي سبحان از فضيلتي كه به تو بخشيده با اين فرموده ي خود خبر داده است كه: «آيا كسي كه مؤمن است چون كسي است كه نافرمان است؟ يكسان نيستند، اما كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، به [پاداش] آنچه انجام مي دادند در باغ هايي كه در آن جايگزين مي شوند، پذيرايي مي گردند».

و تنها تو بودي كه علوم قرآن، و احكام تأويل آن، و نص پيامبر را [در منزلت خود]، داشتي، و مواقف مشهود، و مقامات مشهور، و روزهاي ياد شده [ي در قرآن] از آن توست [، همچون] روز بدر، و روز احزاب: «آنگاه كه چشم ها خيره شد، و جان ها به گلوگاه ها رسيد، و به خدا گمان هايي [نابجا] مي برديد، آنجا بود كه مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند، و سخت تكان خوردند، و هنگامي كه منافقان و كساني كه در دل هايشان بيماري است مي گفتند: خدا و پيامبرش جز فريب به ما وعده اي ندادند، و چون گروهي از آنان گفتند: اي مردم مدينه! ديگر شما را جاي درنگ نيست، برگرديد، و گروهي از آنان از پيامبر اجازه مي خواستند و مي گفتند: خانه هاي ما بي حفاظ است، ولي خانه هايشان بي حفاظ نبود، آنان جز گريز از جهاد چيزي نمي خواستند».

و خداي سبحان فرمود: و چون مؤمنان دسته هاي دشمن را ديدند، گفتند: اين همان است كه خدا و پيامبرش به ما وعده دادند، و خدا و پيامبرش راست گفتند، و جز بر ايمان و فرمانبري ايشان نيفزود».

پس عمرو [بن عبدود] را كشتي، و جمعشان را شكست دادي: «و خداوند آنان را كه كفر ورزيدند، بي آن كه به [مال و] خيري رسيده باشند، با غيظ [و حسرت] برگرداند، و خدا زحمت جنگ را از مؤمنان برداشت، و خداوند همواره نيرومند شكست ناپذير است».

و [همچون] روز احد: هنگامي كه [ياران پيامبر] در حال گريز، [از كوه] بالا مي رفتند، و به هيچ كس توجه نمي كردند، و پيامبر، ايشان را از پشت سرشان فرامي خواند، و تو از جانب راست و چپ، انبوه [1] مشركان را از پيامبر دور مي كردي، تا خدا [شر] ايشان را - در حالي كه [از دلاوري تو] به هراس افتاده بودند - از پيامبر و تو برگرداند، و به وسيله ي تو آنان را كه پيامبر را تنها گذارده بودند نيز ياري كرد.

و [همچون] روز حنين: كه طبق فرموده ي قرآن: «آن هنگام كه شمار زيادتان شما را به شگفت آورده بود، ولي به هيچ وجه از شما دفع خطر نكرد، و زمين با همه ي فراخي بر شما تنگ گرديد، سپس در حالي كه پشت به دشمن كرده بوديد برگشتيد، سپس خدا آرامش خود را بر پيامبر خود، و بر مؤمنان فرود آورد».

و [مقصود از] مؤمنان، تو و نزديكان تو است، و عمويت عباس شكست خوردگان را ندا مي كرد: اي اصحاب سوره ي بقره! اي اهل بيعت شجره! [برگرديد]، تا اينكه مردمي برگشتند كه تو زحمت جنگ را از آنان برداشته بودي، و بدون ايشان ياري دين خدا را در اختيار گرفته بودي، آري [آن شكست خوردگان و فراريان]، نااميد از پاداش الهي،

و اميدوار به وعده ي توبه [پذيري] خداي سبحان برگشتند، و اين همان فرموده ي خداي سبحان است كه: «سپس خدا بعد از اين واقعه، توبه ي هر كه را بخواهد مي پذيرد»، در حالي كه تو [با پايداري و دلاوري خود]، به مقام [بلند] صابران دست يافته، و پاداش بزرگي را به دست آورده بودي.

و [همچون] روز خيبر: روزي كه خدا ناتواني منافقان را آشكار، و ريشه ي كافران را بركند، و ستايش براي خداوند، پروردگار جهانيان است: «با آن كه قبلا با خدا سخت پيمان بسته بودند كه پشت به دشمن نكنند، و پيمان خدا همواره بازخواست دارد».

مولاي من! تو حجت بالغه، و راه روشن، و نعمت سرشار، و برهان فروزان خداوندي، گوارايت باد اين فضيلتي كه خدايت بخشيده، و نابود باد دشمن نادان تو، تو در تمام جنگ ها و غزوات پيامبر صلي الله عليه و آله حضور داشتي، پيشاپيش پيامبر پرچم [اسلام] را به دوش مي گرفتي، و در جلو روي او شمشير مي زدي، سپس به خاطر دورانديشي پرآوازه، و بصيرت [و مهارت] تو در كارها، همه جا تو را امير مي كرد، و كسي بر تو امير نبود، چه بسا كاري كه [مي توانستي انجام دهي، و] تقواي تو، از آن بازت داشت، ولي ديگري از هواي نفس خود پيروي كرد و آن را انجام داد، و نادانان پنداشتند كه تو از آن عاجز بوده اي، سوگند به خدا! آن كه اينگونه پندارد گمراه و ره نيافته است، و تو خود - كه صلوات خدا بر تو باد - همه ي شبهات متوهمان و شك كنندگان را با اين گفتار خود توضيح داده اي كه: بصير و كار آزموده، [ي راه خدا] راه چاره [و سياست در اين امور] را مي داند، ولي در پيش روي خود مانعي از تقواي الهي دارد، از اينرو آن راه چاره را با اينكه مي داند رها مي كند، و كسي كه در دينداري بي باك [و لا ابالي] است، فرصت را غنيمت مي شمرد [، و آن را مرتكب مي شود].

راست فرمودي، و باطل گويان زيان ديدند.

و چون آن دو پيمان شكن [طلحه و زبير]، مكرت ورزيدند، و گفتند: مي خواهيم به عمره برويم، به ايشان فرمودي: قطعا قصد عمره نداريد، بلكه قصد پيمان شكني داريد پس بيعت از ايشان گرفتي، و باز پيمانشان بستي، و آنان در نفاق خود كوشيدند، و چون بر كار ناشايستشان، توجه دادي، غفلت ورزيدند، و [به كار ناشايست خود] برگشتند، و سود نبردند، و سرانجام كارشان زيان شد. پس از ايشان، شاميان شورش كردند، و تو پس از اتمام حجت، به سوي [نبرد ايشان] به راه افتادي، آنان به دين حق پايبند نبودند، و در [آيات] قرآن تدبر نمي كردند، گول [2] و فرومايه و گمراه بودند، و به خدايي كه در شأن تو آيه بر محمد صلي الله عليه و آله نازل كرد، كافر، و مخالفان تو را ياور بودند، با اينكه خداي سبحان به پيروي تو فرمان داده بود، و مؤمنان را به ياري تو فرا خوانده بود، و فرموده بود: «اي كساني كه ايمان آورده ايد تقواي خدا پيشه كنيد، و با راستگويان باشيد».

مولاي من! حق را كه مردم كنار گذاشتيد تو آشكار كردي، و سنت هاي الهي را پس از فرسودگي و محو شدن، تو نمايان ساختي، طبق تصديق قرآن، پيشتازي در جهاد [با كافران زمان پيامبر صلي الله عليه و آله]، از آن تو بود و طبق تأويل حقيقي قرآن فضيلت جهاد [با كافران پس از پيامبر صلي الله عليه و آله] براي تو بود، و دشمن تو، دشمن خدا، و منكر رسول خداست، كه به باطل دعوت مي كرد، و ظالمانه حكم مي راند، و غاصبانه فرمانروايي مي كرد، و دار و دسته ي خود را به آتش فرا مي خواند، و عمار [در ركاب تو] جهاد مي كرد، و در ميان دو صف فرياد مي زد: با آسودگي و شادماني [پيش] به سوي بهشت! و چون آب خواست، و شير به او دادند، تكبير گفت، و گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله به من فرمود: آخرين نوشيدني تو از دنيا آب آميخته به شير است، و گروه سركش و ستمگر، تو را مي كشند، پس ابوالعاديه فزاري [، از دار و دسته ي معاويه]، راه را بر او بست، و او را كشت، تا روز قيامت، لعنت خدا و فرشتگان و همه ي پيامبرانش، بر ابوالعاديه باد، و نيز بر هر مشرك و منافقي كه شمشير بر تو كشيد، و تو بر او شمشير كشيدي اي اميرمؤمنان!

و نيز بر هر كه بر آنچه تو را مي آزرد خرسند بود و چشم خود را فرو بست، و رد نكرد، يا با دست و زبان خود به زيان تو قدم برداشت، و از ياري تو باز ايستاد، و از جهاد در ركاب تو دست كشيد، يا پاس فضل تو را نداشت، و حقت را [با اينكه مي شناخت] انكار كرد، يا تو را با كسي برابر شمرد كه خدا تو را نسبت به او شايسته تر از خود او قرار داد، و صلوات و رحمت و بركات و سلام و تحيات خدا بر تو، و بر امامان از خاندان پاكت باد، كه او ستوده ي بزرگوار است.

و واقعه ي عجيب تر، و رخداد زشت تر پس از انكار آگاهانه ي حق تو، غصب فدك صديقه ي طاهره، [فاطمه ي] زهرا، سرور بانوان عالم، و قبول نداشتن شهادت تو، و شهادت آن دو بزرگوار، و فرزندان تو و پيامبر صلي الله عليه و آله [، امام حسن عليه السلام، و امام حسين عليه السلام] است! با اينكه خداي سبحان، مقام شما را در امت، عالي، و منزلت شما را بالا، و فضل شما را آشكار فرمود، و بر همه ي عالميان، شريفتان كرد، و پليدي شرك را از شما زدود، و پاكي ويژه اي به شما بخشيد، خداي سبحان مي فرمايد: «به راستي كه انسان، سخت آزمند [و بي تاب] خلق شده است، چون صدمه اي به او رسد عجز و لابه كند، و چون خيري به او رسد بخل ورزد، غير از نمازگزاران»، و اي سرور اوصياء! خداي سبحان، در ميان همه ي مردم، تنها پيامبر مصطفي صلي الله عليه و آله، و تو را استثنا فرمود، پس چه سرگردان [و بازمانده] از حق است هر كه به تو ستم كرد! سپس بخشي از سهم ذوي القربي را به تو مي دهند تا [مردم را] بفريبند، يا آن را از اهلش باز مي دارند تا ستم كنند.

و چون كار، در اختيار شما قرار گرفت، همان را كه شده بود تنفيذشان كردي، زيرا به فدك و سهم ذوي القربي بي ميل بودي، و به آنچه نزد خدا داشتي مشتاق، از اينرو آزمون تو با آن ها، همچون آزمون پيامبران، در هنگام غربت و بي كسي، بود و در شب كه بر بستر پيامبر صلي الله عليه و آله خوابيدي همچون اسماعيل ذبيح، بودي، كه همچون او اجابت كردي، و همچون او بردبارانه و براي رضاي خدا اطاعت كردي، ابراهيم به [فرزند خود] اسماعيل گفت: «من در خواب، چنين مي بينم كه تو را سر مي برم، پس ببين چه به نظرت مي آيد؟ گفت: پدر جان! آنچه را مأموري انجام ده، ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهي يافت» و تو نيز چنين بودي، چون پيامبر صلي الله عليه و آله از تو خواست بيتوته كني، و فرمود تا برايش جانبازي كني و در بسترش بخوابي، بي درنگ اجابت كردي، و براي كشته شدن آماده شدي، خداي سبحان نيز فرمانبري تو را سپاس گفت، و از اين فداكاري زيباي تو با فرموده ي خود پرده برداشت كه: «و از ميان مردم، كسي است كه جان خود را براي به دست آوردن خشنودي خدا مي فروشد».

و آزمون تو در نبرد صفين - كه قرآن ها از روي حيله و مكر، بر نيزه ها رفت، و شك پديدار گشت، و حق شناخته شد، و [باز] از گمان پيروي شد - همچون آزمون هارون بود، آن زمان كه موسي او را بر قوم خود امير كرد، و مردم از دور او پراكنده شدند، و هارون ايشان را ندا مي كرد و مي گفت: «اي قوم من! شما به وسيله ي اين [گوساله] مورد آزمايش قرار گرفته ايد، و پروردگار شما خداي رحمان است، پس مرا پيروي كنيد، و فرمان مرا پذيرا باشيد، گفتند، ما هرگز از پرستش آن دست بر نخواهيم داشت تا موسي به سوي ما بازگردد». و تو نيز چنين بودي، چون قرآن ها را بر نيزه ها كردند گفتي: اي قوم من! شما به وسيله ي اين ها مورد آزمايش، و فريب قرار گرفته ايد، ولي آنان سرپيچي كرده، با تو به مخالفت پرداختند، و از تو نصب حكمين خواستند، و تو نپذيرفتي، و از كار ايشان به خدا پناه بردي، و [سرانجام،] آن را به ايشان واگذار كردي، پس زماني كه حق، نمودار، و بطلان منكر، آشكار شد، و به لغزش ها، و انحراف از عدل، اعتراف كردند، باز اختلاف كردند، و تو را بر نادرستي [و نپذيرفتن] حكميتي كه تو نمي خواستي و ايشان مي خواستند، و تو باز داشتي، و ايشان روا شمردند و مرتكب شدند، ملزم ساختند، با اينكه تو بر راه بصيرت و هدايت بودي، و ايشان بر راه هاي گمراهي و ناداني، آري پيوسته بر نفاق خود اصرار ورزيدند، و در گمراهي خود سرگردان بودند تا خدا كيفرشان را به ايشان چشاند، و با شمشير تو معاندان بدبخت و فرومايه ي تو را مي راند، و با حجت تو [دوستان] سعادتمند و ره يافته [ي تو] را زنده كرد، صلوات خدا - بامداد و شامگاه، ايستاده و رونده - بر تو باد، كه در وصف هيچ ستايشگري نگنجي، و نكوهش نكوهشگران، فضيلتت را از ميان نبرد، تو در عبادت، بهترين مردم، و در زهد، خالص ترين آنان، و در دفاع از دين، پايدارترين ايشان بودي، با تلاش خود حدود خدا را بپا داشتي، و با شمشير خود، سپاه بيرون شدگان از دين را به شكست و گريز كشاندي، [آري] با سرانگشتان [مردانه ي] خود، زبانه هاي سوزان جنگ ها را خاموش مي كردي، و با بيان [شيوا و مستدل] خود، پرده هاي شك و ابهام را مي دريدي، حق ناب را از باطل فريبا آشكار مي ساختي، و ملامت ملامتگران، از راه خدا بازت نمي داشت. و مدح خداي سبحان، تو را از مدح مادحان، و ستايش ستايشگران بي نياز مي كند كه فرمود: «از ميان مؤمنان مرداني اند كه به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا كردند، برخي از آنان به شهادت رسيدند، و برخي از آن ها در [همين] انتظارند، و [هرگز عقيده ي توحيدي خود را] تبديل نكردند».

و چون ديدي كه با ناكثان و قاسطان و مارقان جنگيدي، و وعده ي رسول خدا صلي الله عليه و آله عملي شد، و به پيمان خود وفا كردي، گفتي: آيا وقت آن نرسيده كه محاسنم از خون سرم خضاب شود؟ يا چه زماني شقي ترينشان برانگيخته مي شود؟ [اين را در حالي گفتي كه] مطمئن بودي از جانب پروردگارت حجت داري، و در كار خود با بصيرتي، نزد خدا مي روي، و از معامله اي كه با خدا كرده اي شادماني، و اين است آن رستگاري بزرگ.

خدايا! قاتلان پيامبران و اوصياي پيامبرانت را با همه ي لعن هايت لعن كن، و حرارت آتشت را به ايشان بچشان، و كسي را كه حق وليت را غصب، و خلافت او را رد، و پس از يقين و اقرار به ولايتش در غدير، انكارش كرد لعنت كن.

خدايا! قاتلان اميرمؤمنان، و ستمگران به او، و پيروان و يارانشان را لعنت كن.

خدايا! ظلم كنندگان به [امام] حسين عليه السلام، و قاتلانش را، و پيروان و ياوران دشمنش را، و خرسندان به قتل، و تنها گذارندگانش را به لعنتي سخت گرفتار ساز.

خدايا! اولين ظالمي را كه به آل محمد صلي الله عليه و آله ظلم كرد، و ايشان را از حقشان بازداشت لعنت كن.

خدايا! اولين ظالم و غاصب به آل محمد صلي الله عليه و آله را، و نيز هر كه را كه به روش او عمل كرد، تا قيام قيامت به لعن ويژه ي خود گرفتار ساز.

خدايا! بر محمد و آل محمد، خاتم پيامبران، و بر سرور اوصياء و خاندان پاكش درود فرست، و ما را از چنگ زنندگان به [دامن] ايشان، و با ولايت ايشان، از رستگاران در اماني قرار ده كه هيچ خوف و حزني ندارند.

[416] -25- كليني با سند خود از امام هادي عليه السلام نقل مي كند كه فرمود:

[در زيارت اميرمؤمنان عليه السلام] مي گويي: سلام بر تو اي ولي خدا! تو اولين مظلوم، و اولين كسي هستي كه حقش غصب شد، صبر كردي و به حساب خدا گذاشتي تا يقينت فرا رسد، و شهادت مي دهم كه تو در حالي كه شهيد بودي خدا را ملاقات كردي، خدا قاتل تو را به انواع كيفرها كيفر دهد، و عذابش را تجديد كند، به زيارت تو آمدم در حالي كه به حق تو معرفت دارم، و از منزلت تو [نزد خدا] آگاهم، و با دشمنان و ستم كنندگان به تو دشمنم، به خواست خدا با همين حال خدا را ملاقات مي كنم.

اي ولي خدا! من گناهان بسيار دارم نزد پروردگارت شفيعم باش، زيرا تو نزد خدا مقام محمود مشخصي داري، و نيز نزد او آبرو و شفاعت داري، و خداي سبحان مي فرمايد: «و جز براي كسي كه او رضايت دهد شفاعت نمي كنند».


پاورقي

[1] مرحوم مجلسي رحمه الله احتمال مي دهد «بهم» نبوده، بلكه «دهم» بوده، و دهم به معني عدد كثير است.

[2] گول: ابله، نادان، احمق، به معني مكر و فريب هم گفته شده. [فرهنگ عميد].