بازگشت

حكام سرزمين هاي اسلامي


حكام و واليان، منصب ولايت ناحيه حكومتي خود را از وزرا مي خريدند و هر كه پول بيشتري مي داد منطقه زرخيزتري به دست مي آورد. خاقاني وزير، در يك روز ولايت كوفه را به نوزده تن فروخت و از هر يك رشوه اي كلان گرفت. يكي از شعراي معاصر او به هجوش پرداخت و چنين گفت:



وزير لا يمل من الرقاعة

يولي ثم يعزل بعد ساعة



اذا اهل الرشا هادوا اليه

فاحظي القوم اوفرهم بضاعة [1] .



«(خاقاني) وزيري است كه از نوشتن منشور حكومتي خسته نمي شود يكي را به ولايت مي گمارد و ساعتي بعد بركنارش مي سازد. هنگامي كه رشوه دهندگان نزدش مي روند آن كس به مقصود مي رسد كه پول و هداياي بيشتري به خدمت برده باشد».

غالب واليان و كارگزاران، ستم و ظلم به مردم را پيشه خود ساخته و به



[ صفحه 323]



لطائف الحيل اموال آنان را مي ربودند. در ايام خلافت «واثق» وزير او محمد بن عبدالملك زيات قصيده اي در مظالم عاملان حكومتي سرود و آن را به ديگري نسبت داده براي خليفه فرستاد. در اين جا ترجمه ي ابياتي چند از اين قصيده را مي آوريم:



يا ابن الخلائف و الاملاك ان نسبوا

حزت الخلافة عن آبائك الأول.. [2] .



«اي خليفه زاده و خليفه كه حكومت را از پدران خود به ارث برده اي آيا خواب هستي و نمي بيني كه مردم دچار چه مصائب هولناكي هستند؟! تمام مملكت را در اختيار چهار تن قرار داده اي و آنان گرگ صفتانه به ميان خلايق افتاده اند».

«اين سليمان است كه امارت شرق و غرب عالم را از كوه و دشت به او داده اي «سند»، «شحرتين» از يمن تا جزيره و ملل در اختيارش گذاشته اي [3] و او به تنهايي در ميان خون و دارايي مردم حكم مي كند».

«ابن الخطيب را نيز خلافت «شام»، «غازين»، و «قفل» داده اي و رود نيل و درياي شام با تمام اموال آن خطه در اختيار او قرار دارد. گويي آنان فرزندان هارون الرشيد هستند كه به خلافت رسيده و آن را ميان خود قسمت كرده اند».

«سليمان مانند «امين» (فرزند هارون الرشيد) حكمروايي مي كند و امارت را خلافت خود پنداشته است. احمد بن الخصيب نيز مانند قاسم بن الرشيد (فرزند هارون الرشيد) همه كاره شده است».

«اوضاع به گونه اي است كه كسي جرأت ندارد نهان يا آشكار از ترس حيله و كلك به نصيحت تو بپردازد و حقايق را بيان كند. از بيت المال و



[ صفحه 324]



خراجها - كه از بين رفته اند - بپرس و جوياي اموال تلف شده باش».

«چه بسيار بيگناهان كه با حقه و نيرنگ در زندان هاي تو اسير كند و زنجير هستند. خودت را به نام «هارون الرشيد» ملقب ساخته و لقب «مرتضي» بر خود نهاده اي پس انديمشندانه كارهايت را روبراه كن. و تو نيز مانند هارون الرشيد كه برمكيان را نابود ساخت ريشه اين واليان و ظلم و ستم آنان را بر كن».

كارگزاران حكومت را تيول خود دانسته با جان و مال مردم بازي مي كردند و هر يك براي خود خليفه اي بود. اين شكوائيه به خوبي رنجها و دردهاي مردم را بيان مي كند. شاعر از واثق مي خواهد مانند جد خود هارون الرشيد استوار و نيرومند باشد و همانطور كه جدش برمكيان را نابود ساخت او نيز اين عاملان خودكامه را از بين ببرد و مردم را از اين رنج ها راحت كند.


پاورقي

[1] الفخري، ص 198.

[2] الاغاني، ج 23، ص 519 «ط دارالثقافة».

[3] شحرتين (تثنيه شحرة) كناره درياي هند از ناحيه يمن است. «ملل» نيز اطراف مكه قرار دارد. براي نام ها به معجم البلدان رجوع كنيد.