بازگشت

جرم بودن نقل فضائل اهل بيت


نور و ظلمت با يكديگر در تضاد هستند و همين تضاد، آنها را به ستيزي هميشگي در برابر يكديگر كشانده است؛ آنجا كه نور است جاي خودنمايي ظلمت نيست، پس موجوديت ظلمت بستگي به نبودن نور و روشنايي دارد. متوكل مصداق بارز، بلكه نهايت ظلمت است. وقتي مي تواند در جامعه ي اسلامي خودنمايي كند و به حيات خويش



[ صفحه 139]



ادامه دهد كه خورشيد وجود امامان (ع) خاموش باشد؛ از اين رو، هر كس هم كه بخواهد با مطرح كردن آنان و بيان فضائلشان، سعي در فروزان نگهداشتن مشعل وجود اين انوار الهي در جامعه داشته باشد، به بدترين كيفر گرفتار خواهد شد.

فردي به نام «نصر بن علي جهضمي» در زمان متوكل اين حديث را از رسول خدا (ص) نقل كرد كه آن حضرت دست حسن و حسين عليهماالسلام را گرفت و فرمود:

«من احبني، و احب هذين، و اباهما، و امهما كان في درجتي يوم القيامة.»

كسي كه دوستدار من و اين دو و پدر و مادرشان باشد در روز قيامت در كنار من خواهد بود.

متوكل دستور داد او را هزار تازيانه بزنند. پس از آن كه پانصد تازيانه به او زده بودند فردي از او نزد متوكل شفاعت كرد و گفت: او شيعه نيست و از اهل سنت است. متوكل، باقيمانده ي شلاقها را بخشيد. [1] .

«يزيد بن عبدالله» فرماندار متوكل در مصر يكي از سپاهيان را به خاطر خلافي كه مرتكب شده بود كتك زد. سرباز، او را به حق حسن و حسين عليهماالسلام سوگند داد كه از او بگذرد. فرماندار سي تازيانه ي ديگر هم به او زد!

جاسوس خليفه جريان را به متوكل گزارش كرد. متوكل طي نامه اي براي «يزيد» دستور داد به نظامي ياد شده يكصد تازيانه بزند. وي فرمان را اجرا كرد، سپس او را به عراق فرستاد. [2] .

سرباز بيچاره تصور مي كرد فرماندار، مسلمان و علاقمند به پيامبر (ص) و فرزندان آن حضرت است و چنانچه او را به امام حسن و امام حسين عليهماالسلام سوگند دهد از خطاي او خواهد گذاشت؛ غافل از اينكه از نظر فرماندار و پيشواي او متوكل، بردن نام آن بزرگواران و دوستي آنان جرمي است بزرگتر از خطايي كه مرتكب شده و صاحب آن



[ صفحه 140]



سزاوار كيفر شديدتري است.


پاورقي

[1] تاريخ بغداد، ج 13، ص 287.

[2] الامام الهادي من المهد الي اللحد، ص 43، به نقل از: خطط مقريزي ، ج 4، ص 153.