بازگشت

عبادت و بندگي


امام هادي عليه السلام قبل از هر چيز بنده ي خدا بود و همواره با خدا راز و نياز و مناجات داشت و همه ي سعادتها و كرامتها را در پرتو توجه و پيوند محكم با خدا مي دانست، دعاهاي بسيار از آن حضرت نقل شده، كه در نماز و غير نماز با سوز و گداز عرفاني، آنها را مي خواند و آواي دلنشين تلاوت قرآن همواره از او شنيده مي شد، يكي از فرازهاي مناجات او با خدا چنين بود:

يا من تفرد بالربوبية، و توحد بالوحدانية، يا من اضاء



[ صفحه 115]



باسمه النهار و اشرقت به الانوار، و اظلم بامره حندس الليل، و هطل بغيثه وابل السيل، يا من دعاه المضطرون فاجابهم، و لجأ اليه الخائفون فآمنهم، و عبده الطائعون فشكرهم، و حمده الشاكرون فاثابهم، ما اجل شأنك، و اعلي سلطانك و انفذ احكامك...:

«اي كسي كه در پروردگاري يكتا هستي و يكتايي مختص تو است، اي كسي كه روز در پرتو نامش روشن است و نورها به نام او فروزان و تابان است و به فرمانش تيرگي بر شب چهره مي گردد و از ابر پربارش، سيل پديدار مي شود.

اي كسي كه بينوايان به درگاهش دعا كنند و دعايشان به استجابت رسد و بيمناكان درگاهش به او پناه برند و او به آنها امان و پناه دهد و اطاعت كنندگان عبادتش كنند و او عبادتشان را به بهترين وجه بپذيرد و سپاسگزاران سپاسش گويند و او به آنها پاداش رساند، چقدر مقامت ارجمند و بزرگ است و قدرتت سترگ است و فرمانهايت در همه جا حاكم بوده و جريان دارد.»

امام هادي عليه السلام در دعاهايش علاوه بر عبادت، درسهاي عالي عرفان، سير و سلوك و توحيد را مي آموزد و گاهي با اسلحه ي دعا به جنگ جباران و طاغوتيان مي رود و از شيعيان حمايت كرده و پيروزي آنها را از درگاه خدا مي خواهد و چنين به خدا عرض مي كند:

«خدايا جباران و دروغ پردازان را درهم شكن، تكذيب كنندگان



[ صفحه 116]



حق را كه آيات تو را به مسخره و افسانه مي گيرند نابود كن....

پروردگارا! من براي شيعيانم از تو توفيق هدايت شدگان، كردار اهل يقين، خلوص توبه كنندگان، عزم صابران، تقواي وارستگان، كتمان راست كرداران را مي خواهم....» [1] .

امام هادي عليه السلام همواره نيمه هاي شب از بستر برمي خاست در حالي كه لباس مويين پوشيده بود رو به قبله بر روي حصير مي نشست و به عبادت و سجده و نماز ادامه مي داد، چنانكه قبلاً ذكر شد نيمه شبي دژخيمان متوكل از پشت بام به خانه او براي بازرسي ريختند، آن حضرت را در گوشه ي اطاق، روي حصير، در حال مناجات ديدند، سعيد حاجب مأمور متوكل مي گويد:

فنزلت فوجدته عليه جبة صوف و قلنسوة منها، و سجادة علي حصير بين يديه، فلم اشك انه كان يصلي:

«وارد خانه ي امام شدم، ديدم روپوش و كلاه مويين پوشيده و يك جانماز حصيري در برابر او است، فهميدم مشغول نماز است.» [2] .


پاورقي

[1] مصباح كفعمي.

[2] اصول كافي، ج 1، ص 499.