بازگشت

واكنش امام هادي در برابر خواست متوكل


پيشواي دهم (ع) علي رغم برخورداري از پايگاه مردمي در مدينه، مخالفت علني و موضعگيري آشكار عليه دستگاه خلافت را مصلحت نديد؛ بلكه همان سياست مبارزه منفي پدر و جد بزرگوارش را دنبال كرد.

امام هادي (ع) از سوء نيت و انگيزه ي شيطاني متوكل از احضار او، آگاهي كامل داشت و مي دانست كه اين سفر يك سفر اجباري است و خود آن حضرت بعدها به اين مطلب تصريح كرد: «فحام» از «منصوري» از عموي پدرش نقل مي كند كه روزي امام هادي(ع) به من فرمود: «اي ابوموسي! من به اجبار و بي ميلي به سامرا آورده شدم....» [1] .

گذشته از آنكه آن حضرت در ادامه ي سياست مبارزه منفي خود در نامه اي به متوكل نوشت، گزارشهاي والي مدينه بر ضد خويش را دروغ، و خود را از هرگونه تلاش و اقدامي عليه حكومت عباسي بدور دانست؛ اينك اگر به خواسته ي متوكل و ابراز ارادت و اشتياق او به ديدار آن حضرت پاسخ رد مي داد، اتهامي را كه به او بسته بودند در عمل تأييد مي كرد؛ چرا كه موضعگيري وي در برابر درخواست خليفه، دليل آشكاري بر تمرد او، و مخالفتش با نظام حاكم به شمار مي آمد.

البته ائمه عليهم السلام از مخالفت با حاكمان جور و مبارزه با حكومت آنان و پيامدهاي آن هراسي نداشتند؛ بلكه برجسته ترين فراز زندگي سياسي آن بزرگواران



[ صفحه 158]



را - پس از اصل موضوع رهبري - همين مسأله تشكيل مي داد؛ ليكن در اين خط مشي نيز همچون ديگر موارد، رعايت مصالح كلي و دراز مدت اسلام و امت مسلمان و رهبري و جهت دادن مبارزه بر اساس شرايط سياسي - اجتماعي حاكم بر جامعه، پيوسته مورد نظر و توجه آنان بود.

برخوردار نبودن تمامي يا اكثريت حائز اهميت افراد جامعه از آگاهي و درك عميق و شعور اسلامي- بدان حد كه آمادگي قرباني دادن و فداكاري در راه هدف را داشته باشند؛ حق را بگويند و تا سر حد مرگ از آن دفاع كنند هر چند به زيان خودشان باشد، و به قدري از خود گذشته و محو در حق باشند كه منافع شخصي خود را فداي اسلام و مصالح عمومي و اجتماعي كنند؛ و در يك سخن، حاكميت اسلام و رهبري پيشوايان معصوم را در تمامي شؤون و مظاهر زندگي بپذيرند - از مهمترين عواملي بود كه موجب مي شد كه امامان عليهم السلام نتوانند مبارزه را آنگونه كه خود مي خواهند شكل دهند و به اهداف سياسي مورد نظر دست يابند.

در دوران امام هادي (ع) هر چند تعداد شيعيان و پيروان اهل بيت (ع) در مقايسه با دوران پيشوايان قبل، رو به فزوني نهاده و وحدت و انسجام بيشتري پيدا كرده بود؛ ولي تعداد آنان نسبت به توده هاي بي تفاوت يا وابسته و گرايشمند به حكومت ستمگر عباسي اندك بود. بيشتر افراد جامعه، هر چند در زير پرچم اسلام زندگي كرده، خود را مسلمان مي ناميدند، ولي گرايشها و خواسته هاي گوناگوني داشتند و زندگي شان بر مبناي رفاه مادي، لذتهاي دنيوي و مصالح شخصي استوار بود.

آنان در طول دهها سال با زندگي بيگانه از اسلام زمامداران عباسي و پيش از آن، با زندگاني توأم، بلكه غرق در آلودگي و جنايت امويان - كه خود را به دروغ، حاكم اسلامي مي پنداشتند - خو گرفته بودند؛ خليفگاني كه در لااباليگري و گسستن قيد و بندهاي دين و انسانيت، پيشتاز بودند و براي سست كردن پايه هاي عقايد ديني مردم و بيگانه ساختن آنان با پيامبر (ص) و خاندان او، از رواج هرگونه فساد و فحشايي در جامعه ي اسلامي- تا آن حد كه به حكمراني و سلطه جويي ايشان زياني نرسد - فروگذار نبودند و كار به جايي رسيد كه انحراف از صراط مستقيم اسلام، عادتي جاري و روشي فراگير شده و در



[ صفحه 159]



زندگي مسلمانان نوعي اصالت به هم رسانده بود.

در اين دوران، هر چند مردم از نظر عاطفي به خاندان پيامبر (ص) علاقمند بودند؛ ولي از آنجا كه با تربيت بايسته و روش شايسته ي اسلامي پرورش نيافته بودند، رهبري آنان و اجراي دقيق قوانين شرع را به آساني نمي پذيرفتند و به محض آن كه مي ديدند حكومت امام (ع) با اميال و خواهشها و انحرافات آنان همسو نيست، شمشيرهايشان را بر روي او بلند مي كردند، آنگونه كه بر روي اميرمؤمنان و فرزندانش امام حسن و امام حسين عليهم السلام كشيدند؛ با آنكه در آن روزگار، امت فاصله چنداني با عصر پيامبر (ص) نداشت و از زبان آن حضرت، سخنان و توصيه هاي فراواني نسبت به آنان شنيده بود. [2] .

با اين توضيح، پاسخ اين پرسش كه چرا امام هادي (ع) با تكيه بر حمايت مردمي،



[ صفحه 160]



عليه متوكل قيام نكرد و تن به اين سفر اجباري داد، روشن مي شود. هدف امام (ع) تنها به دست گرفتن قدرت و حكومت نبود. حكومت و خلافت از ديد آن حضرت، از آن جهت مطلوب و مورد نظر بود كه در پرتو آن بتواند حق را پياده و عدالت را برپا بدارد. بدون شك دستيابي به چنين حكومتي نيازمند زمينه ها و شرايطي بود كه جامعه ي ناآگاه و منحرف آن روز فاقد آن بود. در چنين موقعيتي، دو هدف عمده و مرتبط به يكديگر، مورد نظر امام هادي (ع) بود:

1- حفظ جامعه ي اسلامي از نابودي و زوال نهايي، و روشن نگهداشتن چراغ فروزنده اي كه شعاع نور آن تنها در وجود خود آن حضرت و پيروان و پايگاههاي مردمي اش متجلي بود.

2- تلاش براي پي ريزي و ساختن جامعه ي بيدار و آگاه اسلامي و ارتقاي سطح رشد و ايمان در افراد آن، به عنوان زمينه اي براي تحقق خلافت حقه ي اسلامي، تحت رهبري الهي جانشينان به حق رسول خدا (ص).

امام هادي (ع) براي دستيابي به اين دو هدف، در حدود امكانات تلاش كرد و تا آنجا كه شرايط سياسي - اجتماعي ايجاب مي نمود، خود را از دستگاه خلافت دور نگهداشته، روش مبارزه ي منفي پدران خود را پي گرفت.

موضعگيري صريح و حاد در برابر حكومت و برخورد نظامي با آن در آن شرايط، نه تنها دستيابي به اهداف ياد شده را تضمين نمي كرد كه به ناتواني و از هم فروپاشي جبهه ي حق و يا نابودي امام (ع) و يارانش منجر مي شد. [3] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 129؛ مناقب، ج 4، ص 417.

[2] امتياز مهم امت مسلمان ايران در عصر حاضر، بر مسلمانان عصر رسول الله (ص) و ائمه عليهم السلام در همين مسأله است. اينان بدون درك محضر پيامبر (ص) و جانشينان آن حضرت، امامت و ولايت آنان را پذيرفته و در اين راه از هيچ كوششي دريغ نورزيدند. بنيانگذار جمهوري اسلامي، حضرت امام خميني رضوان الله عليه در وصيتنامه ي سياسي - الهي اش در مقام مقايسه امت اسلامي ايران انقلابي با مردم حجاز و عراق در آن عصر مي فرمايد:

«من به جرأت مدعي هستم كه ملت ايران و توده ي ميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله صلي الله عليه و آله و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسين بن علي صلوات الله عليه و سلامه عليهما مي باشند. آن حجاز، كه در عهد رسول الله (ص) مسلمانان نيز اطاعت از ايشان نمي كردند و با بهانه هايي به جبهه نمي رفتند، كه خداوند تعالي در سوره ي «توبه» با آياتي، آنان را توبيخ فرموده و وعده ي عذاب داده است. و آن قدر به ايشان دروغ بستند كه به حسب نقل، در منبر به آنان نفرين فرمودند.

و آن اهل عراق و كوفه كه با اميرالمؤمنين (ع) آن قدر بدرفتاري كردند و از اطاعتش سرباز زدند كه شكايت آن حضرت از آنان دركتب نقل و تاريخ معروف است. و آن مسلمانان عراق و كوفه كه با سيدالشهداء (ع) آن شد كه شد. و آنان كه در شهادت، دست آلوده نكردند، يا گريختند از معركه و يا نشستند تا آن جنايت تاريخ واقع شد.

اما امروزه مي بينيم كه ملت ايران از قواي مسلح نظامي و انتظامي و سپاه و بسيج تا قواي مردمي از عشاير و داوطلبان و از قواي در جبهه ها و مردم پشت جبهه ها با كمال شوق و اشتياق، چه فداكاريها مي كنند و چه حماسه هايي مي آفرينند. و مي بينيم كه مردم محترم سراسر كشور چه كمكهاي ارزنده اي مي كنند. و مي بيينيم كه بازماندگان شهدا و آسيب ديدگان جنگ و متعلقان آنان با چهره هاي حماسه آفرين و گفتار و كرداري مشتاقانه و اطمينان بخش، با ما و شما روبه رو مي شوند. و اينها همه از عشق و علاقه و ايمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حيات جاويدان. در صورتي كه نه در محضر مبارك رسول اكرم (ص) هستند و نه در محضر امام معصوم صلوات الله عليه. و انگيزه ي آنان، ايمان و اطمينان به غيب است. و اين، رمز موفقيت و پيروزي در ابعاد مختلف است. و اسلام بايد افتخار كند كه چنين فرزنداني تربيت نموده و ما هم مفتخريم كه در چنين عصري و در پيشگاه چنين ملتي مي باشيم.».

[3] امام مهدي (ع) و غيبت صغرا، ص 92 - 94(اقتباس).