بازگشت

ورود به سامرا


قافله ي پيشواي دهم (ع) پس از ترك بغداد رهسپار سامرا شد. يحيي بن هرثمه مي گويد: هنگام ورود به سامرا نخست نزد «وصيف» [1] رفتم - و من از ياران و نيروهاي تحت امر او بودم - وصيف رو به من كرد و گفت: «سوگند به خدا اگر يك مو از سر اين مرد ]امام (ع)[ كم شود جز من كسي طرف حساب تو نبوده از تو مؤاخذه نخواهد كرد.»

من از گفتار اين دومقام مسؤل (اسحاق و وصيف) نسبت به امام (ع) تعجب كردم و آنچه در شأن و خوبيهاي او شنيده و ديده بودم به متوكل گزارش دادم. متوكل نيز از او تجليل كرد و جايزه ي خوبي به آن حضرت داد. [2] .

از پاره اي منابع ديگر برمي آيد كه متوكل در ادامه ي سياست كينه و دشمني نسبت به خاندان پيامبر (ص) و توهين و تحقير آنان، هنگام ورود امام (ع) به سامرا خود را به آن حضرت نشان نداد و دستور داد پيشواي شيعيان را در كاروانسراي ويژه ي گدايان و مستمندان كه به «خان الصعاليك» معروف بود فرود آورند.

محل فرود امام (ع) آنقدر تحقير آميز و نامناسب بود كه «صالح بن سعيد» مي گويد: روز ورود امام (ع) به سامرا نزد آن حضرت رفتم. (وقتي آن وضع را ديدم) عرض كردم: فدايت شوم! از هر امر و فرصتي براي خاموش كردن نور الهي شما و كوتاهي كردن در حقتان استفاده مي كنند؛ چندان كه شما را در اين كاروانسراي بدنام و نامناسب كه جاي گدايان است فرود آورده اند.



[ صفحه 174]



امام (ع) رو به او كرد و فرمود: «تو اينجايي اي پسر سعيد!؟» [3] - و معرفت تو نسبت به ما، در همين حد است كه با چشم ظاهر مي بيني!؟ - سپس براي تسكين و آرامش دل غمگين و متأثر اين دو دست اهل بيت (ع) و بالا بردن سطح درك و شناخت او نسبت به مقام امامت، دريچه اي از زندگي واقعي خويش را بر روي او گشود؛ با دست به سمتي اشاره كرد و فرمود: نگاه كن.

صالح بن سعيد مي گويد: وقتي نگاه كردم باغهاي زيبا و آراسته، نهرهاي جاري، درختهاي سرسبز و خوشبويي كه بهترين عطرها از آنها استشمام مي شد و پسراني همچون دانه هاي مرواريد نهفته و دست نخورده را ديدم. با ديدن اين منظره ها چشمانم خيره و شگفتي ام بيشتر شد.

امام (ع) رو به من كرد و فرمود: «اي پسر سعيد! ما هر كجا كه باشيم اينها (كه مي بيني) از آن ما و در اختيار ماست. ما در «خان الصعاليك» نيستيم.» [4] .


پاورقي

[1] همان گونه كه پيش از اين يادآور شديم وصف از تركان و سران برجسته ي حكومت عباسي بود و در نصب و عزل خلفا نقش مهمي داشت و آن گونه كه از تاريخ و نيز سخنان يحيي برمي آيد، وي مسؤول مستقيم و رده ي بالاي يحيي بوده، و طبعا مأموريت پسر هرثمه به دستور وي بوده است. سخن تهديد آميز او به يحيي گواه بر اين ادعاست و شايد روي همين جهت يحيي، امام (ع) را نخست پيش او برد .

[2] مروج الذهب، ج 4، ص 85.

[3] گويا امام (ع) با اين جمله خواست به صالح بن سعيد بفهماند كه تو ظاهر را مي بيني. اين رفتارها و برخوردهاي توهين آميز نه تنها موجب زبوني و خواري انسان نمي شود كه فضيلتي هم بر فضائل انساني مي افزايد و موجب قرب انسان به خدا و جلب خشنودي او مي گردد؛ چه آن كه همه ي اينها در راه او و براي او است.

[4] اعلام الوري، ص 348؛ ارشاد، ص 334.