بازگشت

محتجب بذمتكم


زائر در اين فراز اقرار دارد بر اينكه: من خود را در استتارِ امان شما و داخل در پناهگاه و پناه دهي و ايمني شما مي دانم.

شايد هم زائر مي گويد: من خود را همانند عبد و مملوك در تحت اختيار شما مي دانم و همان گونه كه مولا، عبدش را از تمامي هلاكت ها نجات مي دهد، از شما مي خواهم مرا نجات دهيد و مرا تحت حمايت هاي دنيايي و آخرتي خود قرار دهيد.

همچنين منظورِ زائر مي تواند چنين باشد كه: من در پيمان و عهدي كه با شما بسته ام،



[ صفحه 302]



با شما هستم و در پناه شما به سر مي برم. چرا كه شما را عهد و پيمان خداوند مي دانم و عهد با شما، عهد با خداوند است.

عن خثيمه قال: قال لي ابوعبدالله عليه السلام: «يا خثيمه نَحْن عَهْد اللّه فَمَن وَفي بِعَهْدِنا فَقَد وَفي بِعَهْد اللّه و مَنْ خفرها فقد خفر ذَمّة اللّه و عَهْده». [1] .

خثيمه مي گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمودند: اي خثيمه، ما عهد و پيمان خداوند هستيم. پس هر كس به عهد ما وفا كرد، به عهد الهي وفا كرده و هر كس در عهد ما خلل و نقصي وارد كرد، همانا در ذمّه و عهد الهي خلل و نقص وارد كرده است.

و آن عهد، پيماني است در دنيا كه شيعيان با امامان خود بسته و پيماني است كه تمام مردم در «عالم ذرّ» با خداوند بسته اند.

قال ابوعبدالله عليه السلام: «اخْرج اللّه مِن ظَهر آدمَ ذُرّيتة إلي يُوم القيامة فَخَرجوا كالذرّ فَعَرَفَهم نَفْسه و اراهم نفسه و لَوْلا ذلك لَم يعرف أحدٌ ربّه. ثمّ قال: أ لست برَبّكم؟ قالوا: بلي. قال: فان مُحمّداً عَبْدي و رَسْولي و إنّ عَليّاً اميرالمؤمنين خَليفَتي و اَميني». [2] .

امام صادق عليه السلام فرمودند: خداوند تمامي انسان ها را كه در پشت آدم بودند، جمع آوري كرد و آنها در «عالم ذر» بودند. پس خداوند خود را به آنها شناساند و اگر نمي شناساند، هيچ كس به او معرفت نمي يافت. سپس از آنها سؤال كرد: آيا من پروردگار شما هستم؟ همه گفتند: آري. (خداوند) فرمود: همانا محمّد بنده و فرستاده من بر شماست و همانا علي اميرالمؤمنين عليه السلام و جانشين من و امين من است.

در نهايت اينكه شايد منظور زائر آن است كه: من خود را مستتر به حقّ شما مي دانم و اقرار دارم كه حقّ شما بسيار عظيم است و حقّ شما بر من، همان اقرار به ولايت و فضائل



[ صفحه 303]



و مقام هايي است كه خداوند براي شما قرار داده است. همان گونه كه قبلاً نيز اعتراف نمودم كه من عارف و آشنا به حقوق شما هستم و گفتم «عارف بِحَقِّكم».


پاورقي

[1] تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 73.

[2] بحارالانوار، ج 26، ص 294.