بازگشت

مي بيني ما از فرزندان ابوطالب چه مي كشيم!؟


متوكل به اقتضاي شرايط، با فرزندان ابوطالب رفتار ناخوشايند داشت؛ يكي را مي كشت، يكي را در بند مي افكند، ديگري را از نظر مالي و زندگي در تنگنا قرار مي داد و چهارمي را تحقير مي كرد. محمد بن علاي سراج به نقل از بختري مي گويد: در «منبج» [1] نزد متوكل بودم كه مردي از فرزندان محمد بن حنفيه بر او وارد شد. متوكل بدون اعتنا به او با وزيرش فتح بن خاقان گفتگو مي كرد. چون مدت ايستادن آن جوان به درازا كشيد و در اين مدت متوكل به او توجه نكرد، جوان به خشم آمد و گفت:

اگر مرا به انگيزه ي ادب كردن احضار كرده اي، خودت (با اين رفتارت) بي ادبي نمودي، و چنانچه بدين منظور مرا فراخوانده اي كه اطرافيان پست و رذلت بي اعتنايي و سبك شمردن تو را



[ صفحه 132]



نسبت به خاندان من بشناسند، (با اين رفتار اهانت آميزت) شناختند.

متوكل از سخنان شجاعانه و بي باكانه او به خشم آمد و گفت: «اگر مسأله خويشاوندي و بردباري نبود زبانت را با دستم از دهانت بيرون مي آوردم و ميان سر و پيكرت جدايي مي افكندم هر چند پدرت محمد در جايگاه تو قرار داشت؛ سپس رو به فتح خاقان كرد و گفت:

مي بيني ما از فرزندان ابوطالب چه مي كشيم؟ اينان يا حسني هستند كه تاج عزتي را كه خدا پيش از آنان براي ما مقرر كرده بر سر خود مي گذراند، و يا حسيني هستند كه آنچه را كه خدا پيش از آنان درباره ي ما فرو فرستاده است نقض مي كنند، و يا حنفي اند كه به خاطر ناداني، شمشيرهاي ما را بر روي خود مي كشند.

جوان غيور و بي باك علوي از سخنان تهديد آميز متوكل نه تنها بيمي به خود راه نداد كه ياوه گوييها و دروغپردازيهاي خليفه را مبني بر مراعات رحم و حلم و بردباري در برخورد با علويان برملا كرد و گفت: كدام بردباري را پيشه ي خود ساختي؛ در حالي كه پيوسته مست شراب و همنشين عود بربط و خوانندگان هستي؟ و چه زمان «رحم»، توجه تو را به خاندان من جلب كرد، در حالي كه فدك را كه از رسول خدا (ص) به آنان به ارث رسيده بود از ايشان گرفتي؟ اما بدگويي تو از پدرم؛ بايد بگويم تو تمام تلاش خود را كردي تا او را از عزتي كه خدا و پيامبرش او را بدان مفتخر ساخته فرونشاني، ولي تو كوچكتر و پايين تر از آن هستي كه شرف و مرتبت والاي او را درك كني يا بدان برسي.

در پايان، پاهاي خود را به سمت متوكل دراز كرد و گفت: اين پاهاي من براي زنجيرت و اين گردنم براي شمشيرت آماده است! بار گناهم را بكش و پذيراي ستمي باش كه بر من روا مي داري؛ چه اين نخستين جنايتي نيست كه تو و پيشينيانت در حق اينان مرتكب شده ايد و اين در حالي است كه قرآن درباره ي آنان مي فرمايد:

«قل لا اسألكم عليه اجراً الا المودة في القربي.» [2] .

بگو، من هيچ پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نمي كنم جز دوست داشتن نزديكانم (اهل بيتم).



[ صفحه 133]



سوگند به خدا تو در اين خصوص به پيامبر (ص) پاسخ مثبت ندادي و به جاي دوستي اهل بيت رسول خدا (ص) به دشمنان آنان محبت ورزيدي. به همين زودي وارد حوض (كوثر) مي شوي، پدر و جدم رسول خدا (ص) تو را از آن طرد و منع خواهند كرد.

متوكل، تحت تأثير سخنان كوبنده و منطقي اين جوان انقلابي علوي قرار گرفت و گريست و بدون هيچ واكنشي به اندرون رفت و روز بعد، فرد علوي را احضار كرد و پس از دادن جوايزي به وي، او را آزاد نمود [3] .

با دقت در موضعگيري قاطع و سخنان افشاگرانه و مستدل اين جوان علوي در مي يابيم كه چرا متوكل از اين گروه، عصباني است و نزد وزيرش درد دل مي كند كه ببين ما از اينان چه مي كشيم.


پاورقي

[1] اسم شهري در نواحي شام كه فاصله ي آن تا حلب ده فرسخ است (معجم البلدان، ج 5، ص 205 - 206).

[2] شوري(42)، آيه 23.

[3] بحارالانوار، ج 50، ص 213 - 214.