بازگشت

اصحاب و روات


امام هادي عليه السلام نيز مانند آباء گرامي خود اصحاب و روات داشته كه از آن حضرت نقل حديث نموده و شرح حال آنان در كتب رجال و حديث به طور تفصيل ثبت گرديده است و ذيلا به شرح حال چند تن از آنها اختصارا اشاره مي شود:

1- ابوهاشم داود بن قاسم جعفري از نوادگان جعفر بن ابيطالب بوده و در نزد ائمه عليهم السلام شخص مورد وثوق و عظيم الشأني بوده است، حضور پنج تن از آنان يعني از حضرت رضا تا مهدي قائم عليهم السلام را درك كرده و سيد بن طاوس او را جزو وكلاي ناحيه مقدسه شمرده است.

شيخ كشي در رجال خود مي نويسد: له منزلة عالية عند ابي جعفر و ابي الحسن و ابي محمد عليهم السلام. [1] .

يعني در نزد امام جواد و امام هادي و امام حسن عسكري عليهم السلام منزلت عاليه داشته است.

ابوهاشم مردي زاهد و متقي و صاحب ورع بوده و روايات زيادي از او نقل شده است و در مدح ائمه اطهار عليهم السلام اشعار خوبي گفته است چنانكه به ابياتي چند كه در هنگام بيماري امام هادي عليه السلام سروده در فصل شهادت آن حضرت



[ صفحه 101]



اشاره گرديد.

2- عبدالعظيم بن عبدالله الحسني كه از نواده هاي امام حسن مجتبي عليه السلام بوده و از محدثين بزرگ و علماي عالي مقام و بسيار زاهد و عابد و پرهيزكار بوده است و از اصحاب امام جواد و امام هادي عليهماالسلام محسوب شده و روايات زيادي از آنها نقل كرده است مرقد مطهرش در شهر ري زيارتگاه خاص و عام مي باشد و در كتاب حضرت جواد الائمه تأليف نگارنده مختصري از شرح حال او نگارش يافته و چون از اصحاب امام هادي نيز مي باشد لذا در اينجا هم فقط به نقل حديثي از او كه در مورد عرضه نمودن عقايد ديني خود به حضور امام هادي عليه السلام وارد شده اكتفاء مي نمايد.

به نقل شيخ صدوق و ديگران عبدالعظيم حسني گويد خدمت مولايم علي بن محمد عليهماالسلام وارد شدم و چون چشمش به من افتاد فرمود: اي اباالقاسم خوش آمدي حقيقة كه تو دوست ما هستي عرض كردم: يابن رسول الله مي خواهم دين خود را بر شما عرضه نمايم چنانچه مورد پسند باشد بر آن عقيده ثابت بمانم تا خداوند عزوجل را ملاقات كنم.

فرمود بياور، عرض كردم عقيده من اين است كه خداوند تعالي يگانه است و چيزي مانند او نيست و بيرون از دو حد نفي و تشبيه است (نه خدا را مي توان نفي كرد و نه به موجودات مي توان تشبيه نمود) و او جسم و صورت و عرض و جوهر (كه از لوازم و صفات مخلوقات است) نيست بلكه او پديد آورنده جسمها و تصوير كننده صورتها و آفريننده اعراض و جواهر و پرورنده هر چيز بوده و مالك و جاعل و بوجود آورنده آنها است، و معتقدم كه محمد صلي الله عليه و آله و سلم بنده و رسول او و خاتم پيغمبران است و پس از آن حضرت تا روز قيامت پيغمبر ديگري نخواهد آمد و شريعت او آخرين شريعت ها است و پس از آن تا روز قيامت شريعتي نخواهد بود و عقيده مندم كه پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم امام و



[ صفحه 102]



خليفه و صاحب امر اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام است و سپس به ترتيب حسن و حسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و سپس شما هستيد، اي مولاي من.

امام علي النقي عليه السلام فرمود پس از من نيز پسرم حسن خواهد بود و مردم چگونه خواهند بود نسبت به جانشين او؟

عرض كردم: مولاي من مگر او چطور است؟ فرمود براي اينكه مردم خود او را نبينند و جائز نيست نامش را ذكر كنند تا اينكه ظهور كند و زمين را پر از عدل و داد كند پس از آنكه از ظلم و جور پر شده باشد.

عرض كردم من نيز به (امامت او) اقرار دارم و مي گويم دوست آنها دوست خدا است و دشمن آنها دشمن خدا است و طاعتشان طاعت خدا و نافرماني آنها نافرماني خدا است و همچنين معتقدم كه معراج حق است و سؤال و جواب در قبر حق است و بهشت و دوزخ و صراط و ميزان حق اند و قيامت آمدني است و شكي در آن نيست و يقينا خداوند كساني را كه در قبرها است برانگيزاند و معتقدم كه فرائض واجبه پس از ولايت (خدا و رسول و ائمه اطهار عليهم السلام) نماز و زكوة و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر است.

حضرت فرمود: اي اباالقاسم به خدا اين (دين تو) دين خدا است كه آن را براي بندگانش پسنديده است و تو همچنان در اين عقيده ثابت باش و خدا تو را در دنيا و آخرت بر اين قول ثابت نگهدارد. [2] .

3- علي بن جعفر - در رجال كشي است كه او وكيل امام هادي عليه السلام و از اهل همينا (يكي از قراء اطراف بغداد) و بسيار مورد ثقه بوده است، بدخواهانش از وي در نزد متوكل سعايت كردند و متوكل دستور داد او را زنداني نمودند و



[ صفحه 103]



مدت زيادي در زندان بماند تا اينكه قصد كشتن او را نمود!

چون اين خبر به علي بن جعفر رسيد نامه اي از زندان به امام علي النقي عليه السلام نوشت كه اي مولاي من شما را به خدا در حال من نظري كنيد به خدا قسم مي ترسم كه (در عقيده و مذهب خود) شك كنم!

امام هادي عليه السلام در پاسخ نامه او نوشت كه شب جمعه درباره تو دعا خواهم نمود، چون جمعه فرارسيد در اثر دعاي آن حضرت متوكل را تبي عارض شد و رفته رفته رو به شدت نهاد به طوري كه روز دوشنبه براي او بانگ و شيون نمودند!

متوكل دستور داد كه زندانيان را آزاد نمايند و يك يك آنها را نزد وي نام مي بردند و مخصوصا درباره علي بن جعفر سفارش نمود كه آزادش كنند و از او حليت بخواهند! علي بن جعفر از زندان آزاد شد و به دستور امام به مكه رفته و در آنجا مجاور گرديد و متوكل (در نتيجه آزاد نمودن زندانيان مخصوصا علي بن جعفر) بهبودي حاصل نمود. [3] .

4- حسين بن سعيد اهوازي - از حضرت رضا و امام جواد و امام هادي عليهم السلام روايت نموده و سي كتاب تصنيف نموده است برادرش حسن نيز ثقه بوده و علاوه بر اينكه شخصا پنجاه كتاب تصنيف نموده در مورد سي كتابي هم كه حسين تصنيف كرده شركت داشته است و شيخ نجاشي كتابهاي او را چنين نوشته است: كتاب الوضوء - كتاب الصلوة - كتاب الزكوة - كتاب الصوم - كتاب الحج - كتاب النكاح - كتاب الطلاق - العتق و التدبير و المكاتبه - الايمان و النذر - التجارات و الاجارات - الشهادات - الصيد و الذبايح - المكاسب - الاشربة - الزيارات - التقيه - الرد علي الغلاة - المناقب - المثالب - الزهد - المروة - حقوق المؤمنين و فضلهم - تفسير القرآن -



[ صفحه 104]



الوصايا - الفرائض - الحدود - الديات - الملاحم - الدعاء. [4] .

5- يعقوب بن اسحاق معروف به ابن السكيت از خواص اصحاب امام جواد و امام هادي عليه السلام است ثقه و عظيم الشأن بوده و در لغت و شعر و ادب و علم نحو مهارت كاملي داشته است، متوكل او را براي تأديب پسران خود (معتز و مؤيد) گمارده بود روزي از وي پرسيد آيا اين دو پسر من در نزد تو بهترند يا حسن و حسين پسران علي!!!

ابن سكيت شروع كرد به نقل فضائل حسنين عليهماالسلام و متوكل فرمان داد غلامانش او را زير پا افكندند و لگدمال كردند و آنگاه به خانه اش بردند و او فرداي آن روز وفات يافت و به روايتي در پاسخ متوكل گفت قنبر غلام علي در نظر من بهتر از تو و پسران تو است متوكل خشمگين گرديد و دستور داد زبانش را از قفايش بيرون كشيدند و با آن وضع فجيع در سنه 244 به درجه رفيعه شهادت رسيد و او را به جهت كثرت سكوتش ابن السكيت مي گفتند و عجب اينكه او مردم را هميشه از لغزش زبان برحذر مي داشت چنانچه گويد:



يصاب الفتي من عترة بلسانه

و ليس يصاب المرء من عترة الرجل



فعثرته في القول تذهب رأسه

و عثرته في الرجل تبرء عن مهمل [5] .



يعني جوان از يك لغزش زبانش صدمه مي بيند و صدمه مرد از لغزش پا نيست.

پس لغزش او در سخن سر او را مي برد اما آسيب وي از پا پس از مدتي بهبودي يابد.

ولي در اثر غيرت ديني و محبت اهل بيت عليهم السلام عليرغم قولش خود را به كشتن داد.

6- خيران خادم - در مجالس المؤمنين است كه از اصحاب ابي الحسن



[ صفحه 105]



ثالث علي بن محمد عليهماالسلام بوده و ثقه است و از خيران روايت شده است كه گفت در زمان حضرت ابي جعفر محمد بن علي بن موسي عليهم السلام سفر حج نمودم و به يكي از ملازمان آن حضرت كه نزد او قرب و منزلتي داشت گفتم كه مرا به خدمت وي برساند.

چون به مدينه برگشتم آن كس خدمت امام رفت و مرا نيز همراه برد وقتي به در خانه رسيديم مرا گفت در اين مكان بنشين و خود از دربان اجازه گرفت و داخل خانه شد چون انتظار من طول كشيد نزديك دربان رفتم و از حال او پرسيدم و گفتند كه بيرون رفته است!

من متحير ماندم و در اين حال خدمتكاري از در خانه بيرون آمد و گفت تو خيران هستي؟ گفتم بلي!

گفت داخل خانه شو من داخل شدم و آن حضرت را ديدم كه بر سر صفه اي ايستاده است كه فرش بر آن نيست در اين اثنا غلامي آمد و جانمازي آورد و زير پاي آن حضرت انداخت تا بنشست و چون به او نگاه كردم مرا چنان هيبت و دهشت فراگرفت كه خواستم بدون پله كان به آن صفه بلند بالا روم حضرت اشاره فرمود كه از پله بالا بيا من بالا رفتم و سلام كردم جواب سلام را رد نمود و دستش را به سوي من دراز كرد و من دستش را گرفتم و بوسيدم و بر روي خود نهادم و مرا با دست خود بكشانيد و من مدتي دست او را گرفتم تا دهشت من برطرف شد و آنگاه دستش را رها نمودم و آن حضرت از من سؤالاتي فرمود و من يادم آمد كه ريان بن شبيب به من سپرده بود كه خدمت حضرت سلام برسانم عرض كردم كه غلام شما ريان سلام رسانيده و تقاضاي دعائي در حق خود و فرزندش نموده است.

امام عليه السلام در حق ريان دعاء نمودند ولي درباره پسرش دعاء نفرمودند! من آن حضرت را وداع كرده و از خدمتش مرخص شدم و نزديك در شنيدم كه به



[ صفحه 106]



خادمش سخني فرمود ولي مضمون آن را درست نفهميدم و چون خادم در اثر من بيرون آمد از او پرسيدم كه حضرت چه مي فرمود؟

گفت درباره پسر ريان مي فرمود كه هذا ولد في بلاد الشرك فلما اخرج منها صار الي من هو شر منهم، فلما اراد الله ان يهديه هداه. يعني اين پسر در بلاد شرك ولادت يافته و چون از آنجا بيرون شده به سوي كسي رفته كه از آنها بدتر بوده و هر گاه كه خدا بخواهد هدايتش كند هدايت مي نمايد.

و خيران را مجموعه اي است در بيان مسائلي كه آنها را از آن حضرت و از امام ابوالحسن ثالث روايت نموده است. [6] .



[ صفحه 107]




پاورقي

[1] رجال كشي ص 571.

[2] امالي صدوق مجلس 54 حديث 24.

[3] رجال كشي ص 606.

[4] مجالس المؤمنين جلد 1 ص 423.

[5] منتهي الآمال جلد 2 ص 264.

[6] مجالس المؤمنين جلد 1 ص 409 - رجال كشي ص 609.