بازگشت

سخن چيني از امام


مورخان نقل مي كنند كه متوكل را دمل هاي چركيني بيمار ساخت و تا مرحله هلاكت نزديك كرد فتح بن خاقان وزير، به او توصيه كرد پيكي نزد امام هادي - عليه السلام - بفرستد و بيمارش را بگويد شايد حضرت دارويي تجويز كنند كه مفيد باشد. متوكل نيز پيكي فرستاد و حضرت نسخه دادند كه متوكل را از آن دمل ها شفا داد و بهبود يافت. مادر خليفه كه از بهبودي فرزندش شاد شده بود ده هزار دينار در همياني گذاشت و سر آن را با خاتم خود مهر كرده براي حضرت فرستاد.



[ صفحه 295]



محمد بن قاسم بطحاوي به سعايت نزد متوكل رفت و گفت كه اموال و سلاح هايي به سوي امام روان است خليفه ترسيد و به سعيد حاجت فرمان داد تا شبانه به خانه امام يورش برده و هر چه پول و سلاح مي يابد با خود بياورد. او نيز به سرعت خود را به در خانه ي حضرت سانده به وسيله نردباني بر بام رفت اما به دليل تيرگي بسيار نتوانست از آنجا پايين بيايد و خود را به حياط خانه برساند. در حيرت بود كه صداي امام را شنيد كه مي گفت: اي سعيد! بر جايت باش تا شمعي برايت بياورند، شمعي آوردند و او فرود آمده داخل اتاق شد و حضرت را ديد جبه اي و كلاهي پشمين بر تن و سر دارد و بر سجاده اي از حصير نشسته است. همه جا را جستجو كرد ليكن جز هميان زر چيزي نيافت و مصلي را كنار زد و در زير آن شمشير ديد آنها را برداشته نزد متوكل برد. همين كه خليفه نشان خاتم مادرش را بر هميان ديد او را خوانده ماجرا را پرسيد. مادر پاسخ داد كه نذر كرده كه اگر فرزندش بهبود يابد براي امام هديه اي بفرستد و اينك نذر خود را ادا كرده است. خليفه شرمنده شد و بر هميان مادر كيسه اي ديگر افزود و دستور داد آنها را نزد امام ببرد. سعيد هدايا را نزد حضرت برد و از او عذرخواهي كرد ليكن حضرت در پاسخ، به تلاوت اين آيه اكتفا فرمود:

«و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون؛ [1] به زودي ستمگران درخواهند يافت كه به چه فرجام شومي گرفتار مي شوند». [2] .


پاورقي

[1] سوره ي شعراء، آيه 227.

[2] اصول كافي.