بازگشت

پرهيز از بد گفتن به روزگار


حسن بن مسعود مي گويد: يك روز به محضر امام هادي عليه السلام رسيدم، در آن روز بر اثر زمين خوردگي، انگشتم ضربه ديده بود و بر



[ صفحه 117]



اثر تصادف با يك نفر سوار، دوشم نيز آسيب ديده بود، غير از اينها، در ميان ازدحام جمعيت، لباسهايم نيز پاره شده بود، از هر سو به تنگ آمده بودم، با عصبانيت گفتم:

«اي روزگار، خدا شر تو را از سر من كوتاه كند، اي روز! عجب روز بدي هستي!!»

امام هادي عليه السلام به من رو كرد و فرمود: «تو هم با اينكه با ما رفت و آمد مي كني، اين حرفها را مي زني و گناه خود را بر گردن بي گناهي مي افكني؟!»

با شنيدن اين سخن، عقل به سرم بازگشت، فهميدم اشتباه كرده ام، گفتم: «اي مولا و آقاي من، از درگاه خدا استغفار و طلب آمرزش مي كنم.»

فرمود: «سوگند به خدا، اين دشنامها سودي به حال شما نمي بخشد، بلكه خداوند به خاطر اين كار كه بي گناهي را سرزنش مي كنيد، شما را مجازات خواهد كرد، مگر نمي داني كه پاداش و كيفر در دنيا و آخرت به دست خدا است.» گفتم چرا مولاي من! فرمود:

لا تعد و لا تجعل للايام صنعاً في حكم الله:

«تكرار نكن و براي روزها دخالت و نقشي در حكم خدا قائل نشو.»

گفتم: به چشم اي آقاي من. [1] .



[ صفحه 118]




پاورقي

[1] تحف العقول (ترجمه شده)، ص 571 و 572.