بازگشت

اهانت به امام


متوكل همواره درصدد آن بود تا شخصيت امام را خرد كند و مانع گسترش آوازه ي حضرت گردد و به هر طريق كه شده نور خدا را خاموش كند يكي از ترفندهاي وي آن بود كه دستور داد تمامي سران و صاحب منصبان كشوري و لشكري از جمله امام پيشاپيش خليفه پياده به راه افتند و بدين گونه هم حضرت را به زعم خود در ملأ عام تحقير كرده باشد و هم امام متوجه قصد شوم او نگردد.

فتح بن خاقان اين حركت را نامناسب دانسته به متوكل گوشزد كرد كه از آن خودداري كند ليكن حسد چشم او را كور كرده بود و در نيم روزي گرم طرح خود را اجرا كرد بزرگان، لشكريان و امام، پياده به راه افتادند و مردم آنان را همراهي مي كردند چندي نگذشت كه گرما و پياده روي - اجباري - كار خود را كرد و امام خيس عرق شد. زراقه حاجب متوكل ايشان را بدين حالت ديده پيش دويد و حضرت را در دهليزي نشاند و با دستمالي عرق ايشان را پاك نمود و براي تسكين آلام امام گفت:

«پسر عمويت تنها تو را مد نظر نداشته است (لذا دلگير نباشيد)...».

حضرت او را نگريست و گفت: «اين سخنان را از خود دور كن» سپس اين آيه را تلاوت فرمودند:

«تمتعوا في داركم ثلاثة ايام ذلك وعد غير مكذوب؛ [1] (صالح پيامبر به مشركان گفت:) سه روز از زندگي بهره مند شويد (كه پس از اين مدت عذاب الهي شما را نابود خواهد كرد) و اين وعيدي است قطعي و ترديدناپذير».

زراقه مي گويد: «نزدم معلمي شيعي بود كه با او بسيار مزاح مي كردم همين كه به خانه ام رفتم او را خواستم و آنچه را از امام شنيده بودم برايش نقل كردم، چهره اش دگرگون شد و به من گفت: به هوش باش و دارايي خود را در



[ صفحه 300]



جايي امن نگهداري كن كه متوكل پس از سه روز ديگر مي ميرد يا كشته خواهد شد - اين استنتاج را از تلاوت آيه توسط امام به دست آورده بود.

من از گفته اش ناراحت شده او را از خانه ام بيرون كردم بعد با خود گفتم كه ضرري ندارد حواسم را جمع كنم و هوشياري باشم اگر اتفاقي بيفتد دورانديشي كرده ام و اگر خبري نشود زياني نكرده ام. از جا برخاستم و رهسپار كاخ متوكل شدم و هر چه در آن جا داشتم خارج ساخته و نزد دوستان به امانت گذاشتم، سه روز موعود به پايان نرسيده بود كه خليفه هلاكت شد و من بر اثر اين كرامت امام به راه آمدم و به امامت حضرت معتقد گشتم» [2] .


پاورقي

[1] سوره هود، آيه 65.

[2] البحار، ج 12، ص 134. و الخرايج.