بازگشت

مناقب و مكارم اخلاق


امام هادي عليه السلام مانند آباء و اجداد خود گوهري پاك و بي آلايش داشته و تمام فضائل نفساني و سجاياي اخلاقي در وجود مباركش به نحو اتم و احسن نمايانگر بوده است همانگونه كه سائر ائمه از نظر مكارم اخلاقي نسبت به ديگران ممتاز و منحصر به فرد بوده اند چنانكه فرزدق در قصيده معروف خود كه در حضور هشام بن عبدالملك حضرت سجاد عليه السلام را مدح و تمجيد نموده گويد:



اذا رأته قريش قال قائلها

الي مكارم هذا ينتهي الكرم.



و صفحات تاريخ بهترين گواه اين مطلب است كه ائمه اطهار عليهم السلام در تمام كمالات و مراتب عاليه انسانيت نمونه و سرمشق تمام افراد بشر بوده و در اين مورد كسي را ياراي مقابله و مقايسه با آن ذوات مقدسه نبوده است با توجه بدين مقدمه ذيلا به شمه اي از فضائل و مناقب امام علي النقي عليه السلام به طور اجمال و اختصار اشاره مي گردد.

امام هادي عليه السلام در زهد و عبادت مانند اجداد گراميش همواره متوجه مبداء حقيقت بوده و در هر وضع و حالي كه براي او پيش مي آمد مردم او را در حال عبادت و تلاوت قرآن مشاهده مي كردند چنانچه مأمورين متوكل عباسي هنگاميكه شبانه به طور ناگهاني به منزل وي ريختند آن حضرت را ديدند كه تنها



[ صفحه 11]



در اطاقي در روي زمين كه ريگ و سنگريزه بود نشسته و جامه پشمي پوشيده و مشغول تلاوت قرآن است.

حائري گويد: و من شوقه عليه السلام بعبادة ربه لا يستقر باليل و لا ينام الا قليلا حتي يقوم و يتشاغل بالعبادة و يترنم بالقرآن بحزن و يبكي، و يبكي من سمعه، و يجلس علي الرمل و الحصي في جوف الليل و يشتغل بالعبادة و الاستغفار و تلاوة القرآن، و يحيي اكثر لياليه. [1] .

يعني آن حضرت از شوق عبادت پروردگارش شب را آرام نمي گرفت و جز اندكي نمي خوابيد تا اينكه برمي خواست و به عبادت مشغول مي شد و قرآن مي خواند و محزون مي شد و گريه مي كرد و هر كه مي شنيد او نيز گريه مي نمود و در دل شب روي ريگ و سنگريزه مي نشست و به عبادت و استغفار و تلاوت قرآن اشتغال مي جست و بيشتر شبها را احياء مي نمود.

همچنين در عضو و اغماض كه از جمله صفات بارزه كريمان است آن بزرگوار در حد كمال بود و از مفاد خبر تاريخي زير مي توان تا حدي به عظمت روح آن حضرت آگاهي پيدا نمود.

به نقل مسعودي بريحه عباسي كه در مكه و مدينه امام جماعت بود نامه هائي به متوكل نوشت كه اگر تو را علاقه و نيازي به حرمين است دستور بده تا علي بن محمد (عليه السلام) را از اينجا بيرون كنند زيرا او مردم را به سوي خود مي خواند و طرفدارانش هم زياد شده اند!

متوكل يحيي بن هرثمه را با نامه اي خدمت امام فرستاد و از وي دعوت نمود كه به سامراء نزد خليفه برود و نامه اي نيز به بريحه فرستاد كه از موضوع دعوت امام آگاه باشد.

موقعي كه امام هادي عليه السلام به سوي عراق راه افتاد بريحه براي بدرقه آن



[ صفحه 12]



حضرت به خدمت وي رسيد و عرض كرد من مي دانم كه شما از كار (نامه نگاري و سعايت) من آگاه هستيد اما بدانيد كه اگر شكايت مرا به متوكل و يا به يكي از نزديكان و پسران وي بكنيد قسم مي خورم كه من هم درختهاي خرماي شما را قطع مي كنم و دوستانتان را مي كشم و چشمه هاي زمين هاي شما را از بين مي برم و حتما اين كارها را انجام مي دهم:

امام متوجه بريحه شد و فرمود: اول شكايتي كه من از تو مي كنم امشب به خدا است و چون شكايت تو را به خدا كنم ديگر به خلق خدا از تو شكايتي ننمايم بريحه (كه به استجابت دعا و نفرين امام يقين داشت) به دست و پاي آن حضرت افتاد و گريه و زاري نمود و طلب عفو و اغماض كرد! حضرت ابوالحسن عليه السلام فرمود: تو را عفو كردم و از تقصيرت درگذشتم. [2] .

در مورد جود و كرم آن حضرت ابن شهرآشوب نقل مي كند كه ابوعمر و عثمان بن سعيد (وكيل امام دهم) و احمد بن اسحاق و علي بن جعفر الهمداني خدمت ابي الحسن عسكري عليه السلام رسيدند و احمد بن اسحاق از قرضي كه داشت شكايت نمود حضرت به وكيل خود فرمود يا اباعمرو به هر يك از آنها سي هزار دينار بده و سي هزار دينار هم خودت بردار! راوي گويد اين كار معجزه اي است كه جز ملوك كسي بر انجام آن توانائي ندارد و مانند چنين عطائي را (از كسي نديده و) نشنيده ام، همچنين اسحاق الجلاب گويد براي امام هادي در روز ترويه گوسفند زيادي خريدم و آنها را ميان اقرباء و نزديكان او تقسيم نمودم. [3] .

ابوهاشم جعفري گويد به من تنگي سختي رسيد و به خدمت ابي الحسن علي بن محمد عليه السلام رفتم و مرا اجازه ورود داد و چون نشستم فرمود اباهاشم كدام نعمت خدا را مي خواهي سپاسگزاري كني؟



[ صفحه 13]



راوي گويد: (در اثر ناراحتي و گرفتاري كه داشتم) روي درهم كشيدم و ندانستم چه بگويم! آنگاه حضرت شروع به سخن نمود و فرمود خداوند به تو ايمان نصيب نمود و در نتيجه بدنت را بر آتش حرام گردانيد و عافيت و تندرستي داد و در نتيجه براي اطاعت كردن تو كمك نمود و نعمت قناعت را به تو داد و بدين وسيله آبرويت را حفظ نمود؛ اي اباهاشم من براي اين ابتدا به تو سخن گفتم كه گمان كردم مي خواهي از چنين خدائي كه به تو اين نعمت ها را بخشيده به من شكايت كني و دستور دادم كه يك صد اشرفي به تو بدهند آنها را تحويل بگير. [4] .

در سيرت آن حضرت نوشته اند كه بسيار متواضع و فروتن بود و كارهايش را به دست خود انجام مي داد، علي بن حمزه گويد ابوالحسن ثالث را ديدم كه در روي زمين كار مي كرد و پايش گل آلود بود و عرق از بدنش مي ريخت! عرض كردم فدايت شوم پس خدمتكاران كجا هستند؟ فرمود يا علي كسي كه از من و پدرم بهتر بود در زمين خود كار مي كرد! عرض كردم آن شخص كه بود؟ فرمود رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤمنين و پدرانم كه همه آنها با دستهاي خود كار مي كردند و اين روش از عمل پيغمبران و مرسلين و اوصياء صالحين است. [5] .

و آن حضرت با اين همه تواضع و فروتني آنچنان هيبت و احتشامي در انظار مردم داشت كه هر كسي او را مي ديد بي اختيار در تجليل و احترام وي مي كوشيد، طبرسي از محمد بن حسن اشتري علوي روايت مي كند كه گفت من به اتفاق پدرم در منزل متوكل بوديم و من در آن موقع كودك بودم، گروهي از اولاد ابي طالب و بني عباس هم در آنجا حضور داشتند در اين اثنا ابوالحسن هادي عليه السلام آمدند و مردمان همگي به احترام او بپا خواستند تا آن حضرت وارد



[ صفحه 14]



منزل شد، آنگاه بعضي به بعضي گفتند ما براي چه او را احترام و تعظيم مي كنيم در حالي كه وي شريف تر از ما نيست و از جهت سن هم بزرگتر از ما نيست به خدا سوگند پس از اين براي او چنين احتراماني را نخواهيم نمود!

ابوهاشم جعفري به آنها گفت به خدا سوگند اگر او را ببينيد باز اين گونه احترامات را در حقش به عمل خواهيد آورد، پس از اندك زماني باري ديگر حضرت از منزل خارج شدند و مردم كه او را ديدند عموما از وي تجليل كردند! ابوهاشم گفت مگر شما گمان نمي كرديد كه ديگر او را احترام نخواهيد نمود؟

گفتند به خدا قسم ما نتوانستيم خودداري كنيم و بي اختيار در برابر او خاضع شديم. [6] .



[ صفحه 15]




پاورقي

[1] الامام علي الهادي عليه السلام تأليف دخيل ص 15.

[2] اثبات الوصيه ص 225.

[3] مناقب جلد 2 ص 448 و 450.

[4] امالي صدوق مجلس 64 حديث 11.

[5] الامام علي الهادي عليه السلام تأليف دخيل ص 20.

[6] اعلام الوري.