بازگشت

والمخلصين في توحيد الله


كلمه «مخلصين» مي تواند هم معناي فاعلي و هم مفعولي داشته باشد. يعني هم مي توان اين كلمه را با كسر لام خواند و هم با فتح آن. اگر به معني فاعلي و با كسرِ لام باشد، يعني ائمّه معصومين عليهم السلام مردم را در توحيد و يگانه پرستي و اعتقاد به وحدانيّت خداوند خالص مي گردانند و آنان را از ناخالصي شرك و كفر نجات داده، به سوي توحيد و يگانه پرستي آورده و در خداوند ذوب مي نمايند و اگر به معني مفعولي و به فتح لام خوانده شود، يعني ائمّه معصومين عليهم السلام پيشواياني هستند كه در توحيد الهي خالص شده اند و آنها خداوند را در بالاترين مراتب توحيد ذاتي، صفاتي و افعالي شناخته اند.

اين شناخت آنچنان عميق است كه او را مي بينند و با دل، او را درك مي نمايند. لذا براي او به زيباترين توصيف ها مي پردازند.

و قد سأله ذعلب اليماني فقال: «هل رأيت ربك يا أميرالمؤمنين؟ فقال عليه السلام: اَفَاَعْبُدُ ما لا أري؟ فقال: و كَيف تَراه؟ فقال: لاَ تُدْرِكُهُ (تراه) الْعُيُونَ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ، وَلكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَِائِقِ الْإِيمَانِ. قَرِيبٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ غَيْرَ مُلاَبِسٍ، بَعِيدٌ مِنْهَا غَيْرَ مُبَايِنٍ، مُتَكَلِّمٌ لاَ بِرَوِيَّةٍ، مُرِيدٌ لاَ بِهِمَّةٍ، صَانِعٌ لاَبِجَارِحَةٍ. لَطِيفٌ لاَ يُوصَفُ



[ صفحه 93]



بِالْخَفَاءِ، كَبِيرٌ لاَ يُوصَفُ بِالْجَفَاءِ، بَصِيرٌ لاَ يُوصَفُ بِالْحَاسَّةِ، رَحِيمٌ لاَ يُوصَفُ بِالرِّقَّةِ. تَعْنُو الْوُجُوهُ لِعَظَمَتِهِ، وَ تَجِبُ الْقُلُوبُ مِنْ مَخَافَتِهِ». [1] .

ذِعلب يماني پرسيد: «اي اميرمؤمنان آيا پروردگار خود را ديده اي؟ پاسخ فرمود: «آيا چيزي را كه نبينم مي پرستم؟» گفت: «چگونه او را مي بيني؟» فرمود: ديده ها هرگز او را آشكار نمي بينند، اما دل ها با ايمان درست او را درمي يابند. خدا به همه چيز نزديك است نه آن كه به اشياء چسبيده باشد؛ از همه چيز دور است نه آن كه از آنها بيگانه باشد؛ گوينده است نه با انديشه و فكر؛ اراده كننده است نه از روي آرزو و خواهش؛ سازنده است نه با دست و پا، لطافت دارد نه آن كه پوشيده و مخفي باشد؛ بزرگ است نه با ستمكاري؛ بيناست نه با حواس ظاهري؛ مهربان است نه با نازك دلي؛ سرها و چهره ها در برابر عظمت او به خاك افتاده، و دل ها از ترس او بي قرارند.

پس اين ديدن نه با چشم ظاهري است كه محال است، بلكه با چشم دل است و چشم دل از چشم ظاهري بسيار قوي تر مي باشد.

«الْحَمْدُ لِلَّهِ... الَّذِي قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِينَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِينَ». [2] .

سپاس خداي را كه چشم هاي بينندنگان از ديدنش ثقاصر پندارهاي وصف كنندگان از توصيفش عاجز است.

پس چنين افرادي همه جا عكس رخ يار را مشاهده مي نمايد و همه چيز را دليلي بر وجود خداوند مي دانند.

سُئِلَ عن اميرالمؤمنين عليه السلام: «بِمَ عَرفتَ رَبّك؟ فَقالَ بما عَرفني نَفْسه». [3] .

كسي از اميرالمؤمنين عليه السلام سؤال كرد: چگونه خدا را شناختي؟ فرمود: از خودِ خداوند پي به وجود او بردم.



[ صفحه 94]



قال علي بن الحسين عليه السلام: «بِكَ عَرَفتك و اَنْتَ دَلَلْتَني عَلَيك وَ دَعوتَني اِلَيك و لَوْ لا اَنْت لَمْ اَدْرِ ما اَنْت». [4] .

امام سجاد عليه السلام مي فرمايد: اي خداي من، تو را به واسطه تو شناختم و تو خود بر خودت دلالت مي نمايي و مرا به سوي خود دعوت مي كني و اگر تو خود دليل بر خود نبودي، هيچ كس تو را نمي شناخت.

اميرالمؤمنين عليه السلام در مناجات با خداوند مي فرمايد:

«يا مَن دلَّ عَلي ذاته بِذاته». [5] .

اي كسي كه ذات خودش دلالت مي كند بر ذاتش.

توحيد بر دو نوع است:

الف) «توحيد اعتقادي» كه عبارت است از:

1 - توحيد در ذات. اعتقاد به اينكه خداوند يگانه است و هيچ شريكي ندارد و همه چيز به او نيازمند و او از همه غني و بي نياز است.

2 - توحيد در صفات. اعتقاد به اينكه خداوند با صفاتش يگانگي دارد و صفات او عين ذات اوست و صفات نيز با يكديگر يگانگي دارد و در وجود خداوند هيچ كثرت و تركيبي از صفات وجود ندارد. در عين اينكه او به اوصاف كماليّه جمال و جلال متّصف است.

3 - توحيد در افعال. اعتقاد به اينكه جهان با همه نظامات و سنّت ها و علّت ها و معلول ها و اسباب و مسبب ها، فعل و كار خداوند و ناشي از اراده اوست و غير خداوند در ذات استقلال ندارند و همه قائم به او و وابسته به او هستند و او قَيُّوم بذات است.

ب) «توحيد عملي» يعني انسان در تمامي امور انگيزه الهي داشته باشد و جز براي



[ صفحه 95]



خداوند، كاري را انجام ندهد و حتّي كارها را به خاطر دريافت پاداش از خداوند و بركت در دنيا و جنّت و رضوانِ آخرت انجام ندهد، بلكه فقط خداوند را پاداش عمل خود بداند. و اين اوج توحيد است

وجود ائمّه معصومين عليهم السلام در اعتقاد و عمل به تمامي اقسام توحيد، از طرف خداوند خالص گرديده، ديگران را به سوي چنين توحيدي فراخوانده، در آن خالص مي گردانند.


پاورقي

[1] نهج البلاغه، خطبه 179.

[2] صحيفه سجاديه، دعاي 1، فراز 2.

[3] بحارالانوار، ج 3، ص 271.

[4] مفاتيح الجنان، دعاي ابوحمزه ثمالي.

[5] بحارالانوار، ج 94، ص 243.