بازگشت

كيف اصف حسن ثنائكم


اين فراز به دو گونه تفسير شده است:

1 - چگونه مي توانم ستايش و ثناي نيكوييِ شما را توصيف نمايم.

2 - چگونه مي توانم نيكوييِ ستايش و ثنا گويي شما را نسبت به پروردگار توصيف كنم.

در تفسير اوّل ستايش گر و ثناگو زائر و ثناشونده امام است و از آنجايي كه فضائل



[ صفحه 424]



ائمّه عليهم السلام فراوان است، زائر از پس آن برنيامده، اقرار به ناتواني خود مي نمايد. به راستي امامي كه بي نظيرترين افراد و داراي عالي ترين فضائل است را چگونه مي توان ستايش و ثنا گفت و اگر ثنايي گفته شود، همان چيزهايي است كه امام به ما فرا داده است.

قال الرضا عليه السلام: «الإمام واحد دَهْره لا يدانيه أحد... فَمَن ذا يبْلغ مَعْرفة الإمام و يمكنه إختياره؟ هَيْهات هَيْهات ضَلّت العُقُول، و تاهت الحُلوم و حارت الألْباب و حَسْرت العُيُون و تصاغرت العُظماء و تحيّرت الحُكَماء و تقاصرت الحُلَماء و حصرت الخُطَباء و جهلت الالباء و كلت الشُعراء و عجزت الأدباء و عيبت البلغاء عَن وَصف شَأْن من شَأْنه اَوْ فَضيلَة مِن فَضائله فاَقرَّت بِالعَجْز و التَقْصير...». [1] .

امام رضا عليه السلام فرمودند: امام يگانه دوران است كه هيچ كس با او برابري نمي كند. پس چه كسي مي تواند امام را بشناسد و او را اختيار نمايد؟ هيچ گاه، هرگز، عقلّها به گمراهي رفته و حلم ها كم آورده، خردها آتش گرفته و چشم ها به حسرت افتاده، بزرگان به كوچكي افتاده اند و حكيمان متحيّر شده اند و خردمندان عذر تقصير آورده اند و سخنوران ناتوان گشته اند و شاعران زبان فروبسته اند و اديبان عاجز گشته اند و بلاغت پيشگان درمانده اند از اينكه بتوانند شأنيّتي از شئون امام و يا فضيلتي از فضائل امام را توصيف نمايند، پس اقرار به ناتواني و كوتاهي مي نمايند....

در تفسير دوم ستايش و ثناگو امام و ثناشونده خداوند است. و چه زيبا ائمّه عليهم السلام، خداوند را توصيف و تمجيد و ثنا مي گفتند كه زائر از پس توصيف آن برنمي آيد.

زيباترين ستايش ها و سپاس ها توسّط ائمّه عليهم السلام صورت مي گرفته. چه ستايش و سپاس هاي زباني و چه قلبي. چون آنها برترين خدا شناسان بودند.



[ صفحه 425]



امامان معصوم عليهم السلام در سخنان، خطبه ها، دعاها و مناجات هاي خود آنچنان خداوند را توصيف و ثنا مي گويند كه ديگران در تفسير و تبيين آن وامانده اند. امام سجاد در مناجات عارفين با خداوند اين گونه راز و نياز مي نمايد:

«اِلهي قَصُرَتِ الْاَلْسُنُ عَنْ بُلُوغِ ثَنآئِكَ كَما يَليقُ بِجَلالِكَ، وَ عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ اِدْراكِ كُنْهِ جَمالِكَ وَ انْحَسَرَتِ الْاَبْصارُ دُونَ النَّظَرِ اِلي سُبُحاتِ وَجْهِكَ، وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَريقًا اِلي مَعْرِفَتِكَ، اِلاَّ بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ». [2] .

خداوندا كوتاه گرديده زبان ها از رساييِ ستايش گويي تو آن چنان كه شايسته جلالت تو باشد و عاجز مانده عقل ها از دركِ كُنه جمال تو و خسته شده ديده ها از نظر كردن به سوي تو. براي همگان مقرر نفرمودي تا تو را بشناسند، مگر آنكه عاجز گشته اند از شناخت تو.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 25، ص 124.

[2] مناجات خمس عشره - مناجات عارفين، مفاتيح الجنان.