بازگشت

شخصيت عملي امام هادي


بدون شك بعد عملي و آگاهي گسترده ي امامان عليهم السلام در همه ي زمينه ها، از پايه هاي اساسي امامت در طول حيات آن به شمار رفته و به عنوان يكي از معيارهاي مطمئن و روشن - كه در دسترس همگان قرار داشت - براي تشخيص امام برگزيده از سوي خدا، از مدعي امامت، در جامعه ي اسلامي شناخته شده بود.

حاكمان ستمگر اموي و عباسي در جبهه ي رويارويي با پيشوايان نور به هر اقدامي- كه بگونه اي در تثبيت موقعيت آنان و تضعيف موقعيت امامان شيعه مؤثر بود - دست زدند؛ و حتي موفق شدند چهره هاي وابسته و مزدوري را در لباس عالمان دين و فقيهان شريعت به مسلمانان تحميل كنند؛ ولي هيچگاه موفق نشدند در ميدان علم و دانش بر پيشوايان معصوم (ع) پيشي گيرند و حتي نتوانستند در يك مورد و براي يك بار، آنان را محكوم كنند؛ با آنكه برخي از ايشان مانند مأمون براي دستيابي به اين هدف تلاشهاي فراواني كرده و سرمايه هاي زيادي صرف نمودند.

اساسي ترين ويژگي علم ائمه (ع) خداداي بودن آن است. آنان در هيچ مكتب و نزد هيچ فردي درس نخواندند؛ بلكه در پرتو شايستگيها و والاييهايي كه داشتند خداوند چشمه سارهاي زلال دانش و معرفت را در قلب پاكشان به جريان و جوشش انداخت و وجود مباركشان را - به تعبير امام هادي (ع) [1] - گنجينه هاي علم و جايگاههاي معرفت خويش قرار داد و آنچه كه به فرشتگان و پيامبران داد به آنان نيز عطا كرد. در حديثي از امام صادق عليه السلام آمده است:



[ صفحه 48]



«ان لله - تبارك و تعالي - علمين: علماً اظهر عليه ملائكته و انبياءه و رسله، فما اظهر عليه ملائكته و رسله و انبيا ءه فقد علمناه؛ و علماً استأثر به، فاذا بدا لله في شيي منه اعلمنا ذلك، و عرض علي الائمة الذين كانوا من قبلنا.» [2] .

خداي متعال را دو گونه علم است: يكي آن علم كه فرشتگان (مقرب) و پيامبران و رسولان را از آن آگاه ساخته است. اين علم را ما نيز به خوبي مي دانيم. دوم آن علم كه ويژه ذات مقدس اوست، و كسي جز او آن را نمي داند (علم مستأثر). ليكن چون خدا اراده كند كه چيزي از همين علم را نيز آشكار گرداند، به ما بياموزد، و امامان پيشين را نيز از آن آگاه سازد.

اين جمله ي امام صادق (ع): «علمي كه به فرشتگان و پيامبران داده اند به ما نيز داده اند» بدين معناست كه چيزي نيست كه آنان بدانند و ما ندانيم و آنان بتوانند و ما نتوانيم. اين علم از سنخ علوم بشري نيست؛ بلكه علم الهي و لدني است كه مطابق با واقع و حقيقت و مستلزم قدرت است؛ بنابراين، علم زنده كردن مردگان كه نزد عيساي مسيح بود و دانش تبديل چوبي خشك به اژدها كه موساي كليم داشت و.. همه نزد امامان بود كه هم مي دانستند و هم مي توانستند.

امام هادي (ع) در سخني به اين دانش گسترده اشاره كرده مي فرمايد:

اسم اعظم خدا 73 حرف است و نزد آصف (ابن برخيا؛ وزير و خواهرزاده حضرت سليمان) تنها يك حرف آن بود كه چون خدا را بدان خواند، زمين - حد فاصل بين او و پادشاه سبا - براي او در هم پيچيده شد. آصف تخت بلقيس را برداشت و آن را نزد سليمان برد؛ سپس زمين، كشيده (و منبسط) شد -و به حال نخست بازگشت - تمام اينها كمتر از يك چشم بر هم زدن انجام شد. ولي نزد ما از اسم اعظم الهي 72 حرف است. و يك حرف آن نزد خداست كه آن را در (خزانه ي) علم غيب، به خود اختصاص داده است. [3] .

بزرگترين خيانت زمامداران غاصب اموي و عباسي معاصر ائمه عليهم السلام به بشريت به ويژه مسلمانان اين بود كه با مشكلات و محدوديتهايي كه براي امامان (ع) به وجود آوردند، مانع نشر و گسترش علوم آنان در جامعه شده تشنگان زلال دانش را از اين



[ صفحه 49]



سرچشمه ي هميشه جوشان و فيض بزرگ، محروم ساختند.

اين محدوديت درباره ي همه ي پيشوايان معصوم اعمال مي شد؛ ولي نسبت به «عسكريين» - پيشواي دهم و يازدهم عليهما السلام - با شدت بيشتر. به گونه اي كه بخش اعظم دوران امامت امام هادي و تمامي دوران امامت امام حسن عليهماالسلام در «سامرا» - كه عنوان پادگان نظامي را داشت - تحت نظارت دقيق نيروهاي امنيتي دستگاه خلافت سپري شد و براي مردم امكان دسترسي به آنان و استفاده از محضرشان وجود نداشت.

با اين حال امام هادي (ع) از هر فرصتي استفاده كرده و با افاضه ي شمه اي از علوم خدادادي خود به صورت كتبي يا شفاهي در قالب سخن گفتن با افراد مختلف به زبان خود آنان، پيشگويي حوادث آينده، خبر دادن از نيت افراد و... انسانها را از فروغ دانش خود بهره مند و بدين وسيله، افراد زيادي را به شاهراه حق، رهنمون ساخت داستان زير گواه روشن اين ادعاست.

معتصم، نخستين خليفه ي معاصر امام هادي (ع) پس از به شهادت رساندن امام جواد (ع) طي فرماني عمر بن فرج رخجي را به مدينه فرستاد تا براي امام هادي (ع) كه آن روز از عمر شريفش شش سال و چند ماه گذشته بود آموزگاري انتخاب كند و تأكيد كرد كه آن معلم به ناصبي بودن و دشمني با اهل بيت (ع) معروف باشد تا كينه ي خاندان پيامبر (ص) را به او القا كند.

وقتي عمر به مدينه رسيد، گروهي از مردم اين شهر را كه جزو مخالفان و دشمنان خاندان رسول خدا (ص) بودند فرا خواند و از آنان خواست مرد اديب و دانشمندي را كه دشمن اهل بيت باشد به وي معرفي كنند تا او را براي امام (ع) بگمارد.

آنان به اتفاق، «جنيدي» را كه نزد همگان به برخورداري از دانش و ادب و كينه و دشمني نسبت به خاندان پيامبر (ص) معروف بود، به وي معرفي كردند.

عمر بن فرج او را احضار كرد و جريان را به او گفت و او با ميل، پذيرفت. عمر براي جنيدي ماهيانه اي از بيت المال تعيين كرد و هر چه مي خواست به وي داد و افزود خليفه چنين مأموريتي را به او واگذار كرده است، و دستور داد از آمدن شيعيان نزد امام (ع) و ارتباط با آن حضرت جلوگيري كند.



[ صفحه 50]



جنيدي از آن تاريخ در محل اقامت امام (ع) در «صريا» حضور يافت و به گمان خود به آموزش آن حضرت پرداخت و پيوسته ملازم او بود. و چون شب فرا مي رسيد همه ي درها را قفل مي كرد و كليدها را برمي داشت.

مدتي بدين منوال گذشت. در اين مدت ارتباط شيعيان با امام (ع) قطع شد و آن حضرت در محدوديت و انزواي كامل قرار گرفت. تا آنكه روز جمعه اي محمد بن سعيد - راوي داستان - جنيدي را ديد و از او پرسيد: «حال اين كودك كه تو تربيتش مي كني چگونه است؟»

جنيدي با ناراحتي و پرخاش به او گفت: آيا تو، به او مي گويي كودك!؟ چرا نمي گويي بزرگسال هاشمي! تو را به خدا سوگند مي دهم بگو، ببينم آيا در مدينه كسي را در علم و ادب داناتر از من سراغ داري؟

- نه.

- به خدا سوگند، من سخني در ادبيات مي گويم و تصور مي كنم كه تنها من به آن مطلب رسيده ام؛ ليكن آن كودك بابها و بخشهاي جديدي را مطرح مي كند كه من از او استفاده مي كنم؛ اما مردم بر اين گمانند كه من آموزگار او هستم، در حالي كه - به خدا سوگند - من از او دانش مي آموزم.

چند روزي گذشت. محمد بن سعيد بار ديگر با جنيدي ديدار كرد و از او حال و وضع امام هادي (ع) را جويا شد و پرسيد: حال آن نوجوان هاشمي چگونه است؟

جنيدي اعتراض كرد و گفت: اين سخن را رها كن، به خدا سوگند او بهترين فرد روي زمين و برترين آفريده اي است كه خدا آفريده است. گاهي او در صدد برمي آيد وارد اتاق شود، من به او مي گويم: تا سوره اي از قرآن را بخواند.

او به من مي گويد: كدام سوره ي قرآن را مي خواهي تا بخوانم؟ من يكي از سوره هاي بلند را نام مي برم كه هنوز به آنجا نرسيده است. او به خواندن سوره مبادرت مي كند؛ بگونه اي كه صحيح تر از قرائت او را نشنيده ام. سوره اي را با صدايي دلگشاتر از مزامير داوود قرائت مي كند و او قرآن را از اول تا به آخر بردارد و به تأويل و تنزيل آن آگاه است.

جنيدي افزود: اين كودك خردسال كه پدرش در عراق رحلت كرده و او در مدينه در



[ صفحه 51]



ميان اين كنيزان سياه پوست رشد يافته، از كجا اين همه دانش را فراگرفته است؟!

راوي اضافه مي كند: زماني چند نگذشت كه جنيدي را ديدم كه حق را شناخته و قائل به امامت امام هادي (ع) گشته است! [4] .


پاورقي

[1] السلام عليكم يا اهل بيت النبوة... و خزان العلم... السلام علي محال معرفة الله... (زيارت جامعه).

[2] كافي:ج 1، ص 255.

[3] مناقب، ج 4 ص 406؛ كافي، ج 1، ص 230.

[4] اثبات الوصية، ص 194؛ مآثر الكبراء في تاريخ سامراء، ج 3، ص 95، با اندكي اختلاف در بعضي موارد.