بازگشت

در بزم خليفه


متوكل كه نقشه اش، با شكست مواجه شده بود و بهانه اي براي احضار شبانه امام (ع) و ترور شخص آن حضرت نداشت، در صدد ترور شخصيت آن بزرگوار برآمد. وي در حالي كه در صدر مجلس بزم نشسته، مشغول ميگساري بود، دستور داد امام (ع) كنار او بنشيند. امام (ع) نشست. متوكل جام شرابي را كه در دست داشت به حضرت تعارف كرد. امام (ع) امتناع كرد و فرمود:

مرا معذور بدار! سوگند به خدا گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده است!

متوكل، پذيرفت؛ ولي از او خواست تا شعري بخواند و با خواندن اشعار نغز و غزليات مسرت بخش، مجلس او را رونق دهد. امام (ع) فرمود: من اهل شعر نيستم و كمتر اشعار گذشتگان را حفظ دارم. متوكل گفت: چاره اي نيست، به طور حتمي بايد شعر بخواني. امام (ع) اشعار زير را خواند.



باتوا علي قلل الاجبار تحرسهم

غلب الرجال فما اغنتهم القلل



و استزلوا بعد عز عن معاقلهم

فاودعوا حفراً، يا بئس ما نزلوا



ناداهم صارخ من بعد دفنهم

اين الاساور و التيجان و الحلل



اين الوجوه التي كانت منعمة

من دونها تضرب الاستار و الكلل



فاصفح القبر عنهم حين ساء لهم

تلك الوجوه عليها الدود تنتقل



قد طال ما اكلوا دهرا و ما شربوا

فاصبحوا بعد طول الاكل قد اكلوا



- بر بلنداي كوهسارها شب را به صبح آوردند؛ در حالي كه مردان نيرومند از ايشان نگهباني مي كردند؛ ولي كوههاي بلند هم به آنان كمكي نكرد.

- سرانجام پس از دوران شكوه و عزت، از جايگاههاي خويش به زير كشيده شده و در گودالهاي قبر نهاده شدند، و در چه جاي بد و ناپسندي منزل گزيدند!

- پس از آن كه به خاك سپرده شدند، فريادگري فرياد برآورد: كجاست آن دستبندها و تاجها و زيورآلات و لباسهاي فاخر؟

- كجاست آن چهره هاي نازپرورده و پرده نشين!



[ صفحه 181]



- قبر به جاي ايشان پاسخ داد و آنها را رسوا ساخت: بر آن چهره ها هم اكنون كرمها راه مي روند.

- زمان درازي دنيا را خوردند و آشاميدند (و همه چيز را بلعيدند)؛ ولي هم اكنون همانان كه خورنده ي همه چيزها بودند، مأكول (زمين و حشرات زمين) واقع شده اند.

صداي امام (ع) با طنين مخصوص و آهنگي دلنشين تا اعماق روح حاضران از جمله خود متوكل نفوذ كرد و نشئه ي شراب را از سر ميگساران زدود؛ مجلس بزم خليفه را دگرگون ساخت و حاضران را به گريه انداخت. احتمال زياد مي رفت متوكل همين مسأله را بهانه قرار داده نقشه ي خود را نسبت به آن حضرت عملي سازد؛ ولي تأثير و جذابيت اشعار امام (ع) به حدي بود كه خليفه را نيز سخت تحت تأثير قرار داد و او را مدتي زياد به گريه انداخت؛ چندان كه محاسنش تر شد و جام شرابي را كه در دست داشت محكم بر زمين افكند و دستور داد بساط شراب را برچيدند؛ سپس چهار هزار درهم به امام (ع) داد و آن حضرت را با احترام به منزل بازگردانيد. [1] .

بدين ترتيب، علاوه بر آن دشمن در اجراي توطئه ي خود عليه امام (ع) شكست خورد، نور حقيقت توانست غبار و غرور غفلت را - هر چند براي مدتي كوتاه - از قلبي مالامال از قساوت بزدايد.


پاورقي

[1] ر.ك: مروج الذهب، ج 4، ص 11 - 12، بحارالانوار ج 50، ص 211 - 212؛ تذكرة الخواص، ص 324؛ مآثر الانافه، ج 1، ص 231 - 233.