بازگشت

گسيل داشتن امام به سامرا


امام را مجبور به ترك مدينه و حركت به سوي سامرا كردند و ايشان همراه افراد خانواده به راه افتادند. يحيي خود خدمتگزاري امام را به عهده گرفت و از



[ صفحه 263]



تقوا و ورع حضرت شگفت زده شد. كاروان، صحرا را درنورديد تا آن كه به بغداد رسيد.

يعقوبي نقل مي كند همين كه امام به «ياسريه» رسيد اسحاق بن ابراهيم حاكم بغداد به ديدار امام نائل شد و چون علاقه و شيفتگي مردم را به ايشان ديد از حضرت خواست شب را در بغداد بسر برد. [1] .

يحيي به ديدار اسحاق بن ابراهيم ظاهري شتافت و او را در جريان امر گذاشت، حاكم بغداد در پاسخ گفت: «اين مرد - امام هادي - زاده ي رسول خدا - صلي الله عليه و آله - است و تو انحراف متوكل را از اهل بيت مي داني پس اگر به او كلمه اي عليه امام بگويي او را خواهد كشت و روز قيامت پيامبر اكرم خصم تو خواهد بود...».

يحيي پاسخ داد: «به خدا سوگند جز نيكي از او نديدم و چيزي را كه نپسندم از او نيافتم...». سپس بغداد را ترك كرده راه سامرا را در پيش گرفتند. همين كه به مقصد رسيدند يحيي خود را شتابان به «وصيف تركي» كه از سران حكومت بشمار مي رفت رساند و او را از رسيدن حضرت آگاه ساخت. وصيف نيز او را از نقل سخناني كه موجب رسيدن گزندي به امام گردد برحذر داشت و گفت:

«اي يحيي! به خدا سوگند اگر سر مويي از امام كم شود تنها تو مسؤول آن خواهي بود...».

و يحيي (پس از ابراز موافقت) از يكدستي سخنان اسحاق و وصيف درباره ي محافظت از امام و سلامتي ايشان متحير شد. [2] .



[ صفحه 264]




پاورقي

[1] تاريخ يعقوبي، ج 3، ص 209.

[2] مرآة الزمان، ج 9، ص 553. تذكرة الخواص، ص 359 و مروج الذهب، ج 4، ص 114.