بازگشت

پيامدهاي زيانبار اين كشمكشها براي مردم


پيدايش اين حوادث، علاوه بر جنبه ها و جهتگيريهاي اعتقادي و سياسي كه در



[ صفحه 101]



بعضي موارد به چشم مي خورد، معلول ضعف و نابساماني دستگاه خلافت از يكسو، و فشارها و ستمهاي دولتمردان نسبت به توده هاي مردم از سوي ديگر بود. در حقيقت زيان اين جريانات و كشمكشها به طور مستقيم متوجه مردم مي شد و زندگي را بر كام آنان تلخ مي كرد. زيرا توده هاي مردم در چنين فضايي نه از نظر فكري و اعتقادي احساس امنيت مي كردند و نه از نظر زندگي مادي و اقتصادي.

در كنار چهره هاي ستمگر، و خونريز ترك، عناصر ديگري همچون «محمد بن عبدالملك زيات» و «احمد بن خصيب» در پست وزارت بودند كه با جنايات خود جو اختناق و وحشت را تشديد مي كردند.

در وصف جنايات «ابن زيات» نوشته اند: وي براي شكنجه و كيفر مخالفان حكومت، تنوري آهنين ساخته و ميخهاي فراواني در آن نصب كرده بود. انسانهاي حق گوي و آزاديخواه را درون آن تنور مي افكند و شكنجه مي داد. [1] «ابن طقطقي» در وصف او نوشته است:

«و كان جباراً متكبراً فطاً، غليظ القلب، خشن الجانب، مبعضاً الي الخلق.» [2] .

او فردي ستمگر، مغرور و متكبر، سنگدل، خشن و دشمن كينه توز مردم بود.

وي در پرتو برخورداري از چنين ويژگيهايي همواره مورد توجه خلفاي اين دوره بود و در خلافت معتصم، واثق و بخشي از خلافت متوكل، پست وزارت را داشت. [3] .

احمد بن خصيب، در آغاز منشي متوكل بود و پس از آن وزير وي شد. او فردي تنگ نظر و ستمگر بود. نمونه اي از ظلم و جنايت او را در زير مي خوانيد:

روزي ستمديده اي به عنوان دادخواهي دست به دامن «احمد بن خصيب» شد. وي كه سوار بر اسب بود پا از ركاب خالي كرد و چنان بر سينه ي مظلوم بيچاره زد كه در جا كشته شد. يكي از شعرا در اين باره شعري بدين مضمون سرود:



قل للخليفة يا ابن عم محمد

اشكل وزيرك، انه ركال





[ صفحه 102]





اشكله عن ركل الرجال فان ترد

مالاً فعند وزيرك الاموال [4] .



- به خليفه بگو اي پسرعموي رسول خدا (ص)! دست و پاي وزيرت را ببند زيرا او زياد لگد مي زند!

- دست و پايش را ببند تا اين قدر به مردم لگد نزند و چنانچه طالب مال و ثروت هستي نزد وزيرت بسيار يافت مي شود.

مردم بي پناهي كه گرفتار چنين افراد ستمگر و شكنجه گاههايي بودند يا مي بايست تن به خواسته شيطاني ايشان داده، اموال و زندگي خود را در اختيار آن چپاولگران بگذارند و يا در تنور فتنه و آتش جنايات آنان بسوزند.

روند اوضاع سياسي و درگيريهاي پياپي نظامي ميان حكومتداران ترك و جناحها و جريانان ناراضي و مخالف در اين دوره از تاريخ اسلام، آنچنان آثار سويي در جامعه بر جاي گذاشته بود كه همگان احساس خمودگي و نااميدي كرده، آرزوي تغيير وضع موجود را داشتند.

بعضي از شاعران بي باك گاهي كه شرايط فراهم مي شد احساس دروني توده ها و تمايلات جدي آنان را نسبت به تغيير وضع موجود در اشعار خود منعكس مي كردند. «محمد بن داوود جراح»، وضع موجود جامعه ي خويش را چنين توصيف مي كند:



قد ذهب الناس فلا ناس

و جاء بعد الطمع اليأس



و ساد امر القوم ادناهم

و صار تحت الذنب الرأس [5] .



- مردم، هم از ميان رفته اند، و ديگر مردمي نمانده است، و نااميدي، جاي طمع و اميدواري را گرفته است.

- سروري مردم را پست ترين و فرومايه ترين آنان عهده دار شده و سرها در زير دمها قرار گرفته اند!

شاعر ديگري به نام «سعيد بن وهب» هنگامي كه چشمش به زندگي تجملاتي يكي از منشيان و درباريان حكومت عباسي افتاد، جايگاه خود را در دنياي آن روز و نيز بهره هاي خويش را از مظاهر دنيوي و لذائذ زندگي چنين ترسيم كرد:



[ صفحه 103]



- هر كسي در دنيا، درجه و مقامي دارد، ليكن ما تنها تماشاگران دنياييم.

- ما از دنيا كوله باري از حسرت به دوش مي كشيم؛ گويي ما لفظي بدون معني هستيم.

- مردم به وسيله ي دنيا بزرگ مي شوند؛ در حالي كه زندگي ما در بدترين و پست ترين وضع مي گذرد. [6] .

اين احساس، نه احساس يك شاعر كه احساس عموم مردم بي پناهي بود كه راه به جايي نداشتند و ناچار بودند مرارتها و تلخيهاي زندگي آنچناني را بچشند و سختيهاي آن را تحمل كنند.

احساس اين تلخي و درد بود كه امامان (ع) را - كه از سوي خدا مسؤوليت هدايت و رهبري امت را برعهده داشتند - همواره به خود مشغول ساخته، در انديشه ي چاره جويي و راه حل فرو مي برد. امام صادق (ع) در سخني از اين مشكل هميشگي امامان (ع) چنين ياد مي كند:

«بلية الناس علينا عظيمة، ان دعوناهم لم يجيبونا و ان تركناهم لم يهتدوا بغيرنا.» [7] .

گرفتاري مردم بر دوش ما سنگيني مي كند، اگر آنها را (به سوي حق) فراخوانيم پاسخ مثبت به ما نمي دهند، و اگر رهايشان كنيم به جز (توسط) ما هدايت نشده و به حق، راه نمي يابند.

اين احساس، همان احساسي است كه قرآن در مورد رسول خدا (ص) نسبت به امت بيان مي كند: «... عزيز عليه ما عنتم» [8] رنجها و گرفتاريهاي شما بر او بسيار سخت و گران است.

تنها راه رهايي مردم سرخورده و سرگردان از اين گرفتاريها و بن بست ها، روي آوردن به مكتب اهل بيت (ع) و پناه بردن به دامان امامان (ع) است كه در آن زمان در وجود مبارك امام هادي (ع) خلاصه مي شد.



[ صفحه 104]




پاورقي

[1] الفخري، ص 235.

[2] همان، ص 234.

[3] همان، ص 234 و 237.

[4] مروج الذهب، ج 4، ص 48.

[5] الوافي بالوفيات، ج 3، ص 62.

[6] من كان في الدنيا له شارة

فنحن من نظارة الدنيا



نرقبها من كثب حسرة

كاننا لفظ بلا معني



يعلو بها الناس و ايامنا

تذهب في الارذل و الادني



(الاغاني، ج 20، ص 337).

[7] من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 405.

[8] توبه (9) آيه ي 128.