بازگشت

چند نكته


آنچه از اين فرازهاي تاريخي استفاده مي شود چند نكته ي مهم است:

1- پيشواي دهم (ع) با رفتار و منش الهي اش و نيز ارائه ي بعضي كرامات، يحيي بن هرثمه؛ فرمانده ي اعزامي متوكل را - كه در ابتدا در راه اجراي مأموريت خود آن همه سرسختي و قاطعيت نشان داد - آن چنان دگرگون ساخت كه به كفر و گمراهي خود اعتراف كرد و از راه باطل بازگشت و شيفته و ارادتمند آن حضرت شد.

2- نكته ي مهم و در خور توجه ديگر، خط مشي عملي امام (ع) در برابر فرستاده ي ويژه ي متوكل، در طول سفر است. بدون شك يكي از مأموريتهاي مهم يحيي بن هرثمه گزارش چگونگي برخورد امام (ع) با نامه و خواسته ي خليفه؛ همچنين رفتار و حركات آن حضرت با مأموران حكومتي و افراد مختلف ديگر در طول سفر بود. اين مطلب در اظهار نظر «اسحاق بن ابراهيم» در برخورد با «يحيي بن هرثمه» كاملاً نمودار است.

امام هادي(ع) سياست مبارزه ي منفي خود را آن چنان حساب شده و دقيق دنبال كرد كه نه تنها بهانه اي به دست دشمن نداد كه رفتار و موضعگيريهايش به گونه اي بود كه پيك ويژه ي متوكل اعتراف كرد كه جز نيكي چيزي از آن گرامي نديده است.

3- يحيي بن هرثمه هر چند در مدينه و در رويارويي با آن همه شور و احساسات مردمي در حمايت از پيشوايشان، به ميزان نفوذ معنوي امام هادي (ع) در دل توده هاي مردم و برخورداري آن حضرت از اين پايگاه استوار پي برد؛ ولي شايد فكر مي كرد اين محبوبيت تنها در حجاز است، و چون امام (ع) پا به خارج حجاز نهد كسي او را نمي شناسد.

ورود امام (ع) به بغداد و استقبال فرماندار اين شهر - كه به طور طبيعي به مقتضاي منصبي كه داشت از چهره هاي نزديك و مورد اعتماد متوكل به شمار مي آمد - از آن حضرت، و نيز سخنان او با «يحيي» درباره ي امام (ع) و همچنين استقبال توده هاي مردم بغداد از امام (ع) و اجتماعشان گرد شمع وجودش و فرياد عارفانه ي ارادتمندانه ي: «قد قدم ابن الرضا عليه السلام من المدينة»، فرصت و موقعيتي را براي فرمانده ي نظامي حكومت فراهم آورد كه در باورهاي نادرست خود تجديد نظر كند و اين بار، امام (ع) را نه از زبان متوكل و درباريان كه از زبان و چهره ي توده هاي معتقد به اسلام و علاقمند به پيامبر (ص) و



[ صفحه 173]



خاندانش بشناسد؛ آن هم مردمي كه در بغداد، پايتخت دوم حكومت عباسيان زندگي مي كردند.