بازگشت

قتل متوكل عباسي


در كتاب هدية الانام از حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام روايت مي كند كه فرمود : دهمين خلفاي بني عباس كافرترين ايشان خواهد بود كسي او را خواهد كشت كه اختصاصش از همه ي مردم به وي بيشتر خواهد بود (يعني فرزندش منتصر) .

شيخ طوسي رحمه الله از ابومفضل شيباني روايت مي كند كه گفت : يك روز منتصر از پدرش متوكل شنيد كه به حضرت فاطمه ي زهرا عليها السلام دشنام و ناسزا مي گفت .

منتصر اين موضوع را براي يكي از علماء نقل كرد و از او براي كشتن متوكل اجازه و فتوا خواست ؟

آن شخص عالم در جوابش گفت : قتل متوكل براي اين كه به حضرت زهرا ناسزا گفته واجب شده ، ولي كسي كه پدر خود را بكشد عمر طولاني نخواهد كرد ! !



[ صفحه 104]



منتصر گفت : اگر كشتن پدرم متوكل اطاعت و فرمان برداري خداي توانا باشد من باكي از اين ندارم كه عمرم طولاني نباشد !

دميري (به فتح دال و كسر ميم) درباره ي كشته شدن متوكل مي نگارد : وي بغض حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام را داشت و نسبت به آن بزرگوار بدگوئي مي كرد .

متوكل در يكي از روزها برحسب عادت خود نام علي عليه السلام را برد و به آن برگزيده ي خدا جسارت نمود .

منتصر كه پسر متوكل بود در آن مجلس حضور داشت . همين كه شنيد پدر به حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام جسارت كرد رنگ منتصر ديگرگون و فوق العاده ناراحت و بر پدر خود خشمناك گرديد .

متوكل كه يك چنين انتظاري را از پسر خود نداشت پس از اينكه منتصر را به باد كتك و ضرب و شتم گرفت اين شعر را انشا كرد .



غضب الفتي لابن عمه

رأس الفتي في حرامه



پس از اين جريان بود كه منتصر درصدد قتل پدر خويش برآمد و غلامان خصوصي متوكل را از براي كشتن وي مهيا و آماده كرد .

يكي از شب ها كه متوكل با ياران خصوصي خويش در قصر خود مشغول شرب خمر و غرق درياي مستي بود بغاء صغير داخل قصر شد و ياران متوكل را مرخص نمود ، همه خارج شدند مگر فتح بن خاقاك .



[ صفحه 105]



در همين موقع بود كه غلاماني كه براي كشتن متوكل آماده بودند با شمشيرهاي كشيده داخل شدند و بر متوكل حمله كردند .

وقتي فتح بن خاقان با اين منظره مواجه شد فرياد كشيد : واي بر شما ! چرا اميرالمؤمنين را مي كشيد ؟ پس از اين فريادها خود را بر روي متوكل افكند .

غلامان اعتنائي نكردند و با شمشيرها كشيده فتح بن خاقان و متوكل را به جزاي خود رسانيدند همين كه كار ايشان را ساختند نزد منتصر برگشتند و او را براي مقام خلافت و سلطنت سلام و تبريك گفتند .

سه ساعت از شب چهارشنبه سوم يا چهارم ماه شوال سنه ي (247) دويست و چهل و هفت هجري گذشته بود كه قتل متوكل واقع شد .