بازگشت

بازداشت امام


طاغوت عباسي دستور داد تا امام را بازداشت كرده به زندان درآوردند چند روز پس از بازداشت حضرت «صقر بن ابي دلف» براي ديدار ايشان آمد. حاجب كه او را مي شناخت و از تشيع او آگاه بود نزدش آمده گفت:

چه مي خواهي؟ و براي چه آمده اي؟.

- براي امر خيري آمده ام...

- شايد آمده اي از مولايت خبر بگيري.

- مولايم اميرالمؤمنين متوكل است.

حاجب لبخندي زد و گفت:

- خاموش باش مولايت امام هادي - عليه السلام - حق است از من نهراس من نيز بر مذهب تو هستم.

- الحمدلله (كه چنين است).

- دوست داري امام را ببيني؟

- آري.

- بنشين و اندكي درنگ كن تا صاحب بريد خارج شود.

پس از آن كه صاحب بريد خارج شد حاجب رو به غلام خود كرد و گفت: دست «صقر» را بگير و او را به حجره اي كه آن علوي در آن زنداني است راهنمايي كن و آن دو را تنها بگذار.

غلام نيز صقر را به در حجره ي امام رسانده به آنجا اشاره كرد و او نيز داخل شد و امام را ديد بر حصيري نشسته و در برابرش قبري كه به دستور متوكل براي ترساندن امام كنده شده قرار دارد. حضرت با مهر و محبت رو به «صقر» كرده و گفت:

- «اي صقر! چرا آمدي؟».

- آمدم تا از حالتان باخبر گردم. و ناگهان به خاطر دلسوزي و ترس بر امام



[ صفحه 297]



گريه شديدي او را فراگرفت.

حضرت به او فرمود: «اي صقر! نگران مباش آنها نمي توانند به ما گزندي برسانند».

صقر از پاسخ امام آرام گرفت و خدا را حمد گفت. سپس از امام پرسش هايي درباره ي احكام شرعي نمود و حضرت پاسخ داد. آنگاه با امام وداع كرد و خارج شد. [1] احكام زماني از بازداشت امام نگذشته بود كه حضرت را آزاد كردند.


پاورقي

[1] بحارالانوار.