بازگشت

حيات اقتصادي


اوضاع اقتصادي در زمان امام هادي - عليه السلام - آشفته و به هم ريخته بود و كمترين نظام علمي و سياست مدوني براي كنترل و بهبود اقتصاد جامعه وجود نداشت. جامعه از هرج و مرج اقتصادي رنج مي برد و هيچ گونه نظام اقتصادي چه اسلامي و چه غير آن بر آن حاكم نبود. خلفا، تركان، وزرا و كارگزاران حكومت تمام منابع ثروت هاي ملي را به خود اختصاص داده به قيمت محروميت و پريشاني مردم خزانه هاي خود را پر مي كردند. ديگر عامه مردم دنبال تجمل و امكانات رفاهي نبودند زيرا از به دست آوردن ضروريات زندگي نيز ناتوان و درمانده شده بودند.

در اين جا به اختصار پاره اي از اسراف و حاتم بخشي هاي متوكل و ديگر خلفاي معاصر امام و تلف كردن اموال مسلمين و زندگي عامه مردم در نقاط مختلف جامعه اسلامي را نقل مي كنيم.

بخشش هاي متوكل: بيت المال مسلمين دارايي شخصي متوكل بشمار مي رفت و هر گونه مي خواست به مصرف مي رساند و خواسته هاي و شهواتش را اعمال و ارضا مي كرد. به هر كس مي خواست مي بخشيد و از هر كه اراده مي كرد بازمي داشت. مسعودي مي گويد: «در هيچ زماني بخشش هاي خلفا به پاي



[ صفحه 346]



عطاهاي متوكل نرسيده بود» [1] .

مهمترين كساني كه از حاتم بخشي هاي او بهره مند مي شدند عبارت بودند از:

الف - خنياگران و رقاصان.

ب - كنيزكان دربار كه به چهار هزار تن مي رسيدند.

ج - دلقك ها و لودگان.

د - شاعراني كه با دريافت صله هاي كلان اشعاري عليه اهل بيت مي سرودند و عباسيان را بالاتر از آنان برمي شمردند.

اموال و غنائمي كه بايستي صرف مصالح و منافع و پيشرفت مسلمانان مي گشت بدون كمترين حساب و منطقي در اختيار گروه هاي بالا قرار مي گرفت تا رونق دربار را حفظ كنند.

ميهماني بركوار [2] : يكي از بزرگترين و پرخرج ترين ميهماني هاي كه در عالم عرب و اسلام برگزار شد، ختنه سوران يكي از فرزندان متوكل بود كه مبالغ هنگفتي هزينه دربر داشت. عمراني تصويري از اين مراسم را در اختيار ما مي گذارد:

«سفره بزرگي بر كناره دجله انداختند و طبقات مختلف مردم نهار خوردند و پس از آن جام هاي شراب به گردش درآمد و همگي نوشيدند. متوكل دستور داد تا سكه هاي طلا و نقره درهم آميخته را در كيسه هاي بزرگ بياورند و خود در ميان آنان بر سريري بلند قرار گرفت و به منادي گفت كه جار بزند: هر كس قدحي شراب بنوشد سه مشت از سكه هاي طلا و نقره برگيرد! پس هر يك سه مشت برگرفتند و همچنين اين كار تا پايان روز ادامه يافت.

علاوه بر آن، متوكل دستور داد تا دينار و درهم هاي در هم آميخته را وسط



[ صفحه 347]



مجلس بر يكديگر بريزند تا آن كه ديواري از سكه به وجود آمد و مانع ديدار طرف ديگر گشت. آنگاه منادي بانگ زد: اميرالمؤمنين غارت اين سكه ها را براي شما روا دانسته است و همه ريختند و آنها را برداشتند. هوا كه تاريك شد شمع هاي عنبرين روشن كردند و طول بعضي از آنها به اندازه ي درخت خرما بود. برخي از شمع ها را كنار دجله گذاشتند و آنچنان آن قسمت روشن شد كه آدم مي توانست از آن سوي دجله به كمك نور اين شمع ها نوشته ها را بخواند..

متوكل سرمست از افتخار و كامراني به يكي از كهنسالان و معمرين رو كرد و پرسيد: «ميهماني بركوار (با اين عظمت) كجا و ميهماني فم الصلح كجا؟!» - دعوت فم الصلح جشن ازدواج مأمون با پوران دختر حسن بن سهل بود كه از بي نظيرترين مراسم پرهزينه ي تاريخ بشمار مي رود - پيرمرد در پاسخ خود به گوشه اي از اين مراسم اشاره كرده گفت:

نمي توانم به تفصيل بگويم اما براي شاهد مثال و استدلال بر نظر خود بايد عرض كنم كه: در ميهماني «فم الصلح» بر كنار دهكده كوهي از جگر و سر مرغ، اردك، مرغابي، گوسفند و انواع شكار و پرندگان تلمبار شده بود تا جايي كه لشكر را بوي تعفن گرفت و حسن بن سهل ناچار شد به وسيله شتران بعضي از آن ها را منتقل كرده در دجله بريزد ليكن تا چند روز نمي شد از آب دجله نوشيد زيرا بوي گنديدگي پيدا كرده بود. اما اي اميرالمؤمنين! در ميهماني «بركوار» ديدم كه خدمتكاران و غلامانت بر جگر و سر حيوانات با يكديگر نزاع مي كنند؟».

متوكل از پاسخ او درمانده شد و گفت: پناه بر خدا كاري براي ما نگذاشتند تا به نام خودمان نيت كنيم و ما را با آن ياد كنند...» [3] .

جشن بيعت: متوكل در جشني كه به مناسبت بيعت گرفتن براي سه فرزندش: محمد ملقب به منتصر، زبير ملقب به معتز و ابراهيم ملقب به مؤيد برپا داشت



[ صفحه 348]



اموال و دارايي بسياري تباه كرد و هزينه ي سنگيني بر بيت المال تحميل نمود.

اين جشن در تاريخ دوشنبه اول ماه محرم سال 236 ه به پا شد و همه مردم بدان دعوت شدند، مبالغ صرف شده آدمي را مبهوت مي كند. متوكل در كاخ جعفري واقع در سامرا كه خود آن را بنيان نهاده بود و هفت فرسنگ طول و يك فرسنگ عرض داشت خواني گسترد به طول چهار فرسنگ با اين همه جاي سوزن انداختن نبود و قصر، انباشته از مدعوين بود. در آن روز با سبدهاي بزرگ ظرف هاي مشك، كافور و مجسمه هاي عنبرين را از خزانه ها بدان جا منتقل كردند و فضا را عطرآگين نمودند و در برابر مردم گل ها و عطرهاي ديگر قرار دادند. هر كس جامي مي نوشيد عنبر و مشك را به خود مي زد يا در آستين نگاه مي داشت و يا آن كه به غلام خود مي سپرد. هر چه تمام مي شد مجددا مي آوردند و از صبح تا شبانگاه جشن ادامه يافت.

متوكل بر تختي زرين و جواهراندود به وزن يك هزار من در ميان سه وليعهدش كه تاج هاي جواهرنشان و مرصع بر سر نهاده و ايستاده بودند نشسته بود و طبقات اجتماعي مختلف به تناسب حال گروهي نشسته و گروهي سر پا بودند. خورشيد كه طلوع كرد و پرتو آن بر جام هاي طلا كه در مجلس پراكنده بود و كمربندهاي زرين و نيام شمشيرها و سپرهاي مذهب شده افتاد آن چنان تابلوي رنگين و منشوري به وجود آمد كه چشم ها را خيره مي كرد.

ابراهيم بن عباس صولي امير اهواز از اين صحنه به هيجان آمده ميان سفره ها به پا خاست و اشعاري به اين مضمون سرود:

«بنيادهاي اسلام با پيروزي و افتخار قرين گشت... زيرا خليفه اي از بني هاشم و سه وليعهد، خلافت را پاسداري مي كنند و تحت حمايت پدران خود با تمام توان خود مي كوشند و جديت به خرج مي دهند...» [4] .

اموال و دارايي هايي كه در اين جشن ها خرج شد بايستي طبق نظر اسلام



[ صفحه 349]



صرف مصالح مسلمانان و رشد و شكوفايي آنان گردد ليكن هيهات كه در حكومت بيگانه از اسلام عباسيان تنها مطلبي كه مورد توجه نبود اسلام و مسلمانان بودند.

كنيزان: كاخ هاي خلفاي بني عباس انباشته از كنيزاني بود كه از نقاط مختلف گردآوري شده بودند. متوكل چهار هزار كنيزك داشت كه با همه آنان آميزش كرده بود [5] و در ميان آنها به يكي دل داده بود و طاقت فراق او را نداشت. روزي كنيزك در حالي كه بر گونه خود با مشك و عطر نوشته بود: «جعفر» (نام متوكل) در برابرش ايستاد. متوكل لختي درنگ كرد سپس ابيات زير را سرود:



و كاتبة بالمسك في الخد جعفرا

بنفسي خط المسك من حيث اثر.. [6] .



«نويسنده اي كه بر گونه اش با مشك «جعفر» نگاشت در دل و جانم جاي گرفت. اگر بر گونه اش از مشك سطري نوشت، در قلبم از عشق سطوري نگاشت».

طبيعي است كه متوكل ميليون ها دينار از بيت المال خرج اين كنيزان كند و در نتيجه اقتصاد عمومي را با رفتارهاي انحرافي خود دچار فلج و ركود كند.

كاخ ها: متوكل و ديگر خلفاي عباسي كاخ هاي بي مانندي به وجود آوردند. مثلا متوكل قصري در يك كشتي بنا نهاد كه بحتري آن را چنين توصيف مي كند:



غنينا علي قصر يسير بفتية

قعود علي ارجائه و قيام... [7] .



«در كاخي روان همراه جواناني سرپا و نشسته در كناره هاي آن به خنياگري پرداختيم و گرداگرد ما بازهاي سپيد سينه هاي پرندگان را در هوا مي شكافتند با خون آنها چنگال هاي خود را رنگي پايدار مي زدند. هرگز نهري



[ صفحه 350]



مانند «قاطول» [8] كه به بي كرانگي دريا است و كوهي مانند «زو» [9] كه گاه مي ايستد و گاه به راه مي افتد و در اختيار صاحبش مي باشد نديده ام».

متوكل ميليونها دينار صرف كاخ هاي خود كرد. شابشتي در اين باره مي گويد: «او مبلغ 274 ميليارد درهم و يكصد هزار دينار طلا به قيمت آن زمان خرج كاخهايش نمود. به علاوه دارايي و اجناس موجود در كاخ هاي بالغ بر سيزده ميليون دينار طلا و پانصد ميليون و 25 هزار دينار [؟] [10] برآورد شده بود» [11] .

نويري مي گويد: «متوكل براي ساختن قصرهايش يكصد هزار دينار و معادل پنجاه ميليون درهم جنس و 258 ميليون و پانصد هزار درهم صرف كرد» [12] .

در اين جا بعضي از كاخ ها [13] و صفات آنها را از زبان شاعران آن روزگار نقل مي كنيم:

1 - جعفري: جعفري از مهمترين كاخ هاي متوكل بشمار مي رفت و دو ميليون دينار [14] خرج آن شده بود. در مراسم افتتاح اين كاخ دلقك ها دعوت شدند تا اسباب فرح و سرور خليفه گردند و دو ميليون درهم به عنوان پاداش دريافت كردند [15] بحتري، طي ابياتي آن را چنين وصف مي كند:



قد تم حسن الجعفري و لم يكن

ليتم الا بالخليفة جعفر..



«زيبايي قصر جعفري به نهايت رسيد و به كمال آن دست نمي يافت مگر به



[ صفحه 351]



وسيله خليفه «جعفر» [16] پادشاهي كه در بهترين سرا كه در بهترين جايگاه ساخته شده مسكن گزيد. قصري در بلنداي نور؛ سنگريزه هايش مرواريد و خاكش آميخته با عنبر، سرسبز هر چند باراني بر آن فرود نيامده و پرتوافشان هر چند شب بدون ماه باشد. اين قصر در معرض وزش بادهاي شمالي است و همسايه ابرهاي پرباران مي باشد».

بحتري پس از بيان باغ ها و خاك قصر چنين ادامه مي دهد:



فرفعت بنيانا كان مناره

اعلام رضوي او شواهق صيبر.. [17] .



«بنياني برافراشتي كه گويا مناره اش كوه «رضوي» [18] يا بلنداي «صيبر» [19] است، قصرت همتهاي پادشاهان را كوچك انگاشت و از شأن و شوكت بنيان «كسري» و قيصر كاست. آنچنان بلند و سرافراز است كه گويي به سپيدي سياره ي «مشتري» [20] مي نگرد».

«سازنده اش، سازنده نيكي ها و بزرگي ها و خداوندگارش. خداوند «اخاشب» [21] ، «صفا» [22] ، «مشعر» [23] است. كناره هايش فضا را پر كرده و كنگره هايش هم آغوش پاره هاي ابر باران زا است. «دجله» از زير آن مي گذرد و حياط آن غرق سبزه و آب است».

اين شعر عظمت و معماري ممتاز و زيبايي چشمگير قصر «جعفري» را به خوبي بيان مي كند «جعفري» در ارتفاع و بلندي با كوههاي «رضوي» رقابت مي كند و با بزرگيش گويي همه فضا را اشغال كرده و دست در گردن ابرهاي باران زا است.

بحتري متأثر از اين قصر در جاي ديگري چنين مي سرايد:



[ صفحه 352]





اصبحت بهجة النعيم و امست

بين قصر الصبيح و الجعفري... [24] .



«خوشي و لذت بهشت در قصرهاي «صبيح» [25] و «جعفري» خلاصه شده است. چه بناي شگفتي و جايگاه انس و الفتي و منظره زيباي روح بخشي كه آنها دارند! دلها شيفته باغهاي آنجا مي شود و دل مردگان با مشاهده پرتو و زيبايي آنها جاني تازه مي گيرند».

بحتري همچنان شيفته «جعفري» است و در هر فرصتي آن را ياد مي كند و مي ستايد:



و اري قصرك استبد مع الح

- سن بفضل ما اعطيته القصور.. [26] .



«قصرت را مي بينم كه همه ي خوبي ها را به خود اختصاص داده است. هواي آن لطيف، آب در آن فراوان و بر كناره هايش جوي ها روان است. سعادت و خوشبختي در آن به نهايت، و خوشي ما به اوج مي رسد پس برقرار باد اين شادماني!».

متوكل همراه با عموم ساكنين سامرا به قصر جعفري منتقل شد تا آن جا كه نزديك بود شهر از سكنه خالي شود [27] و ابوعلي بصير در اشعاري به همين مطلب اشاره مي كند:



اصبحت قفارا سر من راي مابها

الا لمنقطع به مثلوم.. [28] .



«سامرا تهي شد و جز افراد درمانده كسي در آن نماند، اين شهر از وحشت و تنهايي بر خود مي گريد - اگر نگوييم خون مي گريد».

«روزگاري سامرا به همه جا فخر مي فروخت و ستم مي كرد ليكن خود اينك ستمديده و مطرود شده است. خليفه از اين شهر بار بست (و در جايي ديگر رحل اقامت افكند) و اين جا به عرصات مكه پس از پايان موسم بدل شده است. گوي راه ها و كوي هاي آن از زمان هاي كهن بجا مانده و ديگر پرنده اي در



[ صفحه 353]



آن پر نمي زند و مسجد استوار آن به خرابه اي تبديل شده است».

«زماني اين جا ميعادگاه همگان و رشك برين بود اما اكنون عبرتي است براي تيزبينان. در بازارها خبري از ازدحام نيست و به راحتي در وسط راه گام برمي داري، زنان و كودكان مانند گروهي بي سرپرست، جابجا و پراكنده هستند».

اما جعفري نيز از گزند حوادث مصون نماند و خود به يكي از ويرانه هايي بدل شد كه حتي حيوانات از آن مي رميدند و در خاموشي از ستم متوكل سخن ها داشت. جواهري طي ابياتي چنين مي گويد:



و الجعفري و لم يقصر رسمه

الباقي برغم الدهر عن تمثيله.. [29] .



«با وجود گذر زمان، باقيمانده هاي جعفري گوياي عظمت آن است ليكن چهره غمبار و رنگ پريده ي آن از خوشي هاي از دست رفته خبر مي دهد. گويا از جعفر [30] و نسل او عوضي را كه بدان خوشدل شود به دست نياورده است. آن مجالس شادماني و شعرخواني به پايان رسيده است و نه از شعر «وليد» در آن اثري است و نه از بازخواني آن».

البرج: يكي ديگر از كاخ هاي متوكل «برج» نام داشت كه يك ميليون و هفتصد هزار دينار خرج آن شده بود [31] شابشتي آن را چنين وصف مي كند:

«برج، از زيباترين بناهاي متوكل بود و در آن تصويرهاي بزرگي از طلا و نقره و بركه آبي كه كف و كناره هاي آن از صفحه هاي زرين و سيمين پوشيده شده بود قرار داشت. در كنار بركه درخت زريني كه در آن پرندگاني از طلا با تاج هايي جواهرنشان قرار داشتند ساخته شده بود و به آن نام طوبي - براي همانندي با درخت بهشت - داده بودند. اين پرندگان به گونه اي طراحي شده بودند كه با وزش نسيم آوازهايي از آنها برمي خاست. در سمت ديگر بركه،



[ صفحه 354]



تختي بزرگ از طلا آراسته به دو شير بزرگ طلايي و تصاويري از درندگان و عقاب و اوصاف ديگر كه آن را به تخت سليمان بن داوود - عليه السلام - - آنچنان كه نقل شده - مانند مي كرده قرار داشت. ديوارهاي قصر را نيز از داخل و خارج با مرمر كاشي كاري و مذهب كاري تزيين كرده بودند» [32] .

شاعري برج را چنين توصيف مي كند:



طائر في الهواء فالبر يسري

دون اعلاه و الحمام يطير.. [33] .



«پرندگان در اوج گيري به بلنداي اين قصر نمي رسند و باران هاي سيل آسا از ديوارهاي آن فرومي ريزند، بامدادان كه ستاره ها پنهان مي شوند تنها ستاره ي پايدار و غروب ناپذير «برج» است».

معناي شعر آن است كه برج آسمان خراشي است با پرتوي خيره كننده و افزونتر از ستارگان و در سپيده دم كه همه ستارگان از سوسو زدن و نورافشاني دست مي شويند تنها اين كاخ است كه در دل تيرگي همچنان تابناك است.

المليح: مليح، نيز يكي از كاخ هاي متوكل است كه پنج ميليون درهم صرف آن كرد و بحتري آن را چنين مي ستايد:



و استتم الصبيح في خير وقت

فهو مغني انس و دار مقام.. [34] .



«صبيح [35] در بهترين وقت به پايان رسيد و اينك جايگاه انس و خوشي و شادماني است. به سمت «مليح» نگران و خيره است و اگر مي توانست با گرمي بر او درود مي فرستاد. چهره هر دو را خوشي پوشانده است و هر يك ديگري را با لبخند و تبسم تبريك مي گويد. آن دو مانند دلدادگاني هستند كه اگر دستشان مي رسيد يكديگر را در آغوش گرفته با هم مي زيستند...».

شبداز: يكي ديگر از كاخ هاي متوكل كه ده ميليون درهم صرف آن شد [36] .



[ صفحه 355]



شبديز [37] يا شبداز بود كه بحتري بدان چنين اشاره مي كند:



ان خير القصور اصبح مزهوا

بكره العدي لخير الانام.. [38] .



«زيباترين كاخ ها سرافراز و سربلند براي بهترين خلق به پا گشت و خاري در چشم دشمنان شد. گرداگرد «جعفري» را خانه هاي ملوك فراگرفته و در دل تيرگي چونان ستارگان مي درخشند و «شبداز» چون دلداده اي به سوي آن نزديك مي شود».

مختار: «مختار» نيز نام يكي از قصرهاي متوكل است كه پنج ميليون درهم صرف آن شد و در آن نقاشي هاي شگفت انگيز از جمله نقاشي ديري با راهبان و ترسايان [39] بود كه تأثيرپذيري او را از مسيحيت نشان مي دهد.

واثق، خليفه عباسي نيز در اين كاخ شراب خواري كرد و بر ديوار آن ابيات زير را نگاشت:



ما رأينا كبهجة المختار

لا و لا مثل صورة الشهار.. [40] .



«قصري به دل انگيزي «مختار» و تصويري به زيبايي «شهار» نديده ام. مجلسي آميخته با خوشي، گلهاي نرگس و مورد خنياگري و موسيقي كمترين عيب و اشكالي در آن نيست جز آن كه گردش روزگار آن را در هم خواهد كوفت».

الغرد: يكي ديگر از كاخ هاي متوكل «غرد» نام داشت كه يك ميليون درهم صرف آن كرد [41] و بحتري آن را چنين ستود:



احسن بدجلة منظرا و مخيما

و الغرد في اكتاب دجلة منزلا.. [42] .





[ صفحه 356]



«بهترين منظره و جايگاه «دجله» است و زيباترين منزل «غرد» است كه بر كناره ي آن است. حياط و اطرافش همواره نمناك و خيس است گويي باران فراواني آنجا را سيراب ساخته است».

«امواج پياپي چرخ هاي (چاه) را بر كنار گمارده و از سستي آنها جلوگيري مي كند. چهره اش آنچنان سپيد و نورافشان مي گردد كه چشم ها را خيره مي كند و از كار مي اندازد، مانند ستاره اي درخشان دل تيرگي را مي شكافد و شب سياه را به روز روشن بدل مي كند».

«ديوارهاي آن از چپ و راست طاقها را راست كرده و برپا نگه داشته اند و بر دوش خود گرفته اند، گويا قصر، پادشاهي است كه پادشاهان ديگر او را احاطه كرده و خود به احترام برپاي ايستاده اند».

«بر بلنداي آن نگهباني است كه خسته نمي شود و برگرداندن بادها وكيل است از هر سو باد بوزد چونان پيكارگري نستوه به استقبال او شتافته راهش را سد مي كند».

بركوار: يكي از زيباترين و بديع ترين كاخ هاي متوكل «بركوار» بود كه بيست ميليون درهم صرف آن كرد [43] و ميهماني معروف خود را كه نمودار اسراف و زبانزد ولخرجي است - و ما قبلا از آن سخن گفتيم - در همين قصر به مناسبت ختنه كردن فرزندش «معتز» برگزار نمود.

الحير: يكي ديگر از كاخ هاي بديع و شگفت انگيز خليفه «حير» (مخفف حائر) نام داشت كه چهار ميليون درهم خرج آن شد [44] الراضي؛ خليفه عباسي بر سر ويرانه ي اين قصر آمد و ابيات زير را في البداهه سرود:



و الحير و القصر و القاطول جنتها

و الجعفري بكف الدهر مذموم



منازل آنست دهرا فاوحشها

ظلم الزمان فمثلوم و مهدوم [45] .





[ صفحه 357]



««حير»، «قصر»، «قاطول» و «جعفري» بهشت گونه هاي زميني، تاراج روزگار شدند. اين كاخ ها كه روزگاري ايمن و آسايش بخش بودند به دست ظلم زمانه به وحشت خانه هايي بدل شدند و جز ويرانه هايي از آنها باقي نماند».

«حير» را ظلم و ستم خلفا خراب كرد و نابود ساخت نه ستم زمانه؛ زيرا زمانه را به ستمگري نمي توان متهم نمود و اساسا خوب و بد حوادث نتيجه ي افعال آدمي است چرا كه:



اين جهان كو هست و فعل ما ندا

سوي ما آيد نداها را صدا



ظهر الفساد في البرد و البحر بما كسبت ايدي الناس.

اين ها پاره اي از كاخ هاي متوكل بود كه با بيت المال مسلمين ساخته شد و به قيمت فقر و تهيدستي آنان كاخي بر كاخ ديگر افزوده گشت.

استخرها: اينك كه بحث از كاخ هاي متوكل پيش آمد شايسته مي دانيم به يكي ديگر از تفنن هاي او اشاره كنيم: آبگيرها و استخرهايي كه كف و ديواره هاي آنها با صفحات طلا و نقره پوشانده شده و با تصاوير و پيكره هاي حيرت انگيز تزيين يافته بودند. [46] اين استخرها دست به دست خلفا مي گشت و هر يك بر آنها چيزي مي افزود و يادگاري از خود بجا مي گذاشت.

شايد دقيقترين وصف، از آن بحتري باشد كه طي قصيده اي يكي از استخرها را چنين تصور مي كند:



يا من رأي البركة الحسناء رؤيتها

و الآنسات اذا لاحت مغانيها.. [47] .



«اي كسي كه بركه زيباي خوش منظر و خانه هاي زيبارويان اطراف آن را ديده است كافي است بگويم كه اين استخر در عظمت و زيبايي از دريا بيش است و در مرتبه اول قرار دارد و دريا از او پايين تر است».

«دجله را كجا رسد كه با او رقابت كند و بر او سرافرازي كند و بر او رشك



[ صفحه 358]



برد! آيا نمي بيند كه حافظ اسلام (خليفه) نگهبان بركه است و آن را از هر عيبي دور مي دارد و بنيانگذار مجد و شوكت آن را ساخته است؟».

«گويا جن تحت امر سليمان ساختن آن را به عهده گرفته و به دقت آن را برآورده اند! اگر «بلقيس» بر آن بگذرد مي گويد: اين همان «صرح» و آبگينه سليماني است».

«امواج شتابان آب چون اسبان افسار گسيخته بدان جا فرومي ريزند آن چنان كه مي پنداري نقره ذوب شده و در قالب ها فروريخته مي شود هنگام وزش نسيم، چين و چروك ايجاد شده بر آب، سپري خيره كننده را به خاطر مي آورد. تلألؤ خورشيد آن را به خنده وامي دارد و بارش باران به گريستن. شب هنگام كه ستارگان در آن منعكس مي شوند گويي آسماني را در استخر كاشته اند!».

«آنچنان ژرف و عميق است كه ماهيان محصور در آن راه به بستر آن ندارند. با بالهايي گشوده در آن شناورند گويا پرندگاني با بالهاي نيمه باز در فضا پرواز مي كنند. در فرورفتن، فضايي وسيع در اختيار مي گيرند و در بالا آنان را خانه هايي بزرگ است».

«تصاوير دلفين پا به پي او در حركتند و او را همراهي مي كنند. درختان سرسبز و شكوفان، خود را از باران بي نياز مي دانند. تلاطم آب دسته خليفه را هنگام بخشش به ياد مي آورد. با بستن نام خليفه به خود به بالاترين مرتبه ي افتخار دست يافت». [48] .

«پوشيده از باغ ها و بستان ها است و پرهاي طاووسان از هر دو (باغ ها و آبگير) سخن مي گويند، در دو سمت آن دو نيمكت سنگي مانند «شعريان» [49] قرار دارند كه بر زيبايي آن مي افزايند».



[ صفحه 359]



اين قصيده شگفتي هاي هندسي و عاليترين نوع معماري آن زمان را كه در ساختن اين استخر بكار گرفته شده بود به خوبي بيان مي كند. علي بن جهم نيز استخري را در قصر «هاروني» متعلق به واثق عباسي چنين توصيف مي كند:



انشأتها بركة مباركة

فبارك الله في عواقبها... [50] .



«آبگيري مبارك ايجاد كردي پس خداوند بدان بركت دهد. هر چه آدمي آرزو كند در آن يافت مي شود و مردم در شگفتيهاي آن حيرانند، خداوند مانند آن را در هيچ جاي مشرق و مغرب به وجود نيامده است»

«در ميان باغ هاي به هم پيوسته مانند عروسي در برابر خواستگار خود جلوه گري مي كند. از هر سمت آن پيش روي زيبايي را مي بيني كه انگشت به دهان، حيران اين همه زيبايي و لطافت است».

«جزر و مد و تلاطم امواج جلوه ي خيره كننده اي در آن دارند، خداوند آن را مخصوص خليفه قرار داده است و عيبي را در آن نگذاشته است تا كسي بتواند بر آن ايراد بگيرد، گيتي همه زيبايي هاي خود را به آن هديه داده و خداوند خوبي صاحب آن را به كمال رسانده است».

اين آبگيرها و استخرها محل سرگرمي و بالهوسيهاي عباسيان و خوشمزگي دلقك هاي دربار بود مثلا روزي متوكل دستور داد عبادة، مخنث دربار را در سرماي زمستان در يكي از آبگيرها بيندازند و او را كه در آستانه هلاكت بود گفت به درآورند و بپوشانند سپس او را به خود نزديك ساخت و گفت:

چگونه اي و حالت چطور است؟.

عباده گفت: از آخرت برمي گردم!

متوكل خنديد و گفت: برادرم واثق را چگونه ديدي؟».

عباده گفت: از جهنم گذر نكردم.

متوكل خنديد و فرمان داد به او صله بدهند [51] .



[ صفحه 360]



يكي ديگر از سرگرمي هاي متوكل به اين صورت بود كه: ابوالعبر شاعر احمق را در منجنيقي مي گذاشت و دستور مي داد او را به هوا پرتاب كنند همين كه به بالا مي رسيد مي گفت: راه را باز كنيد! منجنيق آمد، سپس در آبگير مي افتاد و مانند ماهيان با تور صيد مي شد [52] .

به جاي اين كه متوكل وقت خود را در راه خدمت به ملت هاي مسلمان و شكوفايي آنان صرف كند و در راه بهبود وضعيت اجتماعي و اقتصادي مسلمين بكوشد و در زمينه هاي فرهنگي و فكري تلاش نمايد، زندگي خود را اين چنين با مسخرگان و مخنثان تباه مي كرد و كاخ هاي خود را مركز باده نوشي، فساد و آوازه خواني قرار داده بود.


پاورقي

[1] مروج الذهب، ج 4، ص 159.

[2] يكي از كاخ هاي متوكل به معني: گوارا سرا است (العصر العباسي الثاني، ص 55) و در معجم البلدان ضبط آن به صورت: بركوارا، و بركوان و بزكوار آمده است - م.

[3] الانباء في تاريخ الخلفاء (نسخه عكسي).

[4] الانباء في تاريخ الخلفاء.

[5] سير اعلام النبلاء، ج 8، ص 153. تاريخ الخلفاء، ص 349. و اخبر الدول، ص 116.

[6] سر اعلام النبلاء، ج 8، ص 153.

[7] ديوان البحتري، ج 3، ص 202.

[8] هارون الرشيد در سامرا نهري حفر كرد و آن را قاطول ناميد. ر ك: معجم البلدان، ج 3، ص 174 - م.

[9] نوعي از كشتي كه ساخت متوكل است. منتهي الارب، ج 1، ص 523. و تاج العروس، ج 10.

[10] احتمالا درهم صحيح است.

[11] الديارات، ص 102.

[12] نهاية الارب، ج 1، ص 406.

[13] «... متوكل پياپي قصر مي ساخت تا آن كه تعداد آنها به بيست كاخ رسيد كه عبارت بودند از: بركوار (خانه گوارايي)، شاه، عروس، بركه، جوسق (كوشك)، مختار، جعفري، غريب، بديع، صبيح، مليح، شبداز، قصور، جامع، قلايه، برج، متوكليه، بهو و لؤلؤة كه 274 ميليون درهم خرج آنها كرد. (العصر العباسي الثاني، شوقي ضيف، ص 55) - م.

[14] معجم البلدان، ج 2، ص 143.

[15] تاريخ طبري، ج 9، ص 212.

[16] نام متوكل جعفر بود.

[17] ديوان البحتري، ج 1، ص 41 - 40.

[18] نام دو كوه است.

[19] نام دو كوه است.

[20] سياره ي برجيس، اورمزد.

[21] كوه هاي «الصمان» در سرزمين بني تميم.

[22] نزديك مروه است كه ميان آنها سعي مي كنند.

[23] مشعرالحرام مراد است.

[24] ديوان البحتري، ج 2، ص 68.

[25] نام يكي از قصرهاي متوكل است.

[26] اشعار ابي علي البصير، ص 168 - 167 (به تحقيق يونس السامرائي).

[27] ديوان البحتري.

[28] معجم البلدان، ج 2، ص 143.

[29] ديوان جواهري.

[30] نام متوكل.

[31] تاريخ يعقوبي، ج 3، ص 222. الديارات، ص 103.

[32] الديارات، ص 3.

[33] نهاية الارب، ج 1، ص 406.

[34] ديوان البحتري، ج 2، ص 397.

[35] يكي از كاخ هاي متوكل.

[36] معجم البلدان، ج 3، ص 319 (ط بيروت، دار صادر).

[37] نام اسب معروف خسرو پرويز، پادشاه ساساني كه متوكل بر قصر خود نهاده بود.

[38] ديوان البحتري، ج 2، ص 398.

[39] معجم البلدان، ج 5، ص 70.

[40] معجم البلدان، ج 5، ص 71.

[41] معجم البلدان، ج 4، ص 192: ضبط غرد را درست نمي دانم بلكه مي پندارم «فرد» درست باشد. خداوند عالم است.

[42] ديوان البحتري، ج 1، ص 163.

[43] معجم البلدان، ج 3، ص 175.

[44] همان مدرك، ج 2، ص 328.

[45] الاوراق صولي، ج 2، ص 182.

[46] نهاية الارب، ج 1، ص 106.

[47] ديوان البحتري، ج 1، ص 35 و 36.

[48] نام متوكل جعفر و نهر نيز در عربي جعفر ناميده مي شود و در اين جا شاعر بركه را نهر فرض كرده است - م.

[49] دو ستاره ي مقابل يكديگر در آسمان.

[50] ديوان علي بن الجهم، ص 32.

[51] العقد الفريد، ج 6، ص 430.

[52] فوات الوفيات، ج 2، ص 356 (تأليف كتبي) و العصر العباسي الثاني، ص 501.