بازگشت

واثق


پس از معتصم فرزندش «واثق» بر مسند خلافت نشست و پنج سال ونه ماه - يعني تا سال 232 - حكومت كرد.

واثق هر چند در مقايسه با پدرش با مردم و مخالفان از جمله علويان برخوردي ملايم داشت و گاه براي كسب محبوبيت و تظاهر به مردمداري، به مردم نيكي و بخشش مي كرد [1] ؛ ليكن سياست و روش عمومي اش ادامه ي خط مشي معتصم بود و درباريان و حاشيه نشينانش همان درباريان و حاشيه نشينان وي بودند. او نيز مانند معتصم دست تركان را در امور مملكتي بازگذاشت و «أشناس» تركي را در پادشاهي جانشين خود ساخت و بر سر او تاج طلايي نهاد و نيز دو شمشير طلايي بر كمرش آويخت. [2] .

پست وزارت در دوران حكومت واثق همچنان در دست «محمد بن عبدالملك زيات» ستمگر و جنايتكار بود، و او به كمك تركان و چهره هاي متنفذ ديگري همچون احمد بن ابي دؤاد قاضي القضات و عمر بن فرج رخجي آنچه مي توانستند بر مردم ستم روا داشته و اجحاف كردند . مسعودي مي نويسد: «احمد بن ابي دؤاد و محمد بن عبدالملك زيات بر واثق چيره شده بودند؛ به گونه اي كه وي هيچ دستوري بدون نظر آنان نمي داد و هر نظري كه آنان مي دادند مي پذيرفت. وي زمام امور كشور را به آنان واگذار كرده بود.» [3] .



[ صفحه 121]



نتيجه ي اتخاذ اين سياست اين بود كه خليفه فراغت بيشتري براي عياشي و خوشگذراني بيابد؛ از اين رو، در وصف وي نوشته اند: واثق، سخت علاقمند به غنا و شيفته ي خوانندگان، و خود در اين زمينه استاد بود. مجلس او پيوسته به وجود خوانندگان زن و مرد صداي تار و تنبور آباد بود. [4] .

ابن عبد ربه از قول فردي به نام ابوالحسن، داستاني از بدمستي واثق و زناي او نوشته كه خلاصه ي مضمونش چنين است:

روش واثق چنين بود كه وقتي شراب مي نوشيد و مست مي شد در همانجا مي خوابيد، هر يك از نديمان او كه مست مي شدند همانجا رها شده و نزديكش مي ماندند.

واثق، زماني شراب نوشيد و مست شد و خوابيد. ياران او اتاق را ترك كردند؛ ولي دو تن از خوانندگان زن و مرد آنجا ماندند. چون اتاق خلوت شد خواننده ي مرد با سرودن چند شعر و دادن آنها به كنيز خليفه، مراتب علاقمندي و شيفتگي خود را نسبت به او ابراز كرد. او نيز با سرودن چند شعر در پاسخ وي به ابراز تمايل او پاسخ مثبت داد.

در اين ميان واثق هشيار شد و در جريان رد و بدل شدن كاغذ ميان كنيز خود و فرد مغني قرار گرفت، و بي درنگ كنيز خود را آزاد كرد و او را به عقد مغني در آورد، ولي پس از اجراي عقد، در حضور مغني، زن مغنيه را در اتاقي برد و با وي آميزش كرد، سپس از اتاق بيرون آمد و به آن خواننده گفت: تو خواستي در مورد كنيزم به من خيانت كني ولي من در حالي كه او همسر تو بود به تو خيانت كردم! [5] .

بدين ترتيب خليفه ي مسلمانان (!) براي در هم شكستن شخصيت يك خواننده ي خيانتكار كه خود به دربارش فراخوانده است به خيانتي زشت تر روي آورد و با مغنيه اي كه چند لحظه پيش آزادش كرده و او را به همسري فرد ديگري در آورده بود در حضور همسرش با وي زنا كرد!

و بدين روش، عمر دومين خليفه ي معاصر امام هادي (ع) سپري شد و سرانجام پس از ابتلاي به بيماري لاعلاجي كه از افراط در شهوتراني و عياشي ناشي شده بود با ذلت جان سپرد. [6] .



[ صفحه 122]




پاورقي

[1] ر.ك: كامل، ج 7، ص 31.

[2] تاريخ الخلفاء، ص 340.

[3] مروج الذهب، ج 3، ص 477.

[4] الامام الهادي من المهد الي اللحد، ص 31.

[5] عقد الفريد، ج 6، ص 60.

[6] حياة الحيوان الكبري، دميري، ج 1، ص 83.