بازگشت

ويژگيهاي سياسي امام


حضرت هادي سرشار از علوم نقلي و عقلي بود كه همسان پدران تابناكش پيوسته در راه تعليم و آموزش آن به طالبان علم و دانشجويان كوشا بوده است. اين پيشواي نيك سرشت چون پدران خود راه استوار و مستقيم و طريق حق و عدل و امن و ارشاد و هدايت را براي رهروان حقيقت و پويندگان راه سعادت روشن و مشخص ساخته و به آموزش و روشنگري جامعه مشغول بوده است و به همين جهت و جهات ديگر بود كه فرماندار خيانتكار مدينه، عبدالله بن محمد هاشمي از محبوبيت امام هادي در ميان مردم به تشويش و نگراني افتاد و براي خوش رقصي و تحصيل وجهه ي سياسي طي گزارشي، خليفه را از مقام اجتماعي امام مي ترساند، حكمران مدينه نسبت به امام خوش بين نبود، زيرا امام را مانع پيشرفت فساد و خيانتهاي خود مي پنداشت، او و دستياران اوباش و متملقش كوشش داشتند كه امام را از شهر مدينه دور سازند، تا با فراغت بال دست به اموال و نواميس مردم دراز كنند آنها پايه حكمراني و قدرت خود را بر تيره بختي اجتماع،



[ صفحه 40]



سرگرداني زنان بي پناه، اشك يتيمان گذاشته بودند و حضور پيشواي دهم شيعه را خار راه هدف خود مي دانستند. به همين جهت او و گروهي رذل به اشارت و پيروي از رئيس خيانت پيشه خود نامه ها بدين مضمون به متوكل نوشتند: اي متوكل بدان كه عده كثيري از مردم پيرامون علي هادي گرد آمده اند و روز به روز گرايش و توجه مردم به علي هادي بيشتر مي شود و او را امام و پيشوا خطاب مي كنند. بايد متذكر شد كه مردم آن روزگار هرگز به پيشوا يا رهبر معنوي يا مادي ديگر كمترين توجه را نداشتند و اين امر را با بينش و درك خود يافته بودند كه اگر رهبر و پيشوايي فاقد شايستگي و ارزش براي رهبري و فرماندهي باشد محكوم به نابودي و عدم توجه است. بدين سان حضرت هادي كه واجد ارزشهاي اخلاقي و لائق رهبري بود در اطرافش پروانه وار مي چرخيدند، او حقيقتا مردم را به راه راست هادي و رهبر بود، زندگي ساده و بي آلايشي داشت، و نمونه يك انسان كامل بود مردم به يكديگر مي گفتند علي هادي (ع) كه دختر زاده پيامبر و از فرزندان علي مرتضي (ع) است روشي انساني دارد: به راستي هميشه با مردم و در اعماق اجتماع است. اگر آئين اسلام اين است كه او رهبري مي كند پس «مفتي» شهر و، حكمران مكه و مدينه كه از خدا و رسولش بي خبرند، چه مي گويند؟

اين زمزمه ها، خورده گيري ها، انتقادها، دهان به دهان و گوش به گوش به بريحه كه در آن زمان امام جمعه حرمين بود و از خاندان عباسي به شمار مي رفت و عبدالله بن محمد كه حكمران بود مي رسيد، بريحه مردي مزور بود كه هر چه ريا و سالوسي به خرج مي داد، نمي توانست



[ صفحه 41]



مردم را به سوي خود جلب كند! حقه ها و نيرنگ هاي او را اجتماع خوب شناخت و دانست كه اين شياد و عوام فريب، حقه باز و معركه آراء و هوچيگر پليدي است.

اين عنصر خود فروخته، بلعم يا عور زمان پيشواي دهم اسلام است ولگردان و چاپلوسان دستگاه قدرت هم، از فرصت استفاده نمودند، يك سخن ساده و بي پيرايه امام را با شاخ و برگها به تعزيه گردانهاي خلافت عباسي بردند، هيئت حاكمه هم از آزار و تحقيرهاي بسيار نسبت به امام اجتناب نمي كرد روش زشت همچنان ادامه داشت، متوكل هم از ابتدا، با دودمان علي (ع) دشمن بود.

خبرها و گزارشها، خليفه تازه به دوران رسيده عباسي را نسبت به امام خشمگين تر ساخت و دستگاه جاسوسي او هر چه بيشتر شيعيان را كنترل مي كرد و بر آنها سخت مي گرفت.

اين فشارها، تعقيبها، قتل عامها، ترورها، جلادي ها همگي به نفع اصالت رسالت امام حكم مي كند و به وضوح نشان مي دهد كه شخصيت امام يك نمونه عالي و ممتاز انساني است كه توانسته است در محيط و قلمرو حكومتي عباسيان نفوذ و تأثير شايان توجهي بنمايد و اين خود مبين كمال صفات و لياقت او از هر جهت براي رهبري و زعامت توده امت مسلم است.

اوضاع و احوال سياسي و مداهنه و چاپلوسي كارگزاران سياست استحماري خلافت عباسي در مدينه، براي كسب امتياز مادي و تحصيل موقعيت سياسي از دستگاه خلافت و تبليغات ننگين اجتماعي و پشت پا زدن به همه شئونات معنوي و توسل به ماديت طاغوتي و ساير



[ صفحه 42]



عوامل ضد انساني و غير اسلامي سايه شوم خود را كم كم بر سر مسلمين مي افكند و بدون اينكه رسالت مقدس الهي كه رسالت تحقق و تجسم حق و عدل و تقوي و ساختن و پروردن وجدان آگاه انساني است به مرحله كمال برسد، در حال سقوط و انقراض بود، كه ناگهان نداي شيطاني متوكل، امام هادي را از مدينه منوره، شهري كه مركز تنويز و تحويل افكار و عقايد و كانون درخشنده اي بود كه از آن تشعشع نور اسلام و سازندگي و رزمندگي و مبارزه، ساطع مي گشت و پرچم افتخار و شكوهمندي آن در تمام نقاط آباد آن روزگار به اهتزاز درآمده بود، به سامرا مركز فرماندهي و جاه طلبي و شهوت راني خليفه هاي عباسي، انتقال داد.

اما، امام ساكت نمي نشيند كه در آنجا نيز براي اتمام و اكمال رسالت و مسئوليت خويش به پاي برمي خيزد و نور خدا را با كوشش ها و فعاليت هاي آگاهانه خود به اوج درخشندگي مي رساند.

يريدون ليطفئوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو كره الكافرون.