بازگشت

به سستي گراييدن دستگاه خلافت


موقعيت سياسي جامعه ي اسلامي در اين دوره بسيار بد و نگران كننده بود. نظام حاكم ثبات سياسي خود را از دست داده، امنيت و آسايش از تمام مناطق اسلامي رخت بربسته بود. افسار گسيختگي در همه جا به چشم مي خورد و فساد اداري و مالي در تمام زواياي حكومت نفوذ كرده بود.

در جامعه ي محدود صدر اسلام، ايمان و اعتقاد به خدا و پاسداري و نشر تعاليم انسان ساز اسلام، در پرتو نظام حكومتي عدالت گستر، از معتقدات و ارزشهايي بود كه مسلمانان را بر محور خود گرد مي آورد و آنان را وادار به آن همه ايثار و فداكاري مي كرد؛ ولي به تدريج با روي كار آمدن عناصر خودخواه و قدرت طلب در مصدر خلافت



[ صفحه 88]



اسلامي و انحراف حكومتها از سيره ي رسول خدا (ص) و اعمال سياست قلدري و چپاول نسبت به توده هاي مردم و نفوذ و گسترش فساد و بي بند و باري در دورن دستگاه حاكم، اعتماد مردم از چنين حكومتهايي سلب، و رابطه ي اعتقادي و ولايي آنان با حكمرانان قطع شد، و همگان دريافتند كه حكومت نه تنها پيوندي با ايشان ندارد و در قبال «رعيت» احساس مسؤوليت نمي كند؛ بلكه در جبهه ي مقابل و در ضديت كامل با آنان و منافعشان قرار دارد؛ از اين رو سعي مي كردند از آن كناره بگيرند.

از سوي ديگر، حكمرانان كه مردم را همراه و پشتيبان خود نمي ديدند براي حفظ قدرت و موقعيت خود، ناچار به نيروي نظامي وابسته روي مي آوردند. عناصر اصلي اين نيروي نظامي را در دوران بني اميه نژاد عرب تشكيل مي داد. با روي كار آمدن بني عباس، نژاد فارس جايگزين عنصر عربي شد؛ ولي چون معتصم به خلافت رسيد از آن جهت كه مادرش ترك بود، تركان را جايگزين عربها و پارسيان كرد.

تركاني كه معتصم آنان را به خدمت گرفت، نژادي درشت اندام، تنومند و شجاع بودند كه از جنگ و كشتار و غارت باكي نداشتند. آنان پيش از راهيابي به دستگاه خلافت معتصم، بردگاني بودند كه تحت سلطه ي ظالمانه ي روميها به سر مي بردند؛ پس از آن نيز افراد اسير يا بردگان زرخريدي به شمار مي آمدند كه فاقد هرگونه روابط اجتماعي و اصول سياسي بودند. مباني و ارزشهاي اسلامي نيز هنوز در اعماق وجودشان نفوذ پيدا نكرده بود. آنچه در آن شرايط براي ايشان اهميت داشت پول، قدرت و زندگي بود.

تركان در آغاز حكومت معتصم، گروه كوچكي بودند كه تعدادشان از چهار هزار نفر تجاوز نمي كرد؛ ولي با تلاش اين خليفه ي عباسي - كه افرادش براي خريد آنان راهي «سمرقند»، «فرغانه» [1] و ديگر شهرها شدند - و صرف اموال فراوان در راه گردآوري و نگهداري آنان، در اندك زماني به ارتش بزرگ و قدرتمندي تبديل شدند كه تعدادشان فزون بر پنجاه هزار نفر گرديد. [2] آنان وقتي دريافتند كه حكمرانان، حتي شخص خليفه،



[ صفحه 89]



بدون حمايت ايشان قادر به اداره ي امور و بلكه ادامه ي حيات سياسي نيستند، اراده و خواست خود را بر حكومت عباسي تحميل كرده، سرنوشت كشور اسلامي را به دست گرفتند؛ بر اساس ميل و اراده ي خود، فردي را از حكومت، بركنار و فرد ديگري را جايگزين او مي كردند.

روي همين جهت در دوران 33 ساله ي امامت امام هادي (ع) به جز معتصم پنج نفر از همين قماش خليفگان بر مسند خلافت نشانده شده و پس از چند صباحي عزل مي گشتند. بركنار كردن معتز و مؤيد، فرزندان متوكل از مقام ولايتعهدي و روي كار آمدن مستعين، شورش عليه مستعين در زماني كه از ناحيه ي او احساس خطر كردند و بيعت با معتز و... نمونه هايي از اين سلطه است.

حكومت عباسي - در پي آن همه قدرت و شوكتي كه در زمان منصور،هارون الرشيد و مأمون به دست آورده بود - در اين دوره چنان دچار سستي و ناتواني شده و حاكمان آن، اسير و بازيچه ي دست تركان گشته بودند كه وقتي يكي از آنان - معتز - به خلافت رسيد، دربايان، منجمان را گرد آورده گفتند: ببينيد خليفه تا كي خواهد زيست و خلافتش چه مدت دوام خواهد آورد؟ بذله گويي گفت: من بهتر از منجمان و ستاره شناسان از مدت زندگي و خلافت او خبر دارم. گفتند: چه مدت؟ گفت: هر زمان كه تركان بخواهند. [3] و نيز شاعري وضعيت اسفبار معتز را چنين توصيف مي كند:



خليفة في قفص بين «وصيف» و «بغا»

يقول ما قالا له كما يقول الببغاء [4] .



خليفه در قفسي بين «وصيف» و «بغا» زنداني است و طوطي وار آنچه آنان به او القا مي كنند، مي گويد.

معروفترين چهره هاي قدرتمند و متنفذ ترك در دربار خلافت عبارت بودند از: بغاي بزرگ، پسرانش: موسي و محمد، كيغلغ، بابكيال، بغاي شرابي كوچك، وصيف، آشناس و ايتاخ.



[ صفحه 90]



اينان به اقتضاي خواست و مصلحت خود گاهي پشتيبان خليفه و گاهي مخالف او بودند. به محض رويارويي با كوچكترين تهديدي از سوي خليفه يا مواجه شدن با كسري يا تأخير حقوق و مقرري ماهيانه، عليه او شورش مي كردند. بدين ترتيب هر روز فتنه اي برپا مي كردند كه منجر به كشت و كشتار مي گشت، تا جايي كه بربرها در مقام احتجاج با ايشان مي گفتند: هر روز خليفه اي را كشته و ديگري را خلع مي كنيد، ليكن خود همچنان در پست وزارت باقي هستيد. [5] .


پاورقي

[1] فرغانه، نام شهر و ناحيه اي وسيع در ماوراء النهر است كه تا سمرقند پنجاه فرسخ فاصله دارد (معجم البلدان، ج 4، ص 253)، در تاريخ الخلفاء، ص 336 فرعانه ضبط شده است.

[2] ر.ك: تاريخ الاسلام، ج 2، ص 193.

[3] الفخري، ص 243؛ تاريخ التمدن الاسلامي، ج 4، ص 180.

[4] مروج الذهب، ج 4، ص 61.

[5] كامل، ج 7، ص 173.