در سخنان گهربارش
مسأله ي امامت و تبيين و تحكيم پايه هاي آن، در سخنان امام دهم (ع) نيز كه به طور معمول براي عموم القا مي شد و در دسترس همگان بود، متجلي است. اينك دو نمونه:
- امام هادي (ع) از پدرانش، از جدش اميرمؤمنان (ع) روايت كرده كه رسول خدا (ص) خطاب به علي (ع) فرمود:
اي علي! هر كس دوست دارد كه با شادماني و پاكي و در امان بودن از مصيبت بزرگ روز
[ صفحه 215]
قيامت، به ديدار خدا بشتابد بايد تو را دوست داشته باشد، و نيز دوستدار فرزندان تو: حسن، حسين، علي بن حسين، محمد بن علي، جعفر بن محمد، موسي بن جعفر، علي بن موسي، محمد بن علي، علي بن محمد، حسن بن علي و مهدي، پايانبخش آنان، باشد.
اي علي! در آخر الزمان، گروهي تو را دوست خواهند داشت؛ در حالي كه (برخي ديگر از) مردم، ايشان را سرزنش مي كنند، و اگر آنان نيز دوستي و ولايت تو را برگزينند برايشان بهتر است، اگر بدانند؛ و تو و فرزندانت را - كه برترين درودهاي خدا بر آنان باد - بر پدران، مادران، برادران، خويشان و نزديكان خود مقدم مي دارند. اينان روز قيامت در زير «لواي حمد» محشور خواهند شد. خداوند از بديها و گناهانشان مي گذرد و درجاتشان را بالا مي برد، و اين است پاداش كردارشان. [1] .
امام هادي (ع) در اين روايت، تنها به تبيين امامت خود بسنده نكرد؛ بلكه سلسله ي امامت را - آن هم از زبان پدرانش و در نهايت، رسول خدا (ص) - مطرح نمود و دوستي و ولايت آنان را شرط در امان بودن از عذاب الهي و نگراني روز قيامت دانست.
- امام هادي (ع) در پاسخ پرسش «صقر بن ابي دلف» كه از معناي روايت نقل شده از پيامبر (ص): «لا تعادوا الايام فتعاديكم» [2] پرسيده بود، فرمود:
منظور از «ايام» ما هستيم و به يمن وجود ما آسمانها و زمين برپاست. شنبه: نام رسول خدا (ص). يكشنبه: كنايه از اميرمؤمنان (ع) است. دوشنبه: حسن و حسين (ع) هستند، و سه شنبه: علي بن حسين، محمد بن علي و جعفر بن محمد عليهم السلام. چهارشنبه: موسي ابن جعفر، علي بن موسي، محمد بن علي و من. پنجشنبه: فرزندم حسن بن علي و جمعه: نوه ام (حضرت مهدي).
مردم حق طلب گرد او جمع مي شوند، و او زمين را پر از قسط و عدل مي كند، همانسان كه از ستم و جور پر شده است. اين است معناي «ايام». پس با آنان در دنيا دشمني نورزيد تا در آخرت با شما دشمني نورزند. [3] .
[ صفحه 217]
پاورقي
[1] غيبت، شيخ طوسي، ص 90؛ بحارالانوار، ج 36، ص 258.
[2] با روزگار، دشمني نورزيد كه به دشمني شما برخواهد خواست.
[3] كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 383؛ بحارالانوار، ج 50، ص 194.