بازگشت

دلايل امامت


در جميع امامان شيعه حجت هاي قاطعه و بالغه و براهين روشن و درخشان، مشترك مي باشد. بنابر وصيت پيامبر اسلام، ائمه اطهار يكي بعد از ديگري به مقام ولايت نائل شدند. نشاني ها و قرينه ها و دلايل در هر عصر و زماني، بهمان زمان اختصاص دارد. اين شرايط و دلايل ثابت و آشكار مي كند كه امام زمان كيست؟ حجت عصر كدام است؟ مرجع و پناهگاه همه شيعيان در امر دنيوي و اخروي، چه كسي است؟ براي امامت و پيشوائي حضرت هادي (ع) دلايل بسيار نقل كرده اند كه در كتابهاي معتبر تاريخي و روايات و احاديث ثبت شده است.

از جمله نص هاي صريح و روشن اين است كه از حضرت جواد (ع) پرسيدند كه بعد از شما ولي امر كيست؟ فرمود بعد از من با فرزندم علي است و در جواب يكي ديگر از شيعيان فرمود من ميروم و بعد از وفات امر ولايت با فرزندم علي خواهد بود، چنانكه پس از وفات پدرم امور شما با من است. اينك بعد از من امور شما با فرزند من خواهد بود. حضرت هادي (ع) فاضل ترين دانشمند آن عصر و كاملترين و هوشمندترين خردمندان زمانه اش بود در زمان وي و بعد از او بيشتر دانشمندان اعصار و قرون اعتراف نمودند كه او شايسته تر



[ صفحه 49]



از ديگران به مقام امامت و ولايت الهي مي باشد.

از دلايل اثبات امامت حضرت هادي ظهور و صدور كرامات از ايشان است كه به اذن الهي صورت گرفته است. كتب سيره و تاريخ كرامات زيادي را از حضرت هادي نقل مي كنند كه ما شمه اي از اين امور را در اينجا يادآور مي شويم، قطب راوندي در خرائج و در كشف الغمه جلد سوم صفحه 184 از قول زرافه آجودان و رئيس دفتر مخصوص متوكل عباسي روايت مي كند كه مردي حقه باز و شعبده گر از هندوستان به دربار متوكل عباسي راه يافت، متوكل مردي عياش و خوشگذران بود به شعبده باز گفت آيا تو مي تواني با تردستي علي هادي (ع) را ميان مردم شرمنده سازي اگر اين مهم را انجام دهي، هزار درهم به تو جايزه مي دهم، شعبده باز، گفت دستور دهيد كه يك نان بسيار نازك و سبك (مانند نان لواش) تهيه كنند و بر سفره بگذارند و مرا نيز در كنار علي هادي (ع) قرار دهيد. نان را به دستور مذكور تهيه كرده و مجلس آراستند و علي هادي را نيز دعوت كردند امام بر سر سفره نشسته به طوري كه پشتي بلندي كه در متنش پيكره يك شير نقش بسته بود در سمت چپ حضرت واقع مي شد، مرد شعبده باز كنار حضرت نشست، علي هادي دست خود را به سوي نان دراز كرد كه ميل كند ناگهان مرد تردست، نان را از مقابل امام به پرواز درآورد، بار ديگر امام دست خود را به طرف نان دراز كرد



[ صفحه 50]



مجددا شعبده باز نان را از دسترسش جهانيد، به طوري كه مردم حاضر در مجلس از ديدن اين بيمزگي ها و شيطنت ها به خنده آمدند. حضرت از اين نقشه ها باخبر بود و مي دانست كه اين صحنه سازي ها و حقه بازيها براي درهم كوبيدن شخصيت وي طرح ريزي شده است. براي اينكه آن مرد خيانتكار و دغل كار و طماع به سزاي عمل زشت خود رسد امام با دست اشارتي به تصوير روي پشتي سمت چپ كرد و فرمود:

بگير او را، كه ناگهان پيكر منقوش روي پشتي از جا جست و تبديل به شيري نمايان و محسوس گشت و آن مرد شعبده باز را بلعيد و مجددا به جاي اول خود بازگشت. مردم از ديدن اين صحنه تعجب نمودند، نفس از كسي بيرون نمي آمد. امام راه خود را گرفت و رفت. متوكل خواهش كنان از حضرت استدعا نمود كه تو را به خدا سوگند مي دهم كه بفرمائيد آن شير مرد را باز گرداند. امام فرمود: به خدا سوگند كه اين مرد را هرگز نخواهي ديد و تو اي متوكل آيا مي خواهي دشمنان خدا را بر دوستان خدا مسلط سازي؟ و آنگاه از پيش متوكل بيرون رفت و ديگر كسي هرگز آن مرد خيانت پيشه و شعبده باز را نديد. روايت ديگري كه منسوب به ابن حجر مكي شافعي است در كتابش به نام صواعق المحرقه نقل مي كند و نيز قطب راوندي عين همان روايت را يادآور مي شود: در روزگار متوكل زني ادعا كرد كه زينب دختر حضرت زهرا (ع) هستم! او را به دستگاه خلافت بردند، خليفه گفت كه از زينب تا كنون سالها گذشته است با آنكه تو هنوز جواني! گفت: رسول خدا (ص) دست بر سرم كشيد



[ صفحه 51]



و دعا كرد كه در هر چهل سال جوانيم تجديد شود! خليفه بزرگان علوي و عباسيان و قريش را خواست؟ همه گفتند زن دروغ مي گويد! متوكل از امام هادي كه از همه نزديكتر به فاطمه بود در مورد آن زن جويا شد. حضرت فرمود گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است اگر در ادعاي خود راست مي گويد او را نزد درندگان بيافكنيد، زيرا اگر از فرزندان فاطمه باشد، درندگان هيچ گونه زيان و صدمه اي به او نمي زنند. متوكل رو به زن كرد و گفت چه مي گويي آيا حاضري چنين آزمايشي انجام شود؟ او گفت: شايد او مي خواهد مرا بكشد امام فرمود: هم اكنون عده زيادي از فرزندان امام حسن و امام حسين در اينجا حضور دارند هر كدام را كه مايليد مي توانيد به نزد درندگان بياندازيد تا موضوع روشن شود.

بعضي از كوته نظران اظهار داشتند كه چرا اين آزمايش خطرناك را خود عهده دار نمي شود؟ متوكل نيز كه منتظر فرصت بود پيشنهاد مزبور را پذيرفت و اميد داشت تا با انجام اين عمل يعني ورود امام به داخل قفس شيران و پلنگان از وجود امام هادي خلاص و راحت شود، به همين جهت از تخت خلافت پائين آمد و به همراه امام و گروهي از بزرگان دولت و رجال كشوري و لشگري دربار خلافت به سوي باغ وحش اختصاصي روان شدند!

آنگاه نردباني نهادند و امام به محل درندگان داخل شد و در آنجا جلوس فرمود! اينجا بود كه بار ديگر پرتوي از نور ولايت تجلي نمود! شيران و پلنگان به سوي امام شتافتند، سر را در پيش وي بر زمين نهادند.



[ صفحه 52]



حضرت دست محبت و مهر بر سر و يالشان كشيد و آنها را نوازش مي داد، آنگاه اشارت كرد كه برخيزند و كناري روند همه برخاستند و به كناري رفتند، مطيع امر امام شدند همه ي چشم ها به آن منظره دوخته شده بود، دشمنان شيعه لب به دندان گزيدند، از شدت خشم و ترس دهانشان خونين و اندامشان لرزان شد! عجبا اين چه منظره اي است راستي چنين است كه مي بينيم يا درخوابيم، همهمه و ولوله در اركان دولت افتاد، وزير متوكل گفت اين كار درستي نيست، امام علي نقي را هر چه زودتر بخواهيد تا همه ي مردم اين كار بزرگ را از وي مشاهده نكنند.

از امام خواهش كردند كه از قفس درندگان بيرون آيد، همين كه پا بر نردبان نهاد، شيران و پلنگان در پيرامونش جمع شدند خود را بر جامه او سائيدند!

امام اشارت كرد كه برگردند، همه درندگان بازگشتند حضرت بالا رفت و فرمود هر كس گمان كند كه فرزند حضرت فاطمه (ع) است بيايد و در مجلس شيران و پلنگان و ساير درندگان نشيند بيائيد و شجره نسب خود را ثابت كنيد.

همه سرها را به زير افكندند و شرمسار شدند، خاموش گشتند و ندانستند چه گويند مدعيان تبهكار، خود را باختند! در آن هنگامه آن زن گفت كه دعوي باطل كردم، دختر فلاني هستم بينوائي و پريشاني مرا دربرگرفته بود خواستم اين نيرنگ را به كار گيرم تا به نوا و سر و ساماني برسم، تيره بخت و بيچاره ام، متوكل كه از خشم بي تاب شده بود گفت او را به نزد شيران اندازند تا وي را بدرند، مادر



[ صفحه 53]



متوكل كه زن نيك سرشتي بود و در زمره تماشاچيان بود از آن زن سيه رو شفاعت نمود. خليفه وي را بخشيد و با كمك مادر متوكل سر و ساماني يافت!

روايت ديگر نقل شده كه شرح آن خالي از لطافت نمي باشد وقتي كه اذيت و آزار و ستم متوكل عباسي به اوج خود رسيد، و شرارت اين مرد ننگين و رسوا به حد طاقت فرسائي فزون يافت، و عرصه را بر امام تنگ و بر پيروان او سخت گيري هاي بي شمار نمود، امام در يك رويداد سياسي فرمود غرض متوكل نقض شأن و اهانت به شخصيت من مي باشد اما ارزش من نزد خداوند كمتر از شتر صالح نيست و سپس اشاره به كلام پروردگار در مورد داستان شتر صالح نمود و فرمود كه (تمتعوا في داركم ثلاثة ايام) يعني در خانه خود فقط سه روز بهره مند شويد، روز اول سپري شد، روز دوم نيز گذشت سومين روز كه فرا رسيد خبر رسيد متوكل به وسيله پسرش منتصر و جمعي از غلامان ترك ترور شده است.

بالاخره متوكل به دست غلامان ترك، همان قومي كه به قول دعبل خزائلي بر او سيادت و سلطنت مي كردند به قتل رسيد و با يك دنيا گناه و آلودگي و انحراف زير شمشير (بغاي صغير) كه از امراي ترك بود و غلامانش ريز ريز شد. او و فتح بن خاقان وزير مشاورش هر دو در حال مستي به خون كشيده شدند. آنگاه فرمود هنگامي كه وقت آن فرا رسد ما به سوي گنجهائي كه از پدران مان به ارث برده ايم نظري مي افكنيم اين گنجينه ها از قلعه ها و سلاحها و لشگرها آبرومندتر و مهمترند، و آن آه و ناله و نفرين ستمديده بر عليه ستمگر است. شيخ



[ صفحه 54]



مفيد (ره) در ارشاد و شيخ كليني و ديگران از صالح بن سعيد روايت كردند كه گفت روزي وارد سامرا شدم و به خدمت امام هادي شرفياب گشتم. معروض داشتم اين ستمكاران در همه امور سعي كرده و مي كنند كه نور ولايت و امامت شما را خاموش كرده و نام شما، كمتر خاطره ها را شاد كند و اهانت را به آن حد رسانده اند كه حضرتعالي را در چنين جائي كه محل آسايش گدايان و غريبان بي نام و نشان است فرود آوردند (البته با تشريفات و احترامات ويژه اي موكب همايوني امام به سامرا نزول اجلال فرمود و متوكل دستور داد خاندان رسالت را به بهانه اينكه هنوز اقامت گاه و قصر اختصاصي و مناسبي جهت سكونت امام تهيه نديده اند در خان الصعاليك (خانه گدايان اسكان دهند)، حضرت در پاسخ صالح بن سعيد فرمود كه پسر سعيد هنوز تو در شناسائي قدر و منزلت ما در اين درجه هستي و گمان مي كني كه اينگونه اعمال با رفعت شأن و علو مقام ما منافات دارد و نمي داني كسي را كه خدا بلند كرد به اين چيزها پست نمي شود، و آنگاه به دست مبارك خود اشاره كرد به جانبي، چون به آن جانب نظر كردم بوستانها ديدم كه در آن رياحين و گلها آراسته و گلستانها و باغها ديدم كه به انواع ميوه ها پيراسته و نهرها ديدم كه در صحن آن باغها جاري بود و قصرها و حوريان و پسران خدمتكار در آن نهاده شده كه هرگز نظير آن ها را تصور نمي كردم از ملاحظه و مشاهده اين احوال ديده ام حيران و عقلم پريشان شد و سپس حضرت فرمود ما هر جا كه باشيم اين شرايط براي ما مهيا است و در كاروانسراي گدايان نيستيم.



[ صفحه 55]