بازگشت

زيارت جامعه كبيره


زيارت، تجليل از فضيلت هاي بزرگان، و تجليل از ارزش هاي آنان، و گراميداشت خاطره ي آن اسوه هاي انسانيت و نمونه هاي پاكي ها است، مسلمانان از صدر اسلام تا كنون نسل در نسل از همه ي طبقات و اقشار قبرهايي را كه در بردارنده ي پيامبري، يا امام پاكي، يا ولي صالحي، يا بزرگي



[ صفحه 36]



از بزرگان دين بوده است را زيارت مي كرده و گرامي داشته اند.

امام رضا عليه السلام مي فرمايد:

«ان لكل امام عهدا في عنق اوليائه و شيعته، و ان من تمام الوفاء بالعهد زيارة قبورهم، فمن زارهم رغبة في زيارتهم و تصديقا بما رغبوا فيه كان ائمتهم شفعاءهم يوم القيامة» [1] .

«براي هر امامي بر گردن شيعيان و هوادارانش پيماني است، و از جمله ي وفا به اين پيمان زيارت قبور آنان مي باشد، پس هر كس از روي رغبت و پذيرش آنان را زيارت كند امامان در روز قيامت شفيع آنان خواهند بود».

بر اساس همين وفاي به عهد است كه شيعه همواره در احياي نام و ياد و زيارت و مزار اولياي دين چه رنج ها كه كشيده و چه شهيدها كه داده است، و هم اكنون نيز اين خط ايثار و شهادت تداوم دارد.

يكي از پرارزشترين زيارت هاي وارده از معصومين عليهم السلام كه مي توان با آن تمامي يا يكايك آن پيشوايان را زيارت كرد، زيارت جامعه ي كبيره است كه از امام هادي عليه السلام نقل شده است، مرحوم صدوق در كتاب من لايحضره الفقيه [2] - كه تنها چيزهايي را نقل مي كند كه بين خدا و او حجت تلقي مي شود - آن زيارت را تفصيلا نقل كرده است، و در عيون الاخبار [3] آن



[ صفحه 37]



را با ذكر سند آورده است.

علامه ي مجلسي پس از نقل آن زيارت و بحث در خصوص معاني الفاظ و بعضي از مفاهيم آن مي گويد:

«اين زيارت را با تفصيل مطرح كرديم اگر چه حق آن را ادا ننموديم، چرا كه در بين زيارات داراي بهترين سند هست و براي تمامي ائمه عليهم السلام قابل خواندن است، و فصيح ترين الفاظ و بليغ ترين معاني را دارد، و والاترين مرتبه را حائز گرديده است». [4] .

در آغاز آن امام ذكر صد بار تكبير را بيان نمودند، و شايد - همانگونه كه علامه مجلسي قدس سره - احتمال داده اند به جهت آن است كه مفاهيم زيارت انسان را به غلو نيندازد، و بداند ائمه عليهم السلام در هر مرتبه كه باشند باز مخلوق خداوند هستند.

اين زيارت دو نقل مختلف دارد كه يكي در كتب صدوق آمده، و همان مشهور مي باشد، و ديگري مرحوم كفعمي در بلدالامين و از آن در مستدرك الوسائل نقل شده است [5] ، كه ذكر منابع آن در باب زيارت مي آيد.

يكي ديگر از دلائل ارزشمند بودن دعا بلاغت آن است، و راوي از امام خواستار بليغ ترين زيارت مي گردد، توجه به اين نكته ضروري مي نمايد كه اگر چه ائمه عليهم السلام معادن علم و حكمت الهي هستند و خود بيانگر موازين اصول سخنوري مي باشند، اما لازم نيست در همه ي موارد كلمات بليغ بر زبان آورند، و بلاغت را نشانه ي صحت حديث و عدم بلاغت



[ صفحه 38]



را نشانه ي عدم صحت آن بدانيم، زيرا همانگونه كه آيات كريمه ي قرآن همه اگر چه در مرتبه اعجاز هستند اما در خود اعجاز بودن داراي مراتب زيادي هستند، گاه در اعلا مرتبه و گاه غير آن، روايات و ادعيه و زيارات وارده از معصومين عليهم السلام نيز چنين مي باشد، اما بليغ بودن خود تأييدي بر اين امر قلمداد مي شود.

از جهت اهميت اين زيارت شرح هاي مختلفي بر آن نگاشته شده، كه بعضي از آنها كه شيخ آغابزرگ در الذريعه نقل فرموده چنين است:

1 - شيخ احمد بن زين الدين احسائي متوفي سال 1243 يا 1241، و شرح او چاپ شده است.

2 - شرح محمد تقي مجلسي پدر علامه ي مجلسي مؤلف كتاب بحار.

3 - شرح سيد حسن بن محمد تقي همداني، بنام الشموس الطالعة.

4 - شرح سيد عبدالله شبر حسيني، و نام آن الانوار اللامعة، كه به چاپ رسيده است.

5 - شرح سيد ميرزا علي نقي بن مجاهد طباطبائي حائري.

6 - شرح ميرزا محمد علي بن محمد نصير چهاردهي رشتي.

7 - شرح سيد محمد بن محمد باقر حسيني نائيني مختاري.

8 - شرح سيد محمد بن عبدالكريم طباطبائي بروجردي به نام الاعلام اللامعة. [6] .

و شرحي نيز بر اين كتاب به وسيله ي يكي از علماي معاصر حجة الاسلام شيخ جواد كربلائي به همين نام در چهار جلد به چاپ رسيده است.



[ صفحه 39]



از آن حضرت چندين زيارت نقل شده كه هر يك حاوي ارزش هاي فراواني است، يكي از آنها زيارت روز غدير ايشان است، اما مشهورترين زيارتي كه از ايشان نقل شده زيارت جامعه كبيره است، اگر چه ايشان زيارت جامعه ديگري نيز دارند كه به تفصيل در باب زيارت به همه ي آنها اشاره مي گردد.

خداوند ما و شما را در پيروي از آن پيشوايان معصوم عليهم السلام موفق داشته، و در اين دنيا زيارتشان و در سراي ديگر شفاعتشان را شامل حالمان گرداند، انه سميع مجيب.

جواد قيومي اصفهاني

1 / 8 / 1377


پاورقي

[1] مستدرك الوسائل 10: 417.

[2] من لا يحضره الفقيه 2: 609.

[3] عيون الاخبار 2: 272.

[4] بحارالانوار 102: 144.

[5] بلدالامين: 297، مستدرك الوسائل 10: 417.

[6] الذريعة 13: 306.