بازگشت

حتي لا يبقي ملك مقَرب...


وَلا نَبِيُّ مُرْسَلٌ وَلا صِدّيقٌ وَلا شَهيدٌ وَلا عالِمٌ وَلا جاهِلٌ وَلا دَنِيُّ وَلا فاضِلٌ وَلا مُؤْمِنٌ صالِحٌ وَلا فِاجِرٌ طالِحٌ وَلا جَبّارٌ عَنيدٌ وَلا شَيْطانٌ مَريدٌ وَلا خَلْقٌ فيما بَيْنَ ذلِكَ شَهيدٌ اِلّا عَرَّفَهُمْ جَلالَةَ اَمْرِكُمْ وَعِظَمَ خَطَرِكُمْ وَكِبَرَ شَاْنِكُمْ وَتَمامَ نُورِكُمْ وَصِدْقَ مَقاعِدِكُمْ وَثَباتَ مَقامِكُمْ وَشَرَفَ مَحَلِّكُمْ وَمَنْزِلَتِكُمْ عِنْدَهُ وَكَرامَتَكُمْ عَلَيْهِ وَخاصَّتَكُمْ لَدَيْهِ وَقُرْبَ مَنْزِلَتِكُمْ مِنْهُ

اين فراز اشاره به آن دارد كه همه افراد به منزلت و قدر امامان معصوم عليهم السلام معرفت و شناخت دارند.

در اين فراز مي گوييم: آن چنان مقام و منزلت شما رفيع و بلند است كه هيچ فرشته مقرّبي نماند و هيچ پيامبرِ فرستاده شده اي نيست و هيچ راست كردار و شهيد و عالم و جاهلي وجود ندارد و هيچ انسان پست و بيهوده اي و انسان فاضل و مؤمنِ نيك كردار نيست و هيچ انسان تبهكارِ بدكردار و هيچ انسان گردنكش ستيزه جويي وجود ندارد و نه هيچ شيطان رانده شده و نه هيچ آفريده شده اي كه گواه گرفته شده باشد: مگر آنكه به جلالتِ عظمتِ شما و عظمتِ قدر شما و بزرگي منزلت شما و تمام بودن نور شما و راستي و درستي منصب شما و پايداري مقام شما و شرافت محل و منزلت شما در پيشگاه خدا و مقام گرامي شما و خصوصيّتي كه در نزد خداوند داشته و جايگاه نزديكي



[ صفحه 285]



كه نسبت به خداوند داريد، معرفت دارد.

در نظر داشته باشيم كه ضمير در «عنده»، «عليه»، «لديه» و «منه»، به خداوند برمي گردد.

«ملك» مخفّف «مَلئك» و در اصل «مألك» از ماده «الك» به معني پيام و رسالت است و جمع آن «ملائكه» مي باشد و چه مفرد و چه جمع، بر فرشتگان الهي اطلاق مي گردد.

«نبي» در اصل از «نَبْوَهْ» به معني «رفعت و بلندي مقام» مي باشد و يا از «نَبَأْ» به معني «خبر» و جمع آن «انبياء» است. بنابر تفسير اوّل، نبي شخص عالي مقام و داراي رفعت است و بنابر تفسير دوّم، كسي است كه از وحي و اخبار الهي آگاه بوده، به مردم وحي خداوند را ابلاغ كرده و خبرهاي غيبي را مي رساند.

«صديق» صيغه مبالغه از «صدق» است. بعضي گفته اند «صديق» به معني كسي است كه هرگز دروغ نمي گويد و يا اصلاً توانايي بر دروغ گفتن ندارد و برخي آن را به معني كسي دانسته اند كه عملش تصديق كننده گفتار و اعتقادش مي باشد. در قرآن كريم جمعي از پيامبران همچون ابراهيم [1] . و ادريس [2] با عنوان صديق ياد شده و مريم، صديقه ملقّب گرديده است [3] و در برخي از آيات الهي، صديقين هم رديف پيامبران ذكر شده اند. [4] .

«شهيد» در اصل به معني گواه است. منتها گاهي انسان به وسيله سخن گفتن گواهي بر حق مي دهد و گاهي به وسيله عمل.



[ صفحه 286]



كشته شده در راه خدا، بالاترين گواهي را با اهداي جان خود بر حق بودن اهداف الهي اش داده است و از طرفي شهيد كسي است كه شاهد باشد، يعني در صحنه حضور داشته و مسائل را مشاهده كرده باشد. و كشته شده در راه خداوند، شهيد است. چرا كه او در صحنه كارزار و مجاهدات حضور داشته است.

البتّه «شهيد» در فرهنگ اسلامي منحصر به كساني كه در ميدان جهاد كشته شوند نيست، بلكه شهادت دو معنا دارد: معني خاص كه همان كشته شدگان در راه خداوند در ميدان جنگ و مبارزه مي باشد و معني عام كه تمامي انسان هايي كه در مسير انجام وظيفه الهي كشته شوند يا بميرند را دربر مي گيرد.

«جاهل» از ماده «جهل» است و جاهل به كسي گفته مي شود كه شناخت و معرفت به چيزي نداشته باشد و كاري بر خلاف آنچه بايد انجام شود، انجام دهد و يا اينكه اعتقاد بر ماهيّت چيزي داشته باشد كه اين اعتقاد خلاف ماهيّت آن باشد.

يعني جاهل يا «جهل بسيط» دارد و حقيقتِ شي ء را به طور مطلق نمي داند و يا «جهل مركب» دارد و اعتقاد جازمِ غيرِ مطابق با واقع دارد.

«دَني» به معني پست و بيهوده بوده و جمع آن «دناءت» است.

«فاجر» از ريشه «فجر» به معني شكافتن وسيع است و فاجر به شخص فاسقي گفته مي شود كه پرده حيا و پاكي را دريده از مسير حق خارج گشته است و جمع آن «فَجَرَه» و «فُجّار» است.

«جَبّار» از ماده «جبر» به معني اصلاح كردن چيزي است كه توأم با فشار و قهر باشد، ولي بعداً از يك سو به هر نوع جبران و از سوي ديگر به هر نوع قهر و غلبه اطلاق شده است و اگر به خداوند، نام جبّار اطلاق مي شود يا به خاطر تسلّط او بر همه عالم است و يا به خاطر اصلاح كردن همه موجودات كه نيازمندِ اصلاح هستند، مي باشد.



[ صفحه 287]



«جبار عنيد» به كسي مي گويند كه از روي خشم و غضب مي زند، مي كُشد و نابود مي كند و پيرو فرمان عقل نيست و ديگران را مجبور به پيروي از خود مي كند. چرا كه مي خواهد نقص خود را با ادعاي عظمت و تكبّر، برطرف سازد. «عنيد» كسي است كه با حقّ و حقيقت، فوق العاده مخالف است و هيچ گاه زيربار حق نمي رود و اين دو صفت، صفت بارز طاغوت ها و مستكبران هر عصر و زمان است.

«شيطان» از ماده «شطن» و «شاطن» به معني خبيث و پست گرفته شده است و شيطان به موجود سركش و متمرّد اطلاق مي شود. اعم از انسان و يا جنّ و يا جنبندگان ديگر و به معني روح شرير و دور از حق نيز آمده است. بنابراين شيطان مصداق هاي فراواني دارد كه روشن ترين مصداق آن ابليس و لشكريان و اعوان او مي باشد.

«وَلا خَلْقٌ فيما بَيْنَ ذلِكَ شَهيدٌ» و نه هيچ آفريده ديگري كه در اين ميان گواه باشد يا گواه گرفته شده باشد. مراد از آفريدگان، موجوداتي هستند كه در عالم شهود، شهادت بر ولايت ائمّه معصومين عليهم السلام داده و جزءِ انسان ها، فرشتگان و جنّ ها نيستند و شايد منظور جمادات، نباتات و حيوانات باشند.

«شهيد» صفت است براي خلق، به معني شهود و يا شاهد.

«جَلالَةَ اَمْرِكُمْ» يعني جلالت، عظمت و شوكت شما كه همان ولايت كليّه الهيّه تشريعي و تكويني شما در عالم است كه به هيچ وجه قابل توصيف نيست.

«عِظَمَ خَطَرِكُمْ» يعني عظمتِ قدر و منزلت شما.

كلمه «خطر» استعمال نمي شود مگر در مواردي كه داراي قدر و منزلت و مَزّيت فراوان باشد.

«كِبَرَ شَاْنِكُمْ» به معني بزرگي حالت و منزلت شما، مي باشد.

«تَمامَ نُورِكُمْ» يعني تماميّتِ بدون عيب و نقصِ نوري كه خداوند به شما عنايت



[ صفحه 288]



فرموده كه ولايت تشريعي و تكويني شما، به واسطه آن ظهور مي يابد. چرا كه شما نور خداوند بوده و نور و برهان خداوند نزد شماست.

«صِدْقَ مَقاعِدِكُمْ» به معني درستي منصب هاي شما است. يعني ائمّه اطهار عليهم السلام در منصب هايي قرار گرفته اند كه منصب هاي الهي است و داراي مسؤوليّتي بسيار خطير و گران هستند كه عمل به آن مسؤوليّت ها، بسيار مشكل است.

و چون آنان از عهده مسؤوليّتِ آن منصب ها برمي آيند، در آن مقام ها و منصب ها صادق مي باشند و در «مقعد صدق» قرار گرفته اند. همان گونه كه پرهيزكاران در اين مقام نزد خداوند قرار گرفته اند.

«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ، فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ». [5] .

پرهيزكاران در باغ ها و نهرهاي بهشتي جاي دارند. در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر.

«ثَباتَ مَقامِكُمْ» اين جمله اشاره به ثابت بودن مقام و منزلت امامان معصوم عليهم السلام نزد خداوند دارد و ثبات و ثابت بودن مقام به دليل «صدق مقاعد» است. يعني اگر مقامي بدون لياقتِ فرد اعطا شد، ثبات ندارد. ولي اگر آن فرد با لياقت و شايستگي آن مقام را احراز كرد، براي هميشه آن مقام براي او پايدار است.

«قُرْبَ مَنْزِلَتِكُمْ مِنْهُ» اشاره به نزديكي مقام امامان معصوم عليهم السلام با خداوند دارد كه آنچنان اين مقامِ قُرب نزديك است كه خواست امام همان خواست خداست. چرا كه آنها حجّت خداوند هستند و هيچ فرقي ميان امام و خداوند نيست، جز آنكه امام، عبد و مخلوق خداوند است.



[ صفحه 289]



«لا فرق بَيْنك و بَيْنها إلّا انّهم عِبادك و خَلقك». [6] .

هيچ فرقي بين تو و بين آنها نيست، مگر آنكه آنها بنده تو و مخلوق تو هستند.

لذا بين خداوند و حجّت هاي او كه همان ائمّه اطهار عليهم السلام هستند، هيچ حجاب و مانعي وجود ندارد.

قال علي بن الحسين عليه السلام: «لَيْسَ بينَ اللّهِ و بينَ حجَّتِهِ حجابٌ. فلا للّه دونَ حجَّتُهُ سترٌ». [7] .

حجابي بين خداوند و بين حجّت او نيست و براي خداوند جز حجّتش هيچ ستري وجود ندارد.

چرا كه آنها هميشه همراه حق و حق همراه آنان است.

قال رسول اللّه صلي الله عليه وآله: «عَلي مَعْ الحَقّ و الحَقّ مع عَلي». [8] .

پيامبر خدا صلي الله عليه وآله فرمود: علي هميشه همراه حق است و حق همراه علي.

پس هر كس طالب ديار حق است، بايد به ديدار آنها بشتابد.

قال رسول اللّه صلي الله عليه وآله «مَن رآني فَقَد راي الحقّ». [9] .

پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمودند: هر كس مرا ببيند، همانا حق را ديده است.


پاورقي

[1] سوره مباركه مريم، آيه 41.

[2] سوره مباركه مريم، آيه 56.

[3] سوره مباركه مائده، آيه 75.

[4] سوره مباركه نساء، آيه 69.

[5] سوره مباركه قمر، آيه هاي 54 و 55.

[6] دعاي ماه رجب) بحارالانوار، ج 98، ص 393.

[7] بحارالانوار، ج 24، ص 12.

[8] بحارالانوار، ج 28، ص 190.

[9] بحارالانوار، ج 61، ص 235.