بازگشت

اتصال به حق و استجابت دعا


يكي ديگر از خصوصيات حضرت امام هادي - عليه السلام - استجابت سريع دعاي ايشان بود زيرا خود و پدرانش از منزلت و مكانت والايي نزد خداوند برخوردار بودند؛ مورخان نقل كرده اند كه حضرت امام صادق از خداوند درخواستي نمي كرد مگر آن كه به سرعت به اجابت مي رسيد [1] درباره حضرت هادي نيز مورخان نمونه هاي بي شماري ذكر كرده اند كه ما در اين جا به چند مورد اشاره مي كنيم:

1 - منصور از عموي پدرش چنين نقل مي كند: «نزد امام علي هادي رفتم و گفتم: آقاي من متوكل مرا به خاك سياه نشانده و حقوق مرا از بيت المال قطع كرده است، اتهام من اين است كه از ملازمان و ياران شما هستم و متوكل اين



[ صفحه 63]



مطلب را مي داند. سپس از امام درخواست كرد نزد متوكل واسطه شود و حقوق قطع شده اش را برقرار سازد.

حضرت به او گفت: ان شاءالله بي نياز خواهي شد. همان شب فرستادگان متوكل در خانه اش را كوفتند و از او خواستند نزد متوكل بيايد، او نيز شتابان به در قصر خليفه رفت و پرده دار متوكل «فتح» را ديد كه بر در ايستاده است. فتح به استقبال او آمد و نسبت به تأخيرش او را سرزنش كرد و او را بر متوكل وارد ساخت. خليفه با چهره اي گشاده و خنده اي بر لب گفت:

«اي ابوموسي! سراغ ما نمي آئي و ما را فراموش كرده اي، چكاري از دستم برايم ساخته است؟...».

آن مرد، مشكلات مالي و حقوق و عطاياي قطع شده خود را بيان كرد و متوكل فرمان داد دو برابر حقوق و مزاياي قبلي به او پرداختند او با خوشحالي قصر را ترك كرده در حال خروج فتح را ديد به سرعت نزد او رفته گفت:

- آيا علي بن محمد به اينجا آمده است؟

- نه.

- آيا نامه اي نگاشته است؟

- نه.

آن مرد فتح را ترك كرد و به راه افتاد ليكن فتح خود را به سرعت رساند و گفت: «شك ندارم كه تو از امام هادي خواسته اي برايت دعا كند پس از او بخواه براي من نيز دعا كند...».

آن مرد راه خانه حضرت را پيش گرفت و پس از شرفيابي مؤدبانه در برابر امام بر زمين نشست حضرت فرمود: «اي ابوموسي! راضي و خشنود به نظر مي آيي...».

آن مرد با خشوع و فروتني گفت: «آري آقاي من از بركت شما به مقصودم رسيدم ليكن به من گفتند كه شما نزد متوكل نرفته ايد و از او درخواستي نكرده ايد...».



[ صفحه 64]



حضرت با لبخند پاسخ داد: «خداوند متعال مي داند كه ما در كارهاي خود جز به حضرتش رجوع نمي كنيم و در سختي جز به او توكل نداريم لذا تمامي حوائج ما را برآورده مي سازد و مي ترسيم اگر عدول كنيم او نيز متقابلا ما را به خود واگذارد...».

آن مرد متوجه شد كه امام برايش دعا كرده است و مقصود وي از راه دعا به دست آمده است و درخواست فتح به يادش آمد پس گفت: «اي آقاي من فتح از شما التماس دعا دارد برايش دعا كنيد» ليكن حضرت خواسته ي او را رد كرد و گفت:

«فتح به ظاهر دوستدار ما است ليكن باطنا با ما نيست، هنگامي برايش دعا خواهم كرد كه مخلصانه به طاعت خدا روي آورد و قلبا به رسول الله - صلي الله عليه و آله - و حق ما اهل بيت اعتراف كند...».

دعاي ائمه اطهار شامل حال نيكان و مؤمن به خدا و رسول و عارفان به حق اهل بيت مي شد اما كساني كه از مسير امامت منحرف بودند و رشته ي طاعت خدا و رسول را در گردن نداشتند مشمول عنايات امامان نمي شدند. آن مرد از امام خواست دعايي به او بياموزد تا از آن بهره مند شود. حضرت او را به اين دعا راهنمايي كرد:

«اي پشتيبان من و اي پناهگاه و مرجع و مآل من و اي همه ي توان و هستي من از تو اي قل هو الله احد، پروردگارا تو را به بهترين آفريدگانت سوگند مي دهم كه بر آنان درود فرستي... سپس حاجت خود را ذكر مي كني...».

2 - در اصفهان شخصي به نام عبدالرحمن مي زيست كه به تشيع تن داده و به امامت امام هادي معتقد بود، ماجرا و علت شيعه شدن او را پرسيدند پاسخ داد:

«من مردي فقير اما پرجرأت و زباندار بودم همراه گروهي از همشهريهايم



[ صفحه 65]



براي دادخواهي به سوي سامرا حركت كرديم پس از رسيدن به آن شهر، آهنگ قصر متوكل كرديم و به در قصر رسيده بوديم كه از داخل آن دستور احضار علي بن محمد بن الرضا - عليه السلام - صادر شد. درباره ي اين شخص پرسش كردم گفتند: مردي است علوي كه رافضي ها (شيعيان) به امامت او معتقدند و تكان نمي خورم تا او را ببينم، اندك زماني نگذشت كه امام - عليه السلام - سواره آمد و مردم براي تجليل و بزرگداشت حضرت بپا خاستند. همين كه او را ديدم محبتش در دلم جاي گرفت و به دعا كردن پرداختم و از خدا خواستم كيد متوكل را از او دور كند، حضرت متوجه ي من شده نزديك آمد و گفت:

«خداوند دعايت را اجابت، عمرت را دراز، دارايي و فرزندانت را زياد كرد».

لرزه بر اندامم افتاد زيرا حضرت ضمير مرا خوانده و از نيت من خبردار بود. بر متوكل داخل شديم، خواسته هاي خود را برآوردم و بعد راهي اصفهان شدم، از آن پس خداوند گشايشي در زندگيم به وجود آورد و اموالي به من رسيد كه خواب آن را هم نمي ديدم و الآن تنها در خانه ام يك ميليون درهم دارم و اين غير از اموالي است كه خارج از خانه دارم. صاحب ده فرزند نيز شده ام و سنم از هفتاد سال گذشته است و تمامي اين ها از بركت دعاي امام - عليه السلام - است». [2] .

3 - يكي ديگر از دعاهاي اجابت شده حضرت به شرح زير است:

«علي بن جعفر از وكيلان امام هادي بود، از او نزد متوكل سعايت كردند لذا دستور داد تا او را حبس كنند، علي مدتها در سياهچالهاي زندان بسر برد و كارد به استخوانش رسيد، با يكي از كارگزاران حكومتي صحبت كرد و گفت: اگر بتواني وسيله ي آزادي مرا فراهم آوري سه هزار دينار به تو خواهم داد. كارگزار، خود را به



[ صفحه 66]



عبيدالله كه از مقربان متوكل بود رساند و از او خواست درباره ي علي بن جعفر وساطت كند، عبيدالله پذيرفت و از متوكل درخواست كرد علي بن جعفر را آزاد كند، متوكل از اين درخواست برآشفت و گفت:

«اگر درباره ات شك داشتم مي گفتم رافضي هستي، اين مرد وكيل ابوالحسن هادي است و من عزم قتل او را دارم...».

عبيدالله از پيشنهاد خود پشيمان گشت و به كارگزار ماجرا را گفت، آن مرد نيز علي بن جعفر را از شكست وساطت و تصميم متوكل بر قتل وي باخبر ساخت. علي بن جعفر در نهايت درماندگي نامه اي به امام نوشت و در آن گوشزد كرد كه: «آقاي من خدا را، خدا را به دادم برسيد كه مي ترسم از حق روي گردان شوم. امام در پاي نامه اش چنين نوشت: حال كه مشكلت به اين حد رسيده است براي تو دعا خواهم كرد و از خدا خواهم خواست گره كارت باز شود، بلافاصله متوكل دچار تب شديدي شد و بيماري او به شكل حادي درآمد و او دستور داد تمام زندانيان بخصوص علي بن جعفر را آزاد كنند و به عبيدالله گفت: چرا نام علي را بر من عرضه نكردي؟ وي پاسخ داد: ديگر هرگز نام او را نخواهم برد، متوكل دستور داد علي را آزاد كنند و از او حلاليت طلبيد. علي نيز راه مكه را پيش گرفت و در آن ديار به دستور امام مقيم گشت» [3] .

4 - يكي ديگر از دعاهاي اجابت شده ي حضرت به نقل مورخين چنين است: احمد بن الخصيب از دشمنان كينه توز امام - عليه السلام - بود و مي خواست به ناحق و با زور منزل حضرت را تصاحب كند، امام از اين حركت ناجوانمردانه به خشم آمد و گفت: «از خدا مي خواهم تا تو را از صفحه ي روزگار محو كند...».

اندك زماني نگذشت كه دست انتقام خدايي او را گرفت و هلاك ساخت [4] .

اين ها نمونه هاي كمي بود از دعاهاي به اجابت رسيده حضرت كه به وسيله



[ صفحه 67]



مورخين نقل شده است. مطلب مهم آن است كه «دعا» به دست انسان و كار او نيست بلكه به دست خداست و اين خداوند است كه دعاي هر كه را از بندگان بخواهد مستجاب مي كند و شكي در اين نيست كه امامان اهل بيت از مقام والايي نزد خداوند برخوردارند زيرا آنان به معني واقعي كلمه مخلصين له الدين بوده اند و حق پرستش خداوندي را بجا آورده و مفاهيم «اخلاص»، «عبوديت» و «ايمان» را با تمام وجود مجسم ساخته اند. خداوند نيز پاداش آنان را داده و نه تنها ايشان را مستجاب الدعوة قرار داده است بلكه مشاهد و مراقد آنان را نيز بركت داده كه در آن جايگاه ها، دعاها به هدف اجابت اصابت مي كند.



[ صفحه 68]




پاورقي

[1] اسعاف الراغبين، ص 227.

[2] بحارالانوار، ج 13، ص 132.

[3] بحارالانوار، ج 13، ص 142.

[4] بحارالانوار، ج 13، ص 132.