بازگشت

امام هادي در برابر غلات


غلات گروهكي جدا شده از شيعيان بودند كه راه افراط را پيموده و در مورد امامان، غلو مي كردند، يعني آنان را خدا و در حد خدا مي دانستند.

امامان عليهم السلام در برابر آنها موضع قاطع و خشن گرفتند و آنها را نجس دانسته و از خود طرد مي نمودند.

يكي از شيعيان در مورد چند نفر از غلات و رفتار آنها، براي امام هادي عليه السلام نامه نوشت و كسب تكليف كرد، امام هادي در پاسخ نوشت:

ليس هذا من ديننا فاعتزلوهم:

«برنامه ي آنها از دين ما نيست، از آنها دوري كنيد.» [1] .

از روايات و گفتار علما استفاده مي شود كه سران غلات



[ صفحه 59]



و بدعتگزاران در عصر امام هادي عليه السلام افراد زير بودند:

1 - علي بن حسكه قمي

2 - محمد بن نصير فهري

3 - حسن بن محمد بن باباي قمي

4 - قاسم بن يقطين

5 - هاشم بن ابي هاشم

6 - ابوالسهري

7 - ابن ابي الزرقا

8 - جعفر بن واقد

9 - ابوالغمر

10 - فارس بن حاتم

11 - مشغوذ پسر فارس و... [2] .

امام هادي عليه السلام به يارانش دستور فرمود: «هر كجا كه فارس بن حاتم و پسرش مشغوذ را ببينند، به آنها حمله كرده و آنها را بكشند» و فرمود:

«لعنت خدا بر فارس بن حاتم، به نام ما، مردم را مي فريبد و آنها را به بدعت دعوت مي كند، هر كس او را بكشد رواست زيرا خون او هدر است، كيست كه مرا از شر او راحت كند و او را بكشد، در اين صورت من در پيشگاه خدا، بهشت را براي او ضامن مي شوم.» [3] .

امام هادي عليه السلام يكي از دوستانش به نام ابوجنيد را ديد و مبلغي



[ صفحه 60]



پول به او داد و به او فرمود: «با اين مبلغ اسلحه تهيه كن و نزد فارس برو و او را اعدام كن.»

ابوجنيد با آن پول شمشيري خريد و آن را به امام هادي عليه السلام نشان داد، امام عليه السلام آن را نپسنديد و فرمود اين شمشير را با وسيله ي ديگر عوض كن، ابوجنيد آن را با يك ساطور عوض كرد و به امام هادي عليه السلام نشان داد، امام فرمود: «اين خوب است.»

ابوجنيد به سراغ فارس رفت، هنگامي كه او بين نماز مغرب و عشا از مسجد بيرون آمد، به او حمله كرد و با ساطور بر سرش كوبيد، او همان دم افتاد و مرد، ابوجنيد را دستگير كردند، ولي چون نشانه ي قاتل بودن را در او نديدند، آزادش نمودند. [4] .

نيز روايت شده امام هادي عليه السلام در مورد محمد بن نصير فهري و حسن بن محمد بن باباي قمي نامه اي به يكي از شيعيان نوشت كه ترجمه اش اين است:

«من از فهري و حسن بن محمد بن باباي قمي بيزارم و تو و همه ي شيعيان را از آشوب او برحذر مي دارم، آنان را لعنت مي كنم، آنها به نام ما مي خورند و فتنه انگيزي و مزاحمت مي كنند، خداوند آنها را عذاب مي كند و گرفتار فتنه سازد، ابن بابا گمان مي كند كه من او را به نبوت برانگيخته ام و او «باب» من است، خدا او را لعنت كند، شيطان بر او چيره شده و او را گمراه نموده، خدا در دنيا و آخرت او را عذاب نمايد.» [5] .



[ صفحه 61]




پاورقي

[1] الائمة الاثني عشر، هاشم معروف، ج 2، ص 463.

[2] همان مدرك، ص 464 و 465.

[3] همان مدرك، ص 464.

[4] بحار، ج 50، ص 205.

[5] وسائل الشيعه، ج 18، ص 554.