جريان شهادت حضرت امام علي النقي
مسعودي در كتاب اثبات الوصيه مي نگارد : حضرت امام علي النقي عليه السلام در سنه ي (254) هجري وفات يافت و در موقع وفات فرزند خود حضرت امام حسن عسكري عليه السلام را خواست ، نور و حكمت خدا و شمشير و امانت هاي پيامبران عليهم السلام را به آن حضرت تسليم نموده او را وصي خود قرار داد و ...
صدوق رحمه الله مي نگارد : معتمد عباسي كه برادر معتز بود حضرت امام علي النقي عليه السلام را مسموم نمود .حضرت هادي عليه السلام در موقع شهادت غريب و تنها بود و غير از امام
[ صفحه 79]
حسن عسكري كسي بالين آن بزرگوار نبود .
موقعي كه حضرت امام علي النقي عليه السلام از دنيا رفت عموم امراء و اشراف حاضر شدند .
حضرت امام حسن عسكري عليه السلام در مصيبت پدر بزرگوار خويش گريبان چاك زد و شخصاً متوجه غسل و كفن و دفن آن حضرت گرديد و آن امام شهيد را در آن حجره اي كه محل عبادت آن بزرگوار بود به خاك سپرد .
موقعي كه حضرت امام حسن عسكري عليه السلام در مصيبت پدر بزرگوارش گريبان چاك زد گروهي از افراد جاهل و احمق به حضرت عسكري اعتراض كردند و گفتند : شايسته نيست كسي در مصيبت گريبان چاك نمايد .
امام عسكري در جواب آنان فرمود : شما از احكام دستورات خدا چه اطلاعي داريد ؟ ! در صورتي كه حضرت موسي ابن عمران عليه السلام با اينكه پيامبر بود در مصيبت برادر خود هارون گريبان چاك زد .
نيز مسعودي در كتاب اثبات الوصيه مي نگارد : گروهي كه در موقع شهادت حضرت هادي نزد آن برگزيده ي خدا حضور داشتند گفتند : ما نزد حضرت امام علي النقي بوديم ، بني هاشم و بني عباس هم حضور داشتند ، گروهي از شيعيان نيز حاضر بودند.
موضوع امامت كه پس از حضرت هادي چه كسي امام است براي آن جمعيت ظاهر و هويدا نبود ، فقط آن افرادي كه مورد وثوق و اعتماد امام علي النقي بودند و آن حضرت امامت حضرت امام حسن عسكري را در حضور ايشان تثبيت و تنصيص كرده بود
[ صفحه 80]
از موضوع امامت حضرت عسكري با اطلاع بودند .
آن گروهي كه درباره ي امام بعد از حضرت هادي در شك و ترديد و مصيبت زده بودند نقل كرده اند كه ناگاه ديديم خادمي از خانه بيرون آمد و خادم ديگري را صدا زد و گفت : اي رياش !
اين نامه را مي گيري و نزد اميرالمؤمنين مي بري و به فلان شخص مي گوئي : اين رقعه را حسن بن علي داده .
همين كه مردم نام مبارك حضرت امام حسن عسكري (ع) را شنيدند سربلند كردند كه شايد آن بزرگوار را ببينند ، ناگاه ديدند دري از صدر رواق باز شد و خادم سياهي از آن خارج گرديد و به دنبال آن خادم حضرت امام حسن عسكري عليه السلام در حالي بيرون آمد كه (از مصيبت پدر بزرگوار خود) افسوس مي خورد ، سر مباركش برهنه ، جامه ي چاك زده ، ملحم سفيد رنگ ( به ضم و سكون لام و فتح حاء ) كه يك نوع لباسي بوده در برداشت . صورت مباركش عيناً نظير صورت پدر بزرگوارش بود .
فرزندان متوكل كه بعضي از آنان وليعهد بودند در خانه ي آن حضرت حضور داشتند ، همين كه نظر آنان به حضرت امام حسن عسكري افتاد عموماً از براي احترام آن بزرگوار از جاي برخواستند .
موفق بن متوكل كه وليعهد بود به جانب امام عسكري عليه السلام شتافت و آن حضرت هم متوجه وي گرديد ، موفق دست به گردن حضرت عسكري درآورد و با آن بزرگوار معانقه نمود و گفت : مرحبا به پسر عمويم !
[ صفحه 81]
آنگاه حضرت عسكري در ميان دو در رواق جلوس كرد و عموم مردم در مقابل آن برگزيده ي خدا نشستند .
قبل از اينكه امام عسكري وارد شود آن خانه از كثرت قيل و قال و گفتگو نظير بازار بود ولي موقعي كه حضرت امام حسن وارد شد و نشست مردم همه ساكت شدند و صدائي جز صداي عطسه و سرفه شنيده نمي شد.
در همين موقع بود كه كنيزكي از اندورن خارج شد و براي حضرت امام علي النقي عليه السلام گريه و زاري مي كرد .
حضرت عسكري عليه السلام فرمود : كسي نيست كه اين كنيزك را ساكت نمايد ؟ ! بعضي از شيعيان متوجه آن كنيزك شدند و او وارد اندورن گرديد .
پس از اين جريان بود كه خادمي بيرون آمد و در مقابل حضرت عسكري ايستاد ، آنگاه امام عسكري از جاي برخاست و جنازه ي مبارك حضرت امام علي النقي عليه السلام را بيرون آوردند حضرت عسكري عليه السلام با جنازه ي پدر بزرگوارش حركت نمود جنازه ي مقدس امام علي النقي را بردند تا به خياباني رسيدند كه مقابل خانه ي موسي بن بغا بود .
در همين موقع بود كه معتمد بر جنازه امام علي النقي نماز خواند . قبل از اينكه جنازه ي حضرت هادي را از اندرون خارج كنند حضرت عسكري به جنازه ي مبارك پدر بزرگوارش نماز خوانده بود . بعد از اين جريان بود كه جنازه ي مبارك حضرت هادي عليه السلام را در يكي از خانه هاي آن حضرت به خاك سپردند .
[ صفحه 82]