بازگشت

متوكل و دوستان اهل بيت


دوستي اهل بيت پيامبر (ص) كه در قرآن، مزد رسالت تعيين شده است از ديدگاه متوكل جرمي بود كه صاحب آن سزاوار سخت ترين كيفرها بود. به عنوان نمونه:

«يعقوب بن سكيت» دانشمند نحوي - كه بنا به درخواست خود متوكل به منظور آموزش فرزندانش به دربار او راه يافته بود - به همين جرم محكوم به مرگ شد. «جلال الدين سيوطي» علت به شهادت رسيدن او را چنين نوشته است:

روزي متوكل در حضور «ابن سكيت» به فرزندانش: معتز و مؤيد نگاه كرد، سپس رو به «ابن سكيت» كرد و از او پرسيد: كداميك نزد تو محبوبترند: اين دو، يا حسن و حسين (فرزندان پيامبر (ص))؟ ابن سكيت پاسخ داد: قنبر، خدمتكار علي (ع) نزد من از دو فرزند تو بهتر و محبوبتر است. متوكل (كه چنين انتظاري نداشت از سخن ابن سكيت سخت خشمگين شد) دستور داد غلامان ترك شكم او را بدرند، و بنا بر نقلي به دستور متوكل، زبان ابن سكيت را بريدند و بدين طريق او را به قتل رساندند. [1] .

حكومت ترور و اختناق عباسيان و سختگيريهاي آنان نسبت به علويان، از اين



[ صفحه 134]



انسانهاي پاك، چنان چهره اي ترسيم كرده بود كه مردم از هر گونه تماس و ارتباط با آنان دوري مي جستند. «ابراهيم بن هرمه» مي گويد: وارد مدينه شدم، يكي از علويان نزدم آمد. به او گفتم: از من دور شو و مرا مهدور الدم مكن! [2] .

«ابراهيم بن مدبر» مي گويد: محمد بن صالح علوي از من خواست تا برايش از زني خواستگاري كنم. چون نزد پدر دختر رفتم و موضوع را با او در ميان گذاشتم، نپذيرفت و در پاسخ من گفت: به خدا قسم، موافقت نكردن من با اين ازدواج نه به خاطر آن است كه كسي را شريفتر و شناخته تر از محمد بن صالح سراغ دارم؛ بلكه بدان خاطر است كه از متوكل و فرزندان او بر جان و مالم بيم دارم. [3] .

در چنين جو فشار و خفقاني، علويان ناچار بودند به صورت مجهول الهويه و ناشناخته در ميان مردم زندگي كنند و آنان كه شناخته شده بودند سر به بيابانها گذاشته متواري گردند. از آن جمله مي توان از «احمد بن عيسي بن زيد بن علي بن حسين» و «عبدالله بن موسي» نام برد كه هر دو نفر، مرداني فاضل و عالم و از بزرگان و مفاخر خاندانشان بودند كه از بيم جور عباسيان، به صورت مخفي و ناشناخته در شهرها و روستاها زندگي مي كردند و در حال خفا از دنيا رفتند. [4] .



[ صفحه 135]




پاورقي

[1] تاريخ الخلفاء، ص 347.

[2] تاريخ بغداد، ج 6، ص 129.

[3] مقاتل الطالبيين: ص 399.

[4] ر.ك: همان ص 408 و 415 - 417 .