يورش به خانه امام
عده اي از خدانترسان و شيطان صفتان از امام هادي نزد متوكل سعايت و بدگويي كردند و چنين وانمود ساختند كه در خانه ي ايشان اسلحه، اموال و نامه هايي از شيعيان وجود دارد و احتمال آن هست كه حضرت دست به قيامي مسلحانه عليه حكومت عباسي بزند. متوكل هراسان از اين گزارش، گروهي از
[ صفحه 292]
تركان مسلح را دستور داد تا شبانه به خانه امام هجوم برند و ايشان را دستگير سازند. آنان نيز ناگهاني به منزل حضرت ريختند و ايشان را در اتاقي دربسته يافتند كه پشمينه اي بر تن داشت و ميان او و زمين جز شن و سنگريزه فرشي نبود و امام مشغول تلاوت اين آيه بود:
«ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم كالذين آمنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون» [1] .
«آيا مرتكبان زشتي و گناه پنداشتند زندگي و مرگشان را مانند مؤمنان و نيك رفتاران و صالحان قرار مي دهيم؟! (هرگز چنين نيست) چقدر نادرست و بدداوري مي كنند». [2] .
مأموران حضرت را با همين حالت نزد متوكل بردند [3] حالتي كه بيانگر روحانيت و معنويت پيامبران و فرستادگان الهي است. متوكل سرمست از خوشگذراني و مي نوشي همين كه ايشان را ديد، جام شرابي به طرفشان دراز كرد ليكن امام با قدرت و صلابت بانگ زد:
«والله ما خامر لحمي و دمي قط...؛ به خدا سوگند هرگز شراب با خون و گوشتم آشنا نشده است...».
متوكل كه از پاسخ امام منفعل شده بود گفت: پس شعري برايم بخوان...
امام فرمود: «اشعار اندكي به ذهن مي سپارم...».
متوكل مصرانه خواسته خود را تكرار كرد: چاره اي نيست، بايد شعري بخواني...
امام نيز ناگزير اشعار زير را خواند كه يكسره شادي و خوشي طاغوت عباسي را به اندوهي عميق بدل ساخت:
باتوا علي قلل الاجبال تحرسهم
غلب الرجال فما اغنتهم الحيل.. [4] .
[ صفحه 293]
«بر قله هاي بلند خانه كردند و مرداني به نگهباني آنان مشغول شدند ليكن قله ها آنان را سودي نبخشيد».
«پس از سرفرازي ها با خفت از آن جايگاههاي استوار به زير كشيده شدند و در گورهايي - چه بد منزلي و مسكني است! - جاي داده شدند».
«بعد از خاكسپاري منادي بانگ زد: آن تاجها، زيورها، پوشش ها و تجمل به كجا رفت؟!».
«آن چهره هاي نازپروده كه همواره در پس پرده و حجاب پنهان شده بودند چه شدند؟!».
«عاقبت، گورها سرنوشت شوم آنان را نشان دادند و چهره هاي كرم زده آنان را به نمايش گذاشتند!».
«مدت درازي خوردند و آشاميدند و اينك پس از خوردني ها، خورده شدند!» [5] .
متوكل تكان خورد، مستي از سرش پريد نتوانست خود را نگهدارد و گريستني سخت آغاز كرد. حاضران مجلس از خشم او بر امام بيمناك شدند و پنداشتند از او گزندي يا حركتي ناخوشايند متوجه ايشان خواهد شد ليكن متوكل
[ صفحه 294]
فرمان داد جام هاي شراب را برچينند و خود با فروتني و احترام متوجه حضرت شد و گفت:
«يا اباالحسن! آيا وامي به گردن داري؟».
- «آري، چهار هزار دينار وام دارم...».
و او دستور داد آن مبلغ را به ايشان پرداخته و با احترام فراوان حضرت را بدرقه كنند و به منزل برسانند.
اين ماجرا پيكار بي امان امام را نشان مي دهد ايشان در هر زماني با توجه به وظايف خود عمل مي كردند و كمترين هراسي از خلفاي عباسي و به خصوص «متوكل» كه در قساوت و سنگدلي دست همه را از پشت بسته بود نداشتند و او را متوجه مسائلي ساختند كه هرگز به گوشش نخورده بود زيرا آن را آوازه هاي خوانندگان زن و مرد پر كرده بود.
آري، متوكل نيز روزي بايد بميرد و لشكر نيرومندش را ياراي جلوگيري از مرگ نيست، بدن نرم و نازكش نيز در دل خاك، خوراك كرم ها و حشرات خواهد شد. اما چه سود كه اين كوردل از نصايح امام طرفي نبست و به خدايش بازنگشت و همچنان در تباهي پيش رفت تا آن كه در ميان نوازندگان و جام هاي باده به هلاكت رسيد.
پاورقي
[1] سوره جاثيه، آيه 21.
[2] سوره جاثيه، آيه 21.
[3] روضة الاعيان (نسخه خطي).
[4] در مرآة الجنان ج 2، ص 160 «فلم ينفعهم القلل» آمده است.
[5] در كتاب جوهرة الكلام، ص 152 آمده است كه: اين ابيات بر كاخ سيف بن ذي يزن حميري نوشته شده بود و ابيات زير دنباله ي آنها است:
انظر ماذا تري ايها الرجل
و كن علي حذر من قبل تنتقل
«اي مرد! نيك بنگر كه چه مي بيني و قبل از رفتن به هوش باش و توشه اي از اعمال نيك كه خشنودت سازد پيش فرست و بدان كه هر ساكن خانه اي به زودي خانه را ترك كرده خواهد رفت».
«به گروهي بنگر كه مدتها در آرامش و خوشي زيستند و اينك در زير خاك در بند اعمال خود هستند».
«خانه هايي بنا كردند و اموالي گرد آوردند ليكن همين كه مدت آنان به سر آمد هيچ يك آنان را سودي نبخشيد».
ر ك: نزهة الجليس، ج 2، ص 138. مرآة الجنان، ج 2، ص 160. تذكرة الخواص، ص 361. و الاتحاف بجب الاشراف، ص 67.