روزها را شوم ندانيم
اسلام با تمام عادات و سنت هاي جاهلي از جمله اعتقاد به شومي پاره اي از روزها كه مورد قبول جامعه جاهلي بود به نبرد برخاست و به صراحت گفت روزها نقشي در بد و نيك آدمي ندارد نه سودي مي رساند و نه زياني را برطرف مي كند و تمامي حوادث طبق ناموس الهي و سنن تغييرناپذير هستي بخش، جريان دارد و سررشته عالم به دست خدا است.
[ صفحه 188]
امام هادي - عليه السلام - نيز اين اعتقاد را در عقل و دل اصحاب خود استوار مي ساخت از جمله حسن بن مسعود [1] نقل مي كند كه: روزي انگشتم زخم برداشت و در راه با مركب سواري برخورد كردم كه شانه ام آسيب ديد و پس از آن وارد جمعيتي شدم و لباسهايم پاره گشت همين كه خدمت حضرت ابوالحسن هادي - عليه السلام - رسيدم گفتم: خداوند مرا از شر اين روز آسوده بدارد چه روز شوم و بدشگوني هستي!.
حضرت به من فرمود: اي حسن تو هم كه با ما رفت و آمد داري گناهت را به گردن بي گناه مي گذاري.
حسن مي گويد: عقلم به سر، بازآمد و دانستم خطا كرده ام پس گفتم: اي آقاي من استغفار مي كنم و از خداوند آمرزش مي خواهم.
حضرت فرمود: اي حسن روزگار را چه گناهي است كه چون به سزاي كردار خويش مي رسيد آن را شوم مي شماريد!.
حسن گفت: براي هميشه استغفار مي كنم (و ديگر خطاي خود را تكرار نخواهم كرد) يابن رسول الله اين توبه من باشد.
حضرت فرمود: به خدا سودتان نبخشد و خداوند بخاطر سرزنش كردن روزها - كه گناهي ندارند - شما را مجازات خواهد كرد. اي حسن آيا نمي داني اين خداوند است كه در دنيا و آخرت پاداش و كيفر اعمال شما را مي دهد؟
عرض كردم: آري، آقاي من.
حضرت فرمود: به راه خطا مرو و روزها را مؤثر در احكام الهي مدان و نقشي به عهده ي آنها مگذار.
حسن مي گويد: عرض كردم اطاعت مي كنم آقاي من [2] .
[ صفحه 189]
پيامبر اكرم در حديث رفع فرمود: كسي كه به شوم بودن ايام معتقد باشد بويي از اسلام نبرده و خارج از ملت اسلامي است. امام هادي همين مطلب را بشدت مورد تأكيد قرار مي دهد و از مؤمن مي خواهد با عزمي راسخ و اراده اي به استواري كوه موانع را از سر راه بردارد و در راه صواب گام زند نه اوهامي او را سست كنند و نه شوم دانستني او را كند (مگر آن كه خداي ناكرده بخواهد به كاري نامشروع دست يازد).
پاورقي
[1] نام اين شخص به عنوان يكي از اصحاب امام هادي در كتب رجال به دست نيامد، شايد راوي حسين بن سعيد اهوازي باشد كه ما در بخش مربوط به اصحاب و راويان حديث حضرت از او ياد خواهيم كرد.
[2] تحف العقول، ص 482 و 483.