بازگشت

در برابر شخص زمامدار


در مباحث پيش به بعضي از موضعگيريهاي به حق امام هادي (ع) در برابر بعضي زمامداران معاصر خويش اشاره داشتيم. در اين بخش به منظور تكميل بحث به بعضي ديگر از موضعگيريهاي كوبنده ي آن گرامي در برابر طاغوت زمان و جبار خونخوار يعني



[ صفحه 196]



متوكل اشاره مي كنيم.

- متوكل در جمعي كه امام هادي (ع) نيز حضور داشت از «علي بن جهم» پرسيد كه بهترين شاعران كيستند؟ وي برخي از شعراي دوران جاهليت و اسلام را نام برد، ولي متوكل توجهي نكرد. سپس متوجه امام هادي(ع) شد و همان پرسش را از حضرت كرد. امام (ع) فرمود: «حماني» [1] آنجا كه مي گويد:



لقد فاخرتنا من قريش عصابة

بمد خدود و امتداد اصابع



فلما تنازعنا المقال قضي لنا

عليهم بما نهوي نداء الصوامع



ترانا سكوتاً و الشهيد بفضلنا

عليهم جهير الصوت في كل جامع



فان رسول الله احمد جدنا

و نحن بنوه كالنجوم الطوالع



- گروهي از قريش، به كشيدن بودن گونه ها و بلندي انگشتانشان با ما به تفاخر برخاستند.

- زماني كه كار به منازعه كشيد فرياد عبادتگاه ها (به اذان) به سود ما، آن گونه كه ما مي خواستيم داوري كرد.

- تو ما را ساكت مي بيني، در حالي كه گواه برتري و فضيلت ما بر قريش آواي بلند در (مأذنه) همه ي مساجد است.

- براستي رسول خدا) احمد (ص) جد ماست و ما فرزندان او همچون ستارگان درخشانيم (و در آسمان انسانيت مي درخشيم).

متوكل نگاهي به امام (ع) كرد و گفت: اي ابوالحسن! مقصود از «نداء الصوامع» در اين شعر چيست؟

حضرت پاسخ داد: «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله.» سپس افزود: اين محمد ]صلي الله عليه و آله[ جد من است يا جد تو!؟

متوكل كه تمام وجودش را خشم و غضب فرا گرفته بود با صدايي لرزان و لحني كه



[ صفحه 197]



حاكي از شكست او بود گفت: آري، او جد تو است و ما منكر اين انتساب نيستيم. [2] .

آنان پس از اين گفتگو از يكديگر جدا شدند؛ اما نتيجه ي آن، خشم و غم جانكاهي بود كه بر دل متوكل جاي گرفت و همواره او را رنج مي داد؛ زيرا هر چه انديشيد، هيچ راهي براي پاسخ گفتن به امام (ع) پيدا نكرد.

- متوكل، در اقدامي ديگر، «ابن سكيت»، دانشمند سرشناس آن دوره را وادار كرد كه مسأله ي دشواري را آماده كند و در مجلس مهمي كه شخصيتهاي علمي و سياسي از جمله خود متوكل حضور داشته باشند از امام (ع) بپرسد، شايد از اين طريق بتواند آن حضرت را شكست دهد.

«ابن سكيت» دست به كار شد و همه ي مقدمات را فراهم ساخت، سپس پرسش نخست خود را در جمع مذكور چنين مطرح كرد:

چرا خداوند موسي را با عصا و «يد بيضا» و عيسي را با شفا دادن نابينايان مادرزاد و مبتلايان به پيسي و زنده كردن مردگان، و حضرت محمد (ص) را با قرآن و شمشير فرستاد؟

امام هادي (ع) به تفصيل، فلسفه و حكمت بعثت پيامبران با معجزات ياد شده را بيان كرد و در توضيح معجزات رسول خدا (ص) - قرآن و شمشير - و بيان نقش آنها در پيشرفت اسلام، شمشير را به شمشير برنده و پيروزمند علي (ع) تفسير كرد و فرمود:

با شمشير امام اميرالمؤمنين، علي (ع) بود كه سرهاي مشركان و بت پرستان بريده شد و زورمندان عرب از ايستادگي در برابر آن بيم داشتند و مي گفتند: گريز از ميدان نبرد، ننگ است مگر از شمشير علي (ع) كه همچون برق، كشنده است. امام (ع) به وسيله ي اين شمشير، جمع قواي شرك را از هم پاشيد، وحدت احزاب مخالف را برهم زد، اسلام را ياري كرد، دين را عزت بخشيد و (پرچم) كيان و هستي مسلمانان را بالا برد.

امام (ع) در اين بيان نوراني، علاوه بر پاسخ كامل به «ابن سكيت» مسأله ي امامت و جانشيني پيامبر (ص) را نيز پيش كشيد و اميرالمؤمنين (ع) را به عنوان مظهر و دارنده ي شمشير پيروزمند اسلام معرفي كرد كه گردن گردنكشان را زد و وحدت و تشكل گروههاي شرك، كفر و نفاق را برهم زد و اسلام را ياري كرد و پرچم عزت و شرف



[ صفحه 198]



مسلمانان را به اهتزاز در آورد.

سخنان امام (ع) زمينه را براي طرح مسأله ي اصلي فراهم كرد؛ از اين رو «ابن سكيت» پرسيد: هم اكنون حجت چيست (و چگونه مي توان حق را از باطل تشخيص داد)؟ امام (ع) فرمود:

حجت،عقل و خرد است. دروغگويي كه بر خدا دروغ مي بندد بدان وسيله شناخته مي شود و سخنش تكذيب و مردود مي گردد.

پيشواي دهم (ع) در اين سخن كوتاه اما پر مغز هر چند به ظاهر نامي از خود نبرد و بدين وسيله بهانه اي به دست دشمن نداد؛ ولي براي تشخيص پيشواي واقعي از مدعي پيشوايي امت، معياري ارائه داد كه با مراجعه ي به آن، رهبري و پيشوايي غير اهل بيت (ع)، به ويژه حكمرانان ستمگر و غاصب اموي و عباسي خود به خود نفي مي شد. به راستي عقل در اين گونه صحنه ها داور منصف و «فصل الخطاب» است؛ چرا كه به آساني راستگو را از دروغگو باز مي شناسد.

در پي بيانات امام (ع) دانشمندان درباري حاضر در مجلس احساس ناتواني كرده آثار زبوني و شكست در چهره هايشان نمودار شد. «يحيي بن اكثم» با لحني سرزنش آميز، بر سر «ابن سكيت» فرياد برآورد: «ابن سكيت را چه به مناظره!؟ او فقط در زمينه ي علم نحو و لغت و شعر مهارت دارد.» [3] .

- متوكل، در اقدام زبونانه ي ديگري بر ضد امام (ع) به وزير خود «فتح بن خاقان» دستور سب آن حضرت را داد. وقتي «فتح» اين دستور را به اطلاع امام (ع) رساند، امام (ع) فرمود: «به او بگو: «تمتعوا في داركم ثلاثة ايام....» [4] وقتي «فتح» پيام امام (ع) را به آگاهي متوكل رساند، گفت: (به خاطر اين تهديدش) پس از سه روز او را بكشيد. ولي در روز سوم خود او، همراه وزيرش فتح بن خاقان به قتل رسيد. [5] .

- وي در تلاش ديگري براي آن كه توان نظامي خود را به رخ امام هادي(ع) بكشد و



[ صفحه 199]



بدين وسيله رعب و وحشتي در دل مخالفان خود بيفكند، دستور داد نيروهاي نظامي اش - كه بالغ بر ده هزار نفر مي شدند - بر اسبهاي خويش سوار شوند و هر كدام توبره ي اسب خود را پر از خاك قرمز كرده، در يك نقطه خالي كنند؛ سپس لباس رزم بپوشند و سلاح برگيرند و به بهترين و باشكوه ترين شكل نظامي و با بهره گيري از همه ي نيروها، تجهيزات و امكانات، صف آرايي كنند.

هنگامي كه مأموريت انجام گرفت و كوه بلند و بزرگي از خاك توبره ي اسبهاي سربازان پديد آمد و نيروها با نظم و صف آرايي ويژه در جايگاه خود قرار گرفتند، متوكل بر فراز تپه برآمد و امام هادي (ع) را نيز احضار كرد و بر بالاي تپه برد و گفت: هدف از فراخواني شما اين است كه سپاهيان مرا تماشا كنيد.

هدف اصلي متوكل از اين مانور بزرگ نظامي - همان گونه كه در سخن خود او اشاره شده است - اين بود كه مخالفان حكومت و در رأس آنان امام هادي (ع) با مشاهده ي اين موقعيت برتر و قدرت جهنمي بترسند و به وحشت افتند و انديشه ي رويارويي با حكومت او را از سر بيرون كنند.

امام (ع) كه به سوء نيت و انگيزه ي شيطاني متوكل از اين حركت نظامي به طور كامل، واقف بود در صدد مقابله به مثل بر آمد و براي درهم شكستن غرور و قدرت ظاهري او فرمود: «آيا مي خواهي من هم سپاهيانم را بر تو عرضه كنم؟»

متوكل كه تاكنون سپاهي براي امام (ع) نمي شناخت و انتظار چنين سخني را از آن حضرت نداشت، با ناباوري و تعجب گفت: بلي.

در پرتو خواست و دعاي امام (ع)، يكباره بين آسمان و زمين و مشرق و مغرب پر از سپاهيان الهي (ملائكه) - كه همگي غرق در سلاح بودند - شد.

متوكل با ديدن اين همه نيروي نظامي از وحشت، مدهوش شد، و چون به خود آمد، امام (ع) خطاب به او فرمود:

ما در دنيا و مسائل مربوط به آن، با شما به ستير برنمي خيزيم، ما به امور مربوط به آخرت مشغوليم؛ بنابراين از آنچه كه گمان مي كني، زيارت به تو نخواهد رسيد. [6] .



[ صفحه 200]



امام هادي (ع) در اين موضعگيري، هم قدرت امامت را به متوكل نشان داد و او را از فراز تپه غرور و خودخواهي كه به كمك و همت نود هزار نيروي مسلح بر آن برآمده بود، به دره ي وحشتناك مدهوشي فرو افكند و همه ي رشته هايش را پنبه كرد؛ و هم با بيان چند جمله ي آرام بخش - مبني بر اين كه وجود آن حضرت، تهديدي براي دنياي خليفه نخواهد بود، شر او را از خود دور كرد و زمينه را براي فعاليتهاي گسترده تر و بدور از مزاحمت نيروهاي حكومتي فراهم ساخت.


پاورقي

[1] حماني - به كسر حاء و تشديد ميم - منسوب به حمان بن عبدالعزي و تيره اي از بني تميم است، در حالي كه مضمون اشعار بيانگر اين است كه گوينده ي آن، فردي علوي است. از اين رو، نقل شيخ طوسي در امالي (ج 1، جزء 11، ص 293) كه به جاي حماني «فلان بن فلان علوي» دارد به نظر صحيح تر مي آيد. در اين نقل، «حماني» در كلام راوي آمده و گفته است: به گمان من منظور امام (ع) «حماني» بوده است. و در نقل شيخ و ابن شهر آشوب، به جاي «حماني»، «جماني» آمده است.

[2] مناقب، ج 4، ص 406؛ حياة الامام علي الهادي (ع)، ص 241.

[3] حياة الامام الهادي (ع)، ص 242 - 244.

[4] تفصيل آيه، همراه ترجمه ي آن در درس گذشته ذكر شد.

[5] مناقب، ج 4، ص 407.

[6] بحارالانوار، ج 50، ص 156.