بازگشت

ضرورت شناخت ائمه شيعه


به نام خدا

دنياي سياست، دنياي عجيبي است، استعمار، استحمار در چهره هاي گوناگون خود، مردم را تهي و پوچ مي سازد خاصه آنان كه داراي ذخايري از فرهنگ مادي و معنوي مي باشند. دنياي اسلام، مفاخر ارزشمندي به جهان بشريت تقديم داشته است، مفاخري كه شناخت آنها اجتناب ناپذير بوده و ناچار از شناسايي آنها هستيم، البته اين ضرورت به حكم عقل است نه ضرورتي جبري كه سرنوشت انسان را به شكل قالب مي سازد بلكه مي توان آن را شناختي ضروري اختياري ناميد. همانگونه، كه ادامه حيات، تنفس را ايجاب مي كند شناخت فرهنگ معنوي، حيات روحي و معنوي را موجب مي شود بنابر اين آگاهي از فرهنگ معنوي از لوازم استمرار حيات فكري و ابقاء مجسمه فضيلت است. فرهنگ شيعي، داراي فراز و نشيب هايي است كه شناسائي و شناساندن آن به نسل امروز از وظائف مهم و رسالت هاي خطير به شمار مي رود، نسلي كه در آستانه ي سقوط به دره هولناك عقايد انحرافي و ارتجاعي است، رهبران مكاتب فلسفي و فكري برآنند تا



[ صفحه 8]



هر چه بيشتر دام هاي خود را گسترده تر و فريبنده تر سازند و در راه تامين مصالح شخصي خود، بهرگونه توليد عقيده و ايده ايي دست مي زنند و هدف آن كه نسل امروز را هر چه بيشتر آماده بلعيدن سردمداران استعمار قرار دهند. و تلاشگرآنند كه نسلي بسازند تهي و پوچ، رانده وامانده، شناخت فرهنگ شيعي همانطور كه گفته شد رسالت تحقيقي هر شيعه وظيفه مند است و چون تشيع ابعادي گسترده در افق پهناور فكر و انديشه دارد شناخت آن وظيفه هر انسان پاكباز و حقيقت جويي است.

متاسفانه جامعه ي آشفته شيعه تاكنون موفق به ترسيم خطوط اصيل چهره پيشوايان خود نشده است.

و به قول شهيد دكتر شريعتي:

شيعه بودن مسئوليت هاي سنگيني را بر دوش انسان مي نهد، مسئوليتي كه از همه مسئوليت هايي كه مكتب هاي آزادي خواهي، عدالت خواهي و آزادي بخش بر دوش معتقدان و پيروان خود مي نهند سنگين تر است.

شيعه بودن تنها به معناي دوست داشتن امامان شيعي و يا شناخت آنها به ترتيب شماره نيست، زيرا دوست داشتن نوعي احساس است و شناخت يك كوشش ذهني، در صورتي كه تشيع به معناي پيروي كردن در حقيقت عمل است و حركت، پيروي از پيشوايان راستين اسلام در خود كلمه شيعه و لفظ تشيع نهفته است. البته لازمه اين پيروي، شناخت است و لازمه شناخت دوست داشتن اما آنچه معني تشيع را تحقق خارجي مي بخشد پيروي از انديشه، از



[ صفحه 9]



روش زندگي از روش كار، از نحوه جهاد و از تحمل نمودهاي عالي انساني علي و فرزندانش مي باشد.

تاسف اينجاست كه ما ملتي كه افتخار بزرگ انتساب به علي و مكتب اهل بيت را داريم. و اين بزرگترين ميراثي است كه ملت ما داراست و بزرگترين افتخار تاريخي است كه مي تواند بدان بنازد و بالاخره بزرگترين سرمايه ي اميدي است كه مي تواند بوسيله آن به آگاهي، بيداري و حركت و رهايي برسد. اما در عين حال مي بينيم كه با داشتن اين امتيازات و افتخارات هنوز هيچگونه دگرگوني و حركتي بوجود نيامده است. اين است كه ما فقط در مرحله دوست داشتن ظاهري مانده ايم و حتي به مرحله شناخت هم نرسيده ايم!

يكي از ابعاد بسيار با شكوه و آموزنده زندگي پيشوايان اسلام، رفتارشان با دشمنان خودشان مي باشد. چرا كه اگر كسي بخواهد در هر نسلي و عصري، از اهل بيت پيروي كند نه اينكه فقط درباره آنها كتاب بنويسد، مدح و ستايش كند يا شعر بگويد، يا آواز بخواند و يا احساسات به خرج بدهد! بلكه چنانچه تا حدي كه عملا مي تواند، هر چند با فاصله بسيار زياد، اما بهر تقدير در جهت و مسيري كه آنها نشان داده اند، بخواهد از آنان پيروي كند، بي ترديد بايد مشكلات و محروميت هايي را تحمل كند. دشمنان قسم خورده و ريشه دار اسلام كه همواره در استخدام استعمار و زد و بندهاي بيگانه مهارتي شگفت يافته اند در طول تاريخ همواره از تجلي احساس گرايش به علي و فرزندانش جلوگيري كرده و با دستياري دوستان ناآگاه و جاهل به سركوبي احساس و انديشه ي مردمي پرداختند. نقش راويان



[ صفحه 10]



و محدثين نيز در تصوير چهره پيشوايان اسلام وصف ناپذير است، اينان به استثناي افرادي انگشت شمار، ناخودآگاه به استعمار كمك كرده اند از مجموع مضامين روايي گاهي چنان روايات چندش آور و ناباور ذكر مي شود كه انسان را به ياد تحريف گران و دروغ پردازان يهود و مسيحيت در مورد تورات و انجيل مي اندازد. حتي گاهي دست غرض ورزان و خيانت پيشگان در ترسيم چهره امامان، نقش منحوس و منفور را مي آفريند كه گويي خداي ناكرده اينان آن اسوه ها و الگوهايي كه قرآن به توصيفش مي پردازد نيستند بلكه دست نشانده هاي خليفه و اجير آنها در مسير تحقق هدفهاي غاصبان خلافتند.

ناگفته نماند كه در اين كتاب كه محصول تلاشي پي گير است بي شك عاري از عيب و اشكال نيست بلكه شايد در همين و جيزه نگاشته هايي باشد كه به وي تحريف يا لااقل سستي دهد اما كوشش گرديده تا آنجا كه ممكن است اصيل ترين منابع دست دوم را با منابع دست اول و آبهاي روان اما كدر را با آبهاي زلال سرچشمه مقايسه نمايم و خالص ترين خبر را استخراج نمايم.

مع الوصف يقين دارم كه اين كوشش كامل نبوده است بلكه آنچه در توان داشته ام بكار برده ام. در تدوين اين كتاب به كتابهاي اصلي تاريخي رجوع كرده و مطالب پراكنده اي را كه در آنها درباره زندگي امام دهم (علي الهادي) وجود دارد، جمع آوري و ترجمه دقيق نموده ام.

البته بايد يادآور شوم كه آنچه ما از امام انتظار داريم نشان دادن راه زندگي و چگونگي عمل و حركت در اين مسير تكاملي است.



[ صفحه 11]



پر واضح است كه تكيه ما در اين رهگذر بر اساس ناشناخته ها نيست بلكه به قدر كافي فرهنگ مشخص و شناخته شده اي در دست داريم و احتياجي به اندوخته هاي استعماري ديگران نداريم چون آبشخور ما از سرچشمه هاي جوشان و فياض تامين مي شود، بنابراين بايد چشم بصيرت باز نمود و تاريخ شكوهمندمان را ورق زده و شيوه ي پيشوايان بزرگ شيعه را مجريان اصول و حقوق و حدود اسلامند از لابلاي گرد و غبار تعصبات و خرافات بيرون آوريم و آن را مورد پژوهش و شناخت قرار دهيم تا صحيح را از سقيم تشخيص داده، مزين به زيور عمل صالح گرديم مسلما يكي از اين چهره هاي تابناك، امام هادي (ع) است.

اين نمود عالي انساني، نمونه ايده آل براي تمامي انسانها به ويژه ما شيعيان و سمبلي جاويد در تحريك حس فداكاري انسانهاي آگاه مي باشد هم اكنون كه بر سر چند راهي واقع شده ايم، ناچار بايد رهنمودهاي هاديان و مناديان الهي را در سرلوحه برنامه زندگي خود قرار دهيم. و بايد روش پسنديده آنان را كه سرشار از تقوي و اخلاق و فضيلت و پرورش وجدان زنده و آگاه است دنبال كنيم و در رفتار خود از روش پدران فداكار او كه از اولين و ضروري ترين عوامل پيروزي و رستگاري و بيداري امت مي باشند، الهام بگيريم. اينان بر ماديات زندگي فائق آمده و در جوي بالاتر از فضاي ماديات حركت كرده اند.



[ صفحه 12]



در مقدمه الغيبه الصغري نوشته استاد محمد الصدر و نگرش تحليلي او به قضاياي جاري در زمان امام هادي و امام حسن عسگري (ع)، با بينشي گسترده به تحليل اوضاع و در حقيقت به بررسي شيوه سياسي اين دو رهبر جهان اسلام و كيفيت ايستادگي و مقاومت اسطوره ايي در مقابل خناس هاي بني العباس و دفاع از حريم مقدس پيامبر و قرآن پرداخته و با شرح و نقدي عميق اوضاع حاكم را روشن ساخته است. وي متذكر مي شود كه اگر بخواهيم تاريخ اسلامي خاص خود را بررسي و به شناخت نايل شويم، به دشواريهايي آميخته با لغزش و خطاء مواجه مي شويم كه تصفيه و تنظيم عصاره ي بي آلايش آن نياز به تلاشي مبرم و انديشه اي پر وسعت دارد و اين به دلايلي است كه ذيلا به برخي از علت هاي مهم آن اشاره مي كنيم:

1- اولين انگيزه به حوادث تاريخي آن دوره ربط پيدا مي كند به اين معنا كه تاريخ و جنبش قهرمانان آن، امري است مبهم و پيچيده و مقيد.

زيرا پيشوايان ما (ع) در دوران مبارزات طولاني و اسلامي خود شيوه اي داشته اند كه با شيوه و خط مشي رژيم هاي غاصب و حاكم كه از تعاليم اسلامي منحرف بوده اند، تعارض و تفاوت داشته است. چرا كه رژيم هاي حكومتي كه تحت عنوان اسلام زمام امور را به دست مي گرفته اند و خلفا هم به اعتبار خليفة الرسول و (خلفاء الراشدين) بر مسند و مركز بزرگ حكومت



[ صفحه 13]



اسلامي تكيه داشته اند، حقيقت اسلام را ندانسته و نمي فهميدند و حوزه تفكر و سراچه قلبشان از چشمه سار اسلام سيراب نگشته و به حدود و ثغور و افق انديشه و عدالت اسلامي آگاهي نداشته و همواره خواهان انطباق احكام اسلام با ميزان فكر محدود و روح بي تحرك و غالبا ملوث خود بوده اند، مضافا اينكه افراد و عناصري منتصب از ناحيه خلافت و حاكم برگرده مردم و در رأس مناصب حساس، از نظر تفكر و انديشه ي اسلامي چندان بهتر از خليفه نبودند و خود را نيز برتر و بهتر نمي دانستند، لذا هيچگونه احساس حسادت و رقابت نسبت به خليفه در دل ناآگاهشان موج نمي زد.

به همين لحاظ موضع پيشوايان بر حق ما از ديدگاه فكر و انديشه و انطباق با مسائل خارجي كاملا در جهتي مغاير و مخالف با رژيم هاي حكومتي بوده است. موضعي قاطع و بي چون و چرا كه ناشي از حكومت و قدرت و توفيق الهي بود. بنابراين ائمه راستين اسلام (ع) داراي دو موضع اساسي سازش ناپذير و عدم همآهنگي و تناسب با هيئت حاكمه بوده اند.

موضع نخستين اينكه همواره خواهان (حداقل) منصب رهبري دولت اسلامي و بر عهده داشتن امامت امت و برپائي پرچم پيشوائي و ولايت و حضور خود در صحنه ي رهبري هواداران و پيروان خود با توجه به پايگاه هاي ملي و اسلامي كه در قلوب توده هاي مردم داشتند و اين همان چيزي است كه موجوديت خلفاي اموي و عباسي را سخت تهديد مي كرد و اركان اريكه ي



[ صفحه 14]



قدرت آنها را به لرزه درمي آورد و با تمام قدرت و نيرو از بيانات و شيوه ي عمل و رفتار ائمه بيم داشته و به همين دليل هميشه آنها را تحت اقدامات شديد امنيتي و تحت نظر و مراقبت قرار مي دادند.

موضع دوم: كه ناشي مي شود از تعهد و التزامي كه نسبت به نظارت در جامعه اسلامي است يعني تحقق امر به معروف و نهي از منكر و بهبود اخلاقي امت جدشان رسول خدا (ص) و احساس مسئوليتي كه در مقابل ازاله ي ظلم و انحراف و اختلافات خانمان سوز و مصالح شخصي كه متأسفانه در جامعه ي آن روز به چشم مي خورد.

بدين ترتيب ائمه (ع) با داشتن اين دو گونه موضع، خود را در مقابل پيامبر (ص) مسئول دانسته و احساس وظيفه الهي مي كردند تا فاسد را اصلاح و كژي امت اسلامي را به ميزان امكانات موجود در طول زندگي، اصلاح نمايند.

حضرات ائمه اطهار در تمامي اين رويدادها، شيوه اي را برمي گزيدند كه مصلحت جامعه آن روز اسلامي اقتضاء مي كرد. و همچون نگهبان و سايباني بودند كه با حفظ نظام جامعه و تحفظ شرايط و موقعيت هايي كه بي گدار جان مردم را در معرض خطر قرار ندهد، انجام وظيفه مي كردند.

مشي سياسي آنها در قبال مشكلات داخلي حكومت اسلامي و به واسطه حضور فرمانروايان و حكام منحرف ايجاد مي شد، موضع مراقبت و اصلاح گر و ناصح را به خود مي گرفتند كه نحوه سمت گيري



[ صفحه 15]



در نظارت، فرماندهان، وزراء، و خلفاء و قضات را به شدت به بيم و هراس مي كشاند اين است كه اقدامات امنيتي شديدي را فراهم مي ديدند و آنها را تحت نظر و فشار مي گذاشتند.

به خاطر اين دو موضع گيري و شيوه اسلامي كه ائمه معصومين (ع) در قبال رژيم حاكم به خود مي گرفتند، كينه و حسد سردمداران هيئت حاكمه بر عليه آنها برانگيخته مي شد، و بالطبع از نظر تئوري و عملي از آنها سخت برحذر بودند، زيرا امامان (ع) در هر فرصتي كه دست مي داد بي توجه به فشارهاي وارده بر خود از امكانات موجود به نفع جامعه استفاده مي كردند هر چند كه فشارهاي حاكم آسايش را از آنها گرفته نتيجتا اصلاحات آنها كاسته شده و نسبت به نيازهاي بزرگ اجتماعي اثر فعاليتهاي آنان كم نموده مي شد.

اينجاست كه مي بينيم ائمه (ع) حوزه ي فعاليتهاي خود را به ياران و اصحاب خود منحصر و محصور مي كردند و نيز ميزان اين فعاليتها رابطه معكوسي با ميزان فشارها داشت يعني هر وقت فشارها كاهيده مي شد فعاليتها افزوده مي گشت و يا مخفيانه به تلاش مي پرداختند. دايره فعاليتها با ضعف يا قدرت دستگاه معكوسا متناسب بود، يعني ضعف رژيم حاكم مساوي فزوني دايره فعاليت آنها بود، و هر گاه رژيم حاكم ضعيف مي گرديد، جلو پيشرفت امام گسترده شده و فرصتي براي كوشش و دعوت به جهاد و عمل بدست مي داد، چنان كه همين فرصت در زمان



[ صفحه 16]



امام صادق (ع) پيش آمد، چرا كه ايشان در زماني حيات داشتند كه رژيم غاصب امويان بدست عباسيان ستمگر افتاده بود. به همين لحاظ آن حضرت با نشر علوم اسلامي و تعاليم الهي موجب گسترش و توسعه فراوان آن گرديد.

و هر زمان كه دستگاه خلافت و يا ايادي و جيره خواران رژيم قدرتي پيدا مي نمودند، جلوي فعاليتهاي امام گرفته و مسدود مي شد و ديگر فرصتي براي تلاش و جهاد و دعوت به اسلام اصيل جز در دايره ايي تنگ و محدود پيش نمي آمد. مانند وقتي كه بردگان و تركان زمام امور را بدست گرفته و بر اريكه ي قدرت تكيه زدند كه در اين زمان ائمه (ع) را تحت كنترل شديد قرار دادند.

درست همان موضع و فرصت براي ياران و مجاهدين پيرو خط ائمه (ع) پيش مي آمد زيرا اگر براي امامان گشايشي در زمينه ي فعاليت دست مي داد آنها نيز گشايشي داشتند، و اگر ائمه در تنگنا و عسرت قرار مي گرفتند، امام پيروان صديقش را از صراحت در مخالفت با قانون حاكم و وضع موجود منع مي كرد.

چون رياست و رهبري گروه ها و ملت ها شخصا به عهده امام بود بهر تقدير مصونيت و احترامي از طرف رژيم حاكم براي او در نظر مي گرفتند تا مانع انگيزش افكار عمومي بر عليه آنها شود و حكومت ها ناچار بودند با همان تقديس و اكرام و اجلال كه مردم به آنها مي نگريستند، آنها نيز با همان ديد بنگرند.



[ صفحه 17]



موقعيت امام رضا (ع) تا امام حسن عسكري (ع) چنين بود، اضافه بر آن نوعي سياست همجواري از امام جواد تا بعد از او را خلفاء پيش گرفتند كه در آن نوع سياست مقرر گرديد تا آنها به دربار نزديك و در كاخ هاي مجلل اسكان داده شوند، هدف از تحقق اجراي چنين طرحي، جداسازي كامل امام از پايگاههاي توده ي مردم و كنترل و نظارت فعاليت آنان بود.

در چنين موقعيتي، ائمه (ع) گرچه ظاهرا در يك حصار امنيتي قرار داشتند ليكن شرايط اصحاب و پيروان و هر كس كه اظهار دوستي امامان شيعه را مي نمود بسيار وخيم و همواره تحت زجر و شكنجه هاي شديد حكام بودند كه حداقل آنها محروميت از امتيازات اقتصادي و فعاليت سياسي و اجتماعي بود. اين اوضاع دو نتيجه را منعكس مي سازد:

1- ابهام و تيرگي مشي سياسي و شيوه مبارزه اجتماعي امام و ياران ايشان است، شيوه ايي كه اگر ابرهاي ابهام در آسمان قداست آن نمي بود، افق هاي تاريخي گسترده اي را در برابر ديدگان ما باز مي كرد، ولي متأسفانه همچنان در برابر پژوهندگان تاريخ، اين پيچيدگي و پوشيدگي باقي مانده است.

2- طبيعي است كه انبوهي از تقارير و اعمال و گفتار ائمه ما و يارانشان محرمانه و مخفيانه مي باشد، به گونه اي كه هيچ روايت و خبري از دو نفر يا عده ي قليلي تجاوز نمي كرد و آنان نيز در پنهان داشتن آن از سوي امام تلاش مي كردند و هيچ حزب مخفي قادر به ثبت آن در اوراق تاريخ نبود...

از پروردگار منان جوئيم توفيق عمل به رهنمودهاي ائمه بر حق شيعه و پيشوايان اسلام را.

دريائي 30 / 9 / 54



[ صفحه 18]