بازگشت

نهي شديد امام هادي از همنشيني با گمراهان


ابوهاشم جعفري، يكي از شاگردان و اصحاب برجسته امام رضا عليه السلام و امام هادي عليه السلام بود، روزي امام هادي عليه السلام او را ديد و قاطعانه به او فرمود:

«چرا تو را مي بينم كه در نزد عبدالرحمن بن يعقوب هستي؟»

(و با او همنشين مي باشي).

ابوهاشم: عبدالرحمان، دايي من است.

امام: «عبدالرحمن درباره ي خدا، سخن نادرست مي گويد و ذات پاك خدا را به صورت جسم و او را داراي نشانه هاي جسم توصيف مي كند، يا با او همنشين شو و ما را واگذار و يا با ما باش و او را واگذار!». [1] .



[ صفحه 125]



ابوهاشم: او هر چه مي خواهد بگويد، به من چه زياني مي رساند، وقتي كه من عقيده به گفتارش نداشته باشم؟

امام: آيا نمي ترسي كه عذابي بر او فرود آيد و آن عذاب، تو را نيز فراگيرد؟ آيا داستان آن شخصي را كه خود از ياران موسي عليه السلام بود و پدرش از اصحاب فرعون بود نشنيده اي، آنجا كه وقتي لشگر فرعون (در تعقيب سپاه موسي) به كنار دريا آمد، آن پسر، از لشگر موسي عليه السلام جدا شد و نزد پدر رفت تا با نصيحت كردن پدر، او را از فرعونيان جدا كند و به سوي موسي عليه السلام بياورد، هنگامي كه با پدرش ستيز مي كرد و او را به راه هدايت دعوت مي نمود، با هم كنار دريا آمدند، ناگهان عذاب الهي فرارسيد و لشكر فرعون غرق شدند، آن پدر و پسر نيز كه در كنار لشگر فرعون بودند، غرق شدند، خبر به موسي عليه السلام رسيد (كه پدر مستحق عذاب بود، پسر چرا؟)، موسي عليه السلام فرمود:

هو في رحمة الله، و لكن النقمة اذا نزلت لم يكن لها عمن قارب المذنب دفاع:

«آن پسر در رحمت خدا است، ولي وقتي كه عذاب فرارسيد، از آنكه نزديك گنهكار است، دفاعي نشود.» [2] .


پاورقي

[1] فاما جلست معه و تركتنا، و اما جلست معنا و تركته؟.

[2] اصول كافي، ج 2، ص 374 و 375.