بازگشت

شكوه امام هادي و سرافكندگي بدخواهان


علامه ي طبرسي (ره) از محمد بن حسن اشتر علوي نقل مي كند كه گفت: من با پدرم در كنار در خانه ي متوكل بوديم، من در ميان مردم، نوجوان بودم، جمعي از آل ابوطالب و بني عباس و شيعه ي جعفري، در آنجا بودند، در اين هنگام ناگاه امام هادي عليه السلام وارد شد، همه ي مردم آنجا در برابر شكوه آن حضرت، از مركبها پياده شدند و آن حضرت به خانه ي متوكل، وارد گرديد.

بعضي از حاضران به همديگر گفتند: «چرا ما براي اين جوان، پياده شديم، با اينكه او شريفتر و بزرگتر از ما نيست، سوگند به خدا ديگر براي او پياده نخواهيم شد.»

ابوهاشم جعفري به آنها گفت: «سوگند به خدا همه شما با ديدن امام هادي عليه السلام با كمال خواري و فروتني در برابرش پياده خواهيد شد.»

چندان نگذشت كه ناگاه امام هادي عليه السلام از خانه بيرون آمد، تا



[ صفحه 89]



نگاه حاضران به او افتاد، همه از مركبها پياده شدند، ابوهاشم به آنها گفت: «مگر شما خيال نداشتيد، براي آن حضرت، پياده نشويد؟» آنها در پاسخ گفتند:

و الله ما ملكنا انفسنا حتي ترجلنا:

«سوگند به خدا ما نتوانستيم خود را نگه داريم، ناگزير پياده شديم.»



گرش بيني و دست از ترنج بشناسي؟

روا بود كه ملامت كني زليخا را