بازگشت

دعا


موضوع برخي از نامه هاي شيعيان به امام هادي (عليه السلام) درباره ي ابتلائات و حوائج و گرفتاري هايي است كه از حضرت براي حل مشكل تقاضاي دعا مي كردند.

ايوب بن نوح مي گويد: يحيي بن زكريا (از اصحاب امام هادي (ع)) به امام نامه اي نوشت بدين مضمون كه همسرم حامله است. از خداوند بخواهيد به من پسر عنايت كند. حضرت، در پاسخ نوشتند: «چه بسا دختر از پسر بهتر باشد»، و خدا به او دختر عنايت كرد.

خود ايوب بن نوح نيز مي گويد: جعفر بن عبدالواحد (قاضي كوفه) مرا اذيت مي كرد. به حضرت هادي (عليه السلام) نامه نوشتم و شكايت كردم. امام (عليه السلام) در پاسخ مرقوم فرمودند:

«تكفي امره الي شهرين؛ دو ماه صبر كن. از شر او خلاص مي شوي».

ايوب مي گويد: در اين دو ماه، جعفر بن عبدالواحد عزل شد و از آزار وي راحت شديم. [1] .

در مورد ديگر، ايوب بن نوح مي گويد: همسرم حامله بود. به امام هادي (عليه السلام) نامه نوشتم كه از خدا بخواهيد تا اين حمل را پسر قرار دهد. حضرت در پاسخ نوشتند: وقتي خداوند به تو فرزند عنايت كرد، اسم او را محمد بگذار. ايوب مي گويد: آن حمل پسر بود و من نام او را محمد گذاشتم. [2] .

مرحوم سيد بن طاووس (664م) در كتاب مهج الدعوات از اليسع بن حمزه (از اصحاب امام هادي (ع)) نقل مي كند:

عمرو بن مسعده (وزير معتصم، خليفه عباسي) با من دشمني ورزيد و بسيار مرا تهديد كرد؛ تا جايي كه ترسيدم مرا بكشد و نسل من را قطع كند. به حضرت ابي الحسن العسكري (عليه السلام) نامه نوشتم و از وضع خودم به ايشان شكايت كردم. حضرت در پاسخ نوشتند:

«نگران نباش! خدا را با اين كلمات بخوان، تو را خلاص خواهد كرد». اليسع مي گويد: من آن دعا را در آغاز روز خواندم. چيزي از همان روز نگذشت كه فرستاده وزير آمد و گفت: دعوت وزير را اجابت كن. من نزد وي رفتم. او با چهره خندان با من برخورد كرد و دستور داد زنجير از دست و پاي من بازكردند. آن گاه لباس فاخر بر من پوشانيد، مرا معطر ساخت و نزديك خود نشاند و با من صحبت كرد و از من عذرخواهي كرد و آنچه از من گرفته بود، به من برگرداند.


پاورقي

[1] همان، ص399؛ اثبات الهداة، شيخ حرّ عاملي (م1104)، ج3، ص381.

[2] همان.