بازگشت

ترجمه زيارت جامعه


«درود بر شما اي خاندان نبوت و جايگاه رسالت و (مركز) آمد و شد



[ صفحه 73]



فرشتگان و محل فرود وحي و مكان رحمت و گنجوران دانش و غايت خويشتنداري و حلم و بنيانهاي كرم و رهبران امتها و صاحبان نعمتها و ريشه هاي نيكان و ستونهاي گزيدگان و تربيت كنندگان بندگان و اركان كشورها و دروازه هاي ايمان و امينان خداي رحمان و تبار پيامبران و گزيده ي رسولان و عترتي منتخب پرورگار جهانيان، و رحمت و بركات خدا بر شما باد!

درود بر پيشوايان هدايت و چراغهاي (روشن) در ظلمت و پرچمهاي پرهيزگاري و صاحبان عقل و خرد و پناه مردمان و وارثان پيامبران و نمونه هاي برتر و دعوت نكو و حجتهاي خداوند بر مردم دنيا و آخرت و اولي و رحمت و بركات خدا بر شما باد!

درود بر جايگاههاي معرفت خدا و خانه هاي بركت خدا و معدنهاي حكمت خدا و پاسداران سر خدا و حاملان كتاب خدا و جانشينان پيامبران خدا و فرزندان رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و رحمت و بركات خدا بر شما باد!

درود بر دعوت كنندگان به خدا و راهنمايان به خشنوديهاي خدا و پايداران در فرمان خدا و كاملان در محبت خدا و مخلصان در توحيد خدا و ياوران امر و نهي خدا و بندگان گرامي كه در گفتار بر خدا پيشي نگرفتند و به فرمان او كار مي رانند و رحمت و بركات خدا بر شما باد»!

آن حضرت در اندرز به يكي از دوستان خود فرمود:

«اي فتح! آن كه فرمان آفريدگار را گردن نهاد از خشم آفريده به خود باك راه نداد و آن كه آفريدگار را به خشم آورد، يقين كن كه آفريدگار خشم آفريده را بر وي مستولي بدارد، و آفريدگار وصف نشود جز بدانچه خويشتن را بدان وصف كرده است و كجا توصيف شود آفريدگاري كه حواس از يافتنش



[ صفحه 74]



و گمانها از رسيدن به او و آنچه در دل مي گذرد از توصيفش و ديدگان از احاطه به او، درمانند.

والاست از آنچه وصف كنندگان، توصيفش مي كنند و برتر است از آنچه ستايندگان مي ستايندش. در نزديكي اش دور گردد و در دوري اش نزديك، در دوري اش نزديك است و در نزديكي اش دور، كيفيت (چگونگي) را او چگونگي بخشيد پس گفته نشود خود او چگونه است؟ و مكان را او پديد فرمود پس گفته نشود خود او كجاست؟ چون او از چگونگي و كجايي (مكان) به دور است» [1] .

و نيز فرمود:

«هر كه خداي را بپرهيزد در امان نگاه داشته شود و هر كه خدا را فرمان برد، مورد اطاعت قرار گيرد و هر كه آفريدگار را اطاعت كند از خشم مخلوق نترسد، هر كه از مكر خدا و دردناك گرفتنش ايمن شد گردن كشي كرد تا آنجا كه قضاي خدا و امر نافذش بر وي فرود آمد و هر كه دليلي روشن از پروردگارش داشته باشد دشواريهاي دنيا بر وي سبك آيد و گر چه تكه تكه شود و پراكنده گردد. سپاسگزار به خود سپاس سعادتمندتر است از نعمتي كه باعث سپاس شده زيرا نعمت كالاي اين جهاني است و سپاس نعمت دنيا و آخرت است.

خداوند دنيا را سراي آزمايش و آخرت را خانه ي فرجام قرار داد و بلاي دنيا را وسيله ثواب آخرت گرداند و ثواب آخرت را عوض بلاي دنيا قرار داد. ستمگر بردبار بسا كه به وسيله ي حلم خود از ستمش گذشت شود و حق دار نابخرد بسا كه به سبكسري خود نور حق خويش را خاموش سازد.



[ صفحه 75]



هر كه از روي دوستي به تو نظري دهد همه جانبه اطاعت او كن.

هر كه قدر خود نداند از شر او خود را آسوده مدان. دنيا بازاري است كه مردمي از آن سود برند و مردمي ديگر زيان بينند» [2] .

«جدل دوستي قديم را تباه سازد و گره استوار (در راه دوستي) پديد آرد، كمترين چيز در جدل برتري جستن است و همين برتري جستن از عوامل قطع رابطه است».

«نكوهش، كليد دشمني است، با اين حال از حقد و كينه بهتر است».

به مردي كه پيش آن حضرت فرزندش را نكوهش كرد، فرمود: عقوق مرگ فرزند است براي پدر.

و نيز فرمود: شب زنده داري گواراتر از خواب است و گرسنگي در خوبي خوراك بيفزايد. (آن حضرت اين سخن را در تشويق بر نماز شب و روزه گرفتن فرمود).

«ياد آر مرگ خويش را در ميان خانواده ات كه نه پزشكي تو را در آن هنگام از مرگ باز مي دارد و نه دوستي تو را سود مي رساند».

«خشم بر آن كه مالك اويي، پستي است».

«حكمت در سرشتهاي فاسد، كامياب نشود».

«بهتر از خير و نيكي، كننده ي آن است و زيباتر از زيبا گوينده ي آن و برتر از دانش، حامل آن است و بدتر از شر، جلب كننده ي آن و خوفناك تر از ترس، آن كه بر آن سوار است».

«تو را از حسد پرهيز مي دهم كه - آثار- آن در تو آشكار مي گردد ولي در دشمنت كارگر نمي شود».



[ صفحه 76]



«اگر زماني برسد كه عدل در آن بر ستم غلبه داشته باشد حرام است كسي به ديگري گمان بد ببرد مگر آنكه كاملاً آگاهي پيدا كند و اگر زماني برسد كه ستم در آن بر عدل چيرگي داشته باشد كسي نمي تواند به ديگري گمان خوب ببرد تا زماني كه به خوبي آن كس علم پيدا نكرده است» [3] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 50، ص 177 - 178.

[2] في رحاب ائمة اهل البيت عليهم السلام، ج 4، ص 180.

[3] في رحاب ائمة اهل البيت عليهم السلام، ج 4، ص 181.