بازگشت

جنبش اسماعيل بن يوسف


اسماعيل بن يوسف بن ابراهيم - كه از نواده هاي امام مجتبي (ع) به شمار مي رود - در سال 251 در مكه قيام كرد و حاكم آن را از شهر بيرون راند و اموال و داراييهاي او و ديگر دولتمردان را ضبط كرد و نيروهاي نظامي وابسته به حكومت را به قتل رسانيد.

«اسماعيل» پس از استيلا بر مكه به سوي مدينه رفت. والي مدينه به محض آگاهي از ورود اسماعيل از شهر فرار كرد. اسماعيل دوباره به مكه بازگشت و بين او و نيروهاي اعزامي از سوي معتز برخوردهايي صورت گرفت. [1] .

در سال 251 به جز دو نهضت ياد شده نهضتهاي ديگري از سوي علويان رخ داد كه نهضت يكي از آنان در ناحيه ي «نينوا» از سرزمين عراق و قيام «حسين بن احمد بن اسماعيل» معروف به «كركي» در منطقه قزوين و زنجان و قيام «اسماعيل بن يوسف» و



[ صفحه 113]



«علي بن عبدالله» معروف به «مرعشي» در آمل از جمله ي آنهاست. [2] .

اين موارد، نمونه هايي بود از جنبش مكتبي در اين دوره به رهبري علويان دست پرورده امام هادي (ع). مي بينيم كه جنبش مكتبي پس از سپري كردن يك دوره ي به نسبت ركود و آرامش اواخر دوران امامت امام رضا و نيز امام جواد عليهماالسلام - كه نتيجه ي قهري جريان ولايتعهدي امام رضا (ع) بود - با رو شدن دست خيانت و جنايت خلفاي تزويرگر عباسي نسبت به امامان (ع) و روي كار آمدن عناصر خشن تر و پليدتري از آنان از قبيل متوكل، و در پيش گرفتن سياست ترور و خشونت، وارد مرحله ي تازه اي شده و ابعاد گسترده تري به خود گرفت؛ چندان كه در اين دوره بيش از بيست جنبش و نهضت در جاي جاي قلمرو اسلامي به وجود آمد.

اختلاف، و وجه تمايز اين نهضتها با شورشهايي كه از سوي غير علويان در اين دوره پديد آمد - و ما پيش از اين به بعضي از آنها اشاره كرديم - در اهداف و انگيزه هاي رهبران آنها بود. علاوه بر آن كه تاكتيكها و روشهاي مبارزاتي آنان نيز قابل مقايسه با يكديگر نبود.

آنچه در نهضتهاي علويان در اين دوره به چشم مي خورد آزاديخواهي، حق طلبي و خداجويي است. آنان بدون آنكه مردم را به سوي خود بخوانند با طرح شعار «الرضا من آل محمد» به طور غير مستقيم افكار را متوجه برترين و متشخص ترين فرد خاندان پيامبر (ص) يعني امام هادي (ع) مي كردند. از اين رو حركت آنان توأم با اخلاص، ايثار و شهادت طلبي، تواضع و فروتني و خوشرفتاري با مردم بود. به عنوان نمونه:

«محمد بن حسين» به نقل از عمويش در تجليل از پارسايي و اخلاص «يحيي» مي گويد:

من مردي پارساتر از «يحيي» نديدم. هنگامي كه قيام كرد نزدش رفته و گفتم: اي پسر رسول خدا! شايد آنچه تو را وادار به قيام كرده فشار زندگي (تنگناهاي مالي و مادي) است. اگر چنين است نزد من هزار دينار است و جز آن چيزي ندارم، آن را به تو مي بخشم، هزار دينار ديگر نيز از برادران مسلمانم برايت مي گيرم.

يحيي، سربلند كرد و گفت: «همسرم مطلقه باد اگر منظور من از اين قيام چيزي جز رضاي



[ صفحه 114]



خدا باشد». من وقتي چنين ديدم به او گفتم: دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم؛ سپس با او بيعت كرده و در قيامش او را همراهي نمودم. [3] .

چنين خط مشي و هدف بلندي در قيامهاي ديگر علويان نيز به چشم مي خورد و اين مطلب پس از دقت در سخنان، شعارها، برخوردها و موضعگيريهاي ايشان در برابر رخدادهاي سياسي جامعه به طور روشن به دست مي آيد. در صورتي كه چنين اهداف بلند و انگيزه هاي الهي و مردمي در آشوبها و شورشهاي غير علويان به چشم نمي خورد؛ اين است كه چنان حركتهايي در جامعه ي اسلامي نه تنها در راستاي اسلام و مصلحت مردم نبود كه موجب هرج و مرج و ناامني جامعه و وارد آمدن خسارتهاي مالي و تلفات جاني بر بسياري از مردم مي شد.



[ صفحه 115]




پاورقي

[1] همان منابع به ترتيب ص 165 و 366.

[2] ر.ك: كامل، ابن اثير، ج 7، ص 163 - 165.

[3] مقاتل الطالبيين، ص 430.